• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
دبستان بودم
برف اومده بود و زمین لغزنده بود
منم چون از همون دوران طفولیت جثه‌ی درشتی داشتم، همیشه مبصر و نماینده و اینا بودم
ناظممون منو مأمور کرده بود نذارم بچه‌ها برن سمت جایی ک زمین یخ زده بود توو حیاط و لیز نخورن
بعد من دقیقاً همونجا لیز خوردم و دستم آسیب دید:|
یکی از ضایع‌ترین خاطراتم تا امروزه متأسفانه
نگاه ناظممون ک شبیه ضرب‌المثل «هر چ بگندد نمکش میزنند، وای ب روزی ک بگندد نمک» بود از ذهنم نمیره:(
 

sara-s

panda^^
کنکوری 1403
ارسال‌ها
383
امتیاز
4,950
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
1403
حدود 6 سالم بود بعد داشتم با دو تا از دوستام بازی میکردم که یکیشون گفت من برم خونه الان میام تا اون برگرده به پیشنهاد اون یکی دوستم تو یه لیوان اب و خاک ریختیم و هم زدیم //: اون دوستم که برگشت گفتیم بیا شیرکاکائوئه بخور،اونم کوچیک تر بود باورش شد خورد||: بعد تو حلقش گیر کرد شروع کرد سرفه کردن منم در حد مرگ ترسیده بودم،سریع رفتم خونمون چندتا سیب و اب اوردم دادم بهش خورد تا اون گل های تو حلقش رفتن پایین//: هیچ وقت اون روزو یادم نمیره//:چندین ساله دوتاشونو ندیدم و حتی چهره و فامیلیشونم یادم نیست ولی امیدوارم دوباره یه روزی همو پیدا کنیم:)
 

هـــدا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
494
امتیاز
10,403
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تربت جام
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
هنر تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
کلاس نهم که بودم
یه روز امتحان شیمی و فارسی داشتیم
منم همون روز صبح وقت آزمایش خون داشتم
قرار شد ساعت اول که شیمی داشتیم رو نرم
صبح با مامانم رفتم آزمایشگاهی که تقریبا نزدیک مدرسم بود، بعدش مامانم برگشت خونه و به من گفت خودت برو مدرسه من بهشون زنگ میزنم میگم
زنگ اول تموم شده بود
منم داشتم کم کم میرفتم سمت مدرسه که تویه کوچه نسبتا خلوت دیدم یه خانمی با لبخند مرموزی داره نیگام میکنه، اصن نتونستم بشناسمش از دور،ولی چون من با فرم مدرسه و کفشای پولکی بودم از ده فرسخی هم میتونستن منو بشناسن،هیچ راهی برای پیچوندن اون خانمه نبود،رفتم تا رسیدم از کنارش رد شدم....یهو دیدم ای داد بیداد این که معلم شیمیه!!!!!!!!
هل شدم سریع گفتم سلام حالتون خوبه؟!
گفت خوب شد دیدمت اتفاقا برگتو دادم دست مدیر که اگه احیانا رفتی مدرسه ازت امتحان بگیرن
منم گفتم باشه و رفتم:/
بدترین روز عمرم بود
 

نیلاااا

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
411
نام مرکز سمپاد
فرز زینب شهرری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
امروز سوپر مارکت رفتنی به جای کیک و شیر گفتم شیک و .یر :|
اصلا نمی دونم چرا ذهنم جای حروفو عوض کرد:(( :(( :((
 

@marya21

خسته اما با امید
ارسال‌ها
25
امتیاز
174
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
G.H CITY
سال فارغ التحصیلی
1400
تو گروه خانوادگی داشتیم با دختر خاله هام صحبت میکردیم یه دفعه ای بحثمون و شروع کردیم کل کل کردن داشتم دنبال استیکر (اصلا باهات قهرم ) می‌گشتم دستم خورد استیکر ( گوه نخور ) فرستادم...
از اون به بعد دیگه تو هیچ گروه خانوادگیی عضو نشدم...
 

shgh.tv

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
497
امتیاز
4,861
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
98
ی بار معلممون میخواست با سیستم کلاس ی فایلی رو باز کنه پیداش نمی کرد. بش گفتم "حلقه ی وسط موس" رو بتابون رو ب پایین.
گفت "SCROLL" رو میگین؟
نابود شدم
:)) =))
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,278
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
سوتی!
:D ای وای ییار یادمه تو کلاس ریاضی بودیم معلم رو یه فرمول حساسی بود من تو فاز فیلم یه دفعه از خودم صدای تیراندازی دراوردم خوب شد نفهمید کار کی بود:-"
بیچاره هرگز فرموله یادش نیومد:D
 
آخرین ویرایش:

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,832
امتیاز
25,977
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
میخواستم بگم جیجی حدید از زین بارداره
گفتم زین از جیجی حدید بارداره
هی دوستم میگفت هانی زین بارداره
منم تاکید میکردم اره دیگع اه بارداره
:-"
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
نمیدونم میشه گفت سوتی یا ن
ولی امروز تولد یکی از دوستانم بود ک تازه باهاش آشنا شدم
بعد خودم خیلی حساسیت داشتم ک حتماً بهش ب موقع تبریک بگم و اینا
ساعت 00:01 بهش پیام دادم
صبح جوابمو داد و تشکر کرد
و گفت تولد من ۳ اردیبهشته!!!
من در تلاش برای این ک ب موقع تبریک بگم:| :|
دوستم:))
پیام تبریک=))
 
ارسال‌ها
1,745
امتیاز
23,686
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
یه سال همه اکیپا رو پخش کردن تو کلاسا منم تنها افتادم زنگ تفریحا کلا اونور بودم بیشتر بچه های اونورم همکلاسی پارسالم بودن
یبار حرفامون طول کشید بدو بدو خواستم برم بیرون یهو یکی (بخونید بیشعوری) پا پله گرف و بله.... دیدم افتادم تو بغل معلم ریاضیشون( خداروشکر اون سال باهاش کلاس نداشتیم) معلم ادبیات (که با ما کلاس داشت) هم غش غش داشت میخندید
من: :|
بیشعور::))
معلم ریاضی::>
معلم ادبیات::D
خوبه در کلاس ما بسته بود...

یبارم تو این مراسما با اعتماد به نفس پاشدم برم سوالو توضیح بدم گفتم از اونجایی که دو، سه تا میشه شُش تا .... :|
مراسم ریخت بهم. تا اخر سال تا میومدم چیزی توضیح بدم یا چیزی ضرب کنم میگفتن شُش تا؟:(
خداروشکر دیگه باهاشون نیستم وگرنه یا خودمو میکشتم یا اونارو :D

این برا دیروزه ... برا دفاعی باید فیلم درباره روز قدس بسازیم(نمره نیاز دارم :|) بعد من اومدم وسط فیلم یه متنی بخونم رژیم صهیونستی رو یه چیزی گفتم که معلمه گف میخای بگی استکبارجهانی؟ :D
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
1,745
امتیاز
23,686
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
دقیقا برا منم پیش اومد کلاس پنجم المپیاد ادبی منو دوستم رتبه اوردیم. یارو اومد اسمارو بخونه گفت نفر اول سرکار خانم فلان فلانی (دوستم) نفر دوم سرکار خانم زهرا فلانی و نفر سوم سرکار خانم آقای فلان فلانی
حضار::D:D:D
سرکار خانم آقای فلانی::|
 
آخرین ویرایش:

Mαiα

Trα lα lα-
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
361
امتیاز
7,077
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
میخواستم بگم تسو و همسو گفتم تمسو :D :-/
یه بار که دبیر ازم نمره کم کرد داشتم پشت سرش حرف میزدم برگشتم دیدم پشت سرمه
 
آخرین ویرایش:

sara-s

panda^^
کنکوری 1403
ارسال‌ها
383
امتیاز
4,950
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
1403
تلوزیون روشن بود بعد تبلیغ بود،تو تبلیغه یه ساعت بود بعد زنگ میخورد،صدای زنگ ساعته هم شبیه ساعتی بود که داشتم،بعد منم نمیدونستم که تو تبلیغه شروع کردم دعوا کردن داداشم که باز تو این ساعتو الکی کوک کردیو چرا الکی تایم میزاری که زنگ بخوره،اون بدبختم پوکر منو نگاه میکرد،یهو بابام گفت سارا تو تبلیغ بود و اون موقع دلم میخواست بمیرم|:
 

Zeusam

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
7
امتیاز
21
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
آقا من ی بار تو زنگ تفریح داشتم با صدای بلند ی مسئله رو توضیح میدادم همراه با فحش غلیظ هرچیم از دهنم درمیومد میگفتم مدیر معاون معلم همه رو فحش میدادم |: یهو دیدم دوستتم ساکت شدن منم باز ی فحش غلیظ دادم گفتم فهمیدید این سوالو چیز تو مدیر چیز تو طراح سوال اصن چیز تو شما و برگشتم بکم رو دیدم ک مدیر داره نگاه میکنه با لبخند
یعنی چی بگم ...
ولی هیچی نگفت رفت
اون سکوت از هزار تا فحش بدتر بود خداوکیلی
از اون به بعد با اعصاب خراب مساله رو توضیح نمیدم :/
 

s.zhr.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
83
امتیاز
497
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
لنگرود
سال فارغ التحصیلی
1399
مدال المپیاد
رویاشو داشتم ولی عملی نشد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
تا حالا سوتی دادین؟؟؟؟؟
خب برا هم همه ما پیش اومده که یه جایی سوتی داده باشیم و بعدش هم ضایع شده باشیم.
خب حالا ببینیم کی جرات داره سوتی خودشو برای ما تعریف کنه؟؟؟؟؟؟؟
ما هم یه خورده بخندیم
من هیچ وقت خودم زنگ نمیزنم به تاکسی تلفنی همش تلفن رو ب یکی دیگه میدم آخه نمیدونم چی دقیقا باید بگم‍/: امتحان داشتم سرویسم نیومده بود اعصابم خورد بود بعد ۱۸ سال اولین بار زنگ زدم آقای گف سلام آژانس شاهد منم با جدیت گفتم بفرماید امرتون اون که هنگ کرد و من اصلا متوجه نبودم چرا هیچی نمیگه دیدم مامانم جلوم هارهار میخنده بعد تازه متوجه شدم چی شده من نمیدونستم از خجالت چی بگم ولی ادرس داشتم میدادم هی میخندیدم.
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,213
امتیاز
21,183
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
انگاری تا من هر سال به یه معلم مرد اشتباهی نگم بابا و تا به یه معلم خانم اشتباهی نگم مامان سال سر نمیشه...
عههههه الان دیگه زشته لعنتی~X(
 
ارسال‌ها
536
امتیاز
20,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان bnb
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1394
هیچ وقت به فامیلی ممقانی دقت نکرده بودم با اینکه اطرافم زیاد هم هست تا اینکه دیروز یه ممقانی نامی رو صدا میکردم یکی گفت کی؟منم چون حس میکردم متوجه‌ نمیشه هر چی میگم خیلی آروم و با حرکه گفتم ممقانی و طرف بدتر از من برگشت تکرار کرد‌.کثافت =‌))
برگشتم دیدم خانومایی که نشستن همه با لبخند همو نگاه میکنن =‌))))
 
بالا