در لوگوتراپی عشق عاملی پدیده زاد نیست که از سائق یا غریزه ی جنسی مشتق شده باشد. هم چنین شکل اعتلا یافته ی میل جنسی نیز نیست. بلکه عشق، خود مانند میل جنسی پدیده ی اصلی و بنیادی است. میل جنسی آن جایی جایز و حتی مقدس است که حامل و ناقل عشق باشد. بنابراین عشق تنها اثر جنبی میل جنسی نیست، بلکه میل جنسی شیوه ای است برای ابراز نهایت همدمی که عشق طالب آن است.
در مورد چیزهایی که نمیخواهی بدانی ، هر قدر کمتر بدانی همان قدر کمتر دلت به درد می آید ، همان قدر کمتر عذاب میکشی . اینطوری که به قضیه نگاه کنی نادانی آن قدر ها هم بد نیست .
ملت عشق
چند سال پیش مرد جوانی که می خواست به یک مدرسه علوم تربیتی برود، این خواب را برای من تعریف کرد: او خود را در وضعیتی دیده بود که درگیر یک وضعیت شیادانه است که از مردم کلاهبرداری می کند. او شریک کسی بود که میدانست شهرت خوبی ندارد. او از این خواب عصبانی و ناراحت شده بود.
من به او گفتم: متوجه باش که در خواب تو و این فرد در یک گروه قرار گرفتید: گروه کلاهبردارها! چه چیز خاصی در این فرد هست که از آن متنفری؟ او بلافاصله گفت: توانایی این فرد در سوء استفاده از افراد.کلاهبرداری برای من اصلاً قابل قبول نیست! به او گفتم: تو یک موعظه گری که در جلب نظر دیگران و گول زدن آن ها بسیار ماهری! بنابراین در مورد تو درسی که می خواهی بخوانی، فراخوانی برای تربیت دیگران نیست، بلکه وسیله ای برای ادامه برنامه های کلاه بردارانه ات است.
در همین لحظه برق ترازوی عدالت در چشمانش درخشید و گفت: فکر می کنم نباید به مدرسه علوم تربیتی بروم، باید به مدرسه وکالت بروم. هر چیزی كه شما در خودتان انكار كنيد يا به آن كم بها بدهيد، در ديگران می بینید، انتقاد مىكنيد و مورد شماتت قرار مىدهيد، در حالیکه باید واقعیت آن را بپذیرید. چيزى كه درون خودتان از آن مىترسيد، همان چيزى است كه در وجود ديگران با آن مىجنگيد يا از آن فرار مىكنيد و در خواب، زمانی که کنترلی روی ذهن تان ندارید، خودش را به شما نشان میدهد.
هر چه كه در خودتان نداريد، همان چيزى است كه بهخاطرش به ديگران وابسته می شوید. سایهها در صورت عدم شناخت و رسیدگی، میتوانند زندگی و دامنه انتخابهای شما را تحت کنترل در بیاورند.
تصور دو موجودی که، تنها و دور از دیگران، یکدیگر را دوست دارند بسیار زیباست. اما آنها خلوت خویش را با چه چیزی پر میکنند؟ جهان هر اندازه هم که حقیر باشد، آنها برای سخن گفتن با یکدیگر به آن نیاز دارند.
- میتوانند سکوت کنند.
ژان مارک خندید: "مثل آن دو نفر سر میز پهلویی؟ اوه، نه، هیچ عشقی با سکوت زنده نمیماند."
- آقا راسته که میگن شما انگلیسی هستید؟
بله این طور می گویند. تاریخ سیصد ساله ی اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر می کند. اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی می شود. من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگیم، ضرر این دوستی را کشیده ام، اما حاضر نشده ام محو شوم.
کتاب سیدضیا: عامل کودتا، گفتهها و ناگفتههای تاریخ معاصر ایران از زبان سیدضیاءالدین طباطبایی
صدرالدین الهی/نشرثالث
امروز سالگرد اشغال تهران توسط قوای قزاق در پی کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹است در پی این کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی، به سمت نخستوزیر و رضا خان، به سمت وزیر جنگ و فرمانده کل قوای ایران، منصوب شد.
دربارهی شکنجه و رنج میلیونها نفری که از آنان خبر داریم ولی تصمیم میگیریم نادیدهشان بگیریم چه باید گفت؟
تصور کنید ناچار از دیدن فیلم کثیفی دربارهی قصابیکردن یک انسان هستید که همان چیزی را به نمایش میگذارد که هر روزه هزاران بار در جهان تکرار میشود و ببینید تماشای این فیلم چه تأثیری بر شما میگذارد:
شکنجههای عملی وحشیانه،
درآوردن چشمهای فرد،
لهکردن بیضههایش
ــ انسان تحمل برشمردن فهرست کامل این اعمال را ندارد.
آیا تماشاگر میتواند رفتار معمولی همچون قبل داشته باشد؟ آری البته تنها در صورتی که بتواند به نحوی ـ در کنشی که کارایی نمادین را به حال تعلیق درآورد ـ آنچه را شاهد بوده است به فراموشی سپارد.
این فراموشی مستلزم گرفتن حالتی موسوم به انکار بتوارهپرستانه است: «میدانم، ولی نمیخواهم بدانم که میدانم، بنابراین نمیدانم». میدانم ولی از پذیرفتن کامل نتایج این آگاهی خودداری میکنم و از همین رو میتوانم همچنان بهگونهای رفتار کنم که گویی نمیدانم.
آن شب رزم آرا به ما گفت که هیچگاه رو به خدا نماز نخوانده ایم، رو به هندوستان ایستاده ایم. و گفت که باز باید خدا را شکر کنیم که رو به روسیه نایستاده ایم. همه ی عبادات ما باطل است و خدا قاصم الجبارین است.
من همیشه فکر می کردم خدا ارحم الراحمین است، و او گفت که پیغمبر در لحظه ی آخر زندگی به اطرافیانش نگاه کرد. عرض کردند بعد از شما چه می شود؟فرمود یومُ البَدتَر، یومُ البدتَر. برای همین دنیا روز به روز بدتر می شود، یومُ البدتر. یک لحظه واژه اش را در ذهنم مرور کردم. یومش عربی رود و بدترش فارسی. آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان می گفت که بدتر صفت تفضیلی است. دانستم که این هم باید از حقه بازی های امثال رزم آرا باشد که حرف های خودشان را از قول بزرگان نقل می کنند، یأس و ناامیدی را در دلت ها می کارند و بعد می گویند حالا ما آمده ایم که بهترش کنیم، قبله تان را صاف کنیم،و آنچه ما می گوییم راه رستگاری است، بدبختی بزرگ بشر چیست؟ از همین که آدم دینش درست نباشد و نداند که نداند که نداند، یا چه می دانم، آن کس که بداند که نداند که بداند، در جهل بماند، شاید هم نماند. و آن شعر را دو سه بار تکرار کرد.
زندگی فقط یک بار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمیز دهیم، زیرا ما در هر وضعی فقط میتوانیم یک بار تصمیم بگیریم، زندگی دوباره،سه باره و چهارباره به ما عطا نمی شود ...
روز اول ،خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم،الکی الکی چشمم ب چشمت افتاد....
هفته بعد،دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد،شانسی به دلم نشستی و حالا سالهاست ک دوستت دارم.
دل تو دل/علی خاتمی
فكر میكنم يكى از بزرگترين نشانههاى بلوغ يک فرد همین است، اينكه بداند چطور چيزهايى را كه براى ديگران اهميت دارد، درک كند، حتى اگر براى خودش اهميت چندانى نداشته باشد.
یک دانه برای بوقلمون،
یک دانه برای خروس،
یک دانه فاسد می شود، و
فقط یک دانه سبز شده و رشد می کند!
کشاورز به امید آن، دانه راکشت می کند که در قیاس با باغبانی که در شعر قدیمی سروده ی فای یاگر وصف شده است، در مزرعه اش بیشتر از یک دانه سبز شود.
خط اول مقدمه کتاب تکنولوژی بذر(کتاب دانشگاهیه فقط متنش جالب بود نوشتم)
نوشته کاپلند مک دونالد
ترجمه دکتر غلامحسین سرمدنیا
” همیشه از پزشک توقع کاری غیرممکن را دارند.
ایمان دیرینهی خود را از دست دادهاند؛
کشیش در خانهاش نشسته و لباسهای عبادت خود را یکی پس از دیگری تکهتکه میکند؛
اما پزشک باید با دست لطیف و جراح خود از عهده هر کاری برآید. “
امروز سالمرگ استالین است.
کتاب استالین مخوف
ترجمه : حسن کامشاد
به سخن ديگر سياسي ها همه بي گناه بودند. هيچ كاري نكرده بودند. وقتي خانم «ناژدا ماندلشتام» شنيد يكي از دوستانش بازداشت شده است، بي اختيار پرسيده بود چرا؟ آناآخماتوا؛ شكيبايي را از دست داده بود و در جواب گفته بود:« نمي فهمي، حالا مردم را براي هيچ بازداشت مي كنند».(ص۹۵)
استالين يك گفته فراموش نشدني داشت:«مرگ حلال مشكلات است آدم كه رفت، مشكل هم مي رود»(ص۱۳۶).(در جایی دیگر هم گفته بود: مرگ یک نفر جنایت است مرگ میلیونها نفر فقط یک آمار است).
…«استالين ناراحت است كه نمي تواند هيچ كس، از جمله خودش را قانع كند كه وي بزرگتر از همه است، و اين ناراحتي شايد تنها خصلت انساني او باشد ولي آنچه انساني نيست و بلكه بسيار شيطاني است آن است كه اوبه دليل اين عقده خود كم بيني مي خواهد از همه به خصوص از آنهايي كه از او بهترند انتقام بگيرد و از نظر او بهتر از او يعني ملت!».(ص۱۴۰)
در ۲۲ اكتبر ۱۹۳۷ به ما گفتند كه همين حالا خيلي ها را دارند بازداشت مي كنند زيرا مي خواهند شر عناصر نامطلوب را پيش از انتخابات بكنند. ليبوف وايسلييونا شپورينا، روز ۱۲ دسامبر رفت راي بدهد:
«چه مسخره بازي! وارد اتاقك راي شدم تا به اصطلاح راي بدهم و نامزد خود را براي شوراي عالي شوروي انتخاب كنم اما روي ورقه راي يك نام از قبل نوشته شده و علامت گذاري شده بود و من فقط بايد زحمت انداختن داخل صندوق را مي كشيدم. همانجا دراتاقك زدم زير خنده اما به زور خودم را جمع و جور كردم. از اتاق كه بيرون آمدم، نگاه خشمگين يوري بر من دوخته شده بود، يقه ام را بالاكشيدم و درون پالتوي ضخيم ام پنهان شدم.خيلي خنده دار بود!»
روز بعد استالين در مورد انتخابات چنين گفت:
«انتخاباتي به راستي چنين دموكراتيك تاكنون در جهان وجود نداشته است. هرگز! تاريخ نمونه ي ديگري را نمي شناسد»(كف ممتد حضار).(ص ۲۳۱) استالين بعدها اعتراف كرده بود كه :«درانتخابات راي دهنده مهم نيست، راي شمارنده مهم است» اما آنگونه كه ليبوف مي گويد؛ ظاهرا حتي راي شمارنده نيز مهم نبوده است، مهم خود استالین بود!
زنگ تاریخ بود. در باز شد ولی معلم فیزیک وارد اتاق شد. همه شروع کردند به غر زدن. معلم خم شد روی میزش و با قدرت تمام فنری را فشار داد. گفت: طبق قانون پایستگی انرژی این فشار سبب میشه انرژی پتانسیل در فنر به حداکثر برسه و انرژی جنبشی به حداقل. بعد سکون کرد و در همان وضعیت ماند. زنگ که خورد یک دفعه دستش را برداشت. فنر آزاد شده محکم خورد توی چشم خودش. بچه ها زدند زیر خنده. معلم اشک چشمش رو پاک کرد و گفت این درس امروز تاریخ بود. دلایل سقوط دیکتاتورها.
نرگس حاج نوروزی_داستان من صد کلمه،هزار حرف_انتشارات آرنا