• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

mim.mim.ghaf

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
1,075
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتى
شهر
یه شهر کوچیک
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
داروسازی
سر کلاس زبان(مدرسه نه، اون یکی کلاس زبان) استادمون همیشه میگه که مثلا این بخشا برای امتحانتون مهمه آماده باشید براش. چند روز پیش میخواست بگه این تو امتحان اُرال میاد و گفت این تو امتحان آنال میاد…

ما:eek:=))

خودش=))
 

mitokondry

مرغابی شیطون
ارسال‌ها
403
امتیاز
5,966
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه ایران
رشته دانشگاه
داروسازی
از شدت هیجان داشتم می مردم فقط دنبال ی چیزی بودم روش هیجانمو خالی کنم
ی دفعه داداش دوستمو دیدم(پنجمه) گفتم بزار ی خرده باهاش صحبت کنم و از این حال و هوا بیام بیرون
نه گذاشتم نه ورداشتم لپشو کشیدم گفتم چطوری گوگولو
پسره برگشت ی نگاه بهم کرد دیدم داداش دوستم نیس(حالا دوستام نامردا همه ساکت بودن)
پسره پاشد دیدم دومتر قدشه ی نگا بهم کرد منم ی نگا بهش کردم
گفت : خواهش می کنم اشکال نداشت
منم هنوز گیج بدم گفتم : ن توروخدا می خوای اشکالم داشته باشه
بعدم با ی قیافه حق به جانب محل رو ترک کردم:D
 

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
چن روز پیش ی اتفاقی افتاد منم بلند داد زدم ی کف محمدی اومدم بگم پسند برگای خودم ریخت:///
از اون روز دارم فک میکنم اینجوریم باحاله ها ی گف محمدی ی صلوات مرتب-_-
خودتونم رد دادید:)):|
 

mitokondry

مرغابی شیطون
ارسال‌ها
403
امتیاز
5,966
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه ایران
رشته دانشگاه
داروسازی
با یکی از بچه ها داشتیم تو بازار راه می رفتیم بعد دوستم در به در ی چیزی بود ک برا داداشش بخره
ی دفعه چشمش افتاد به مغازه روسری فروشی
ی دفعه گف: بیا بریم من برا رسول(داداشش) روسری بخرم
مغازه داره جلو در بود مشخص بود بیکاره اونم گف: اره اره بیایین براش بخرین
من وسط بازار پوکر فیس واستاده بودم
 

Radikal

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,576
امتیاز
31,278
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
داغ دیده ام بعله!
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
سیاستگذاری علم و فناوری
اینستاگرام
یکم +18 عه! ببخشید پیشاپیش.

یک آقایی توی محیط کار داشت روی یک پوستر کار می‌کرد بعد این پوستر رو از حالت افقی به عمودی تغییر داد!
بعد همکارش خیلی جدی اومد گفت" عه چرا راست کردی!؟"

حالا همه ی همکار ها به حالت :-" بودن بعد یکهو خودش ترکید از خنده :)):))
 

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
عاقا یهویی ایت خاطره عه اومد تو ذهنم
چندی پی در جمع دوستان نشسته بودیم و داشتیم 《دور》بازی میکردیم ی بازی ای ک دو به دو یا میشید تو ی گروه و بعد ی واژه ای هس ک تو باید برای یارت توضیح بدی و اون واژه رو حدس بزنه
دست برقضا جیگر اومد بعد طرف نمیتونست توضیحش دع یهو یکی برگشت گف بابا ما میگیم کجاتو بخورممم؟:|:D
بعدشم قبول نکرد ک سوتی داده گف شما منحرفید:// و هی میگفت بابا میگیم جیگرتو بخورم :))این در حالی بود ک حتی پسراعم خجالت کشیده بودنااا :|#:O
 

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
رفته بودم خونه دوستم با هم درس بخونیم رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون یهو مامانش گف عزیزم منم دارم میرم بیرون شما راحت باشید
اول چند ثانیه سکوت کردم بعد گفتم مرسی :///
واقعا بلد نبودم باید چی بگم و طبق معمول با مرسی جواب دادم:|:-?:))
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
از بزرگترین سوتیاتون میشه به این اشاره کرد که حتی یه داستان خیالی توی ذهنتون نمیسازید و عین جوکی که از تلگرام یا جاهای دیگه خوندینو‌ کپی پیست میکنین.
 

Zeinab04

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
622
امتیاز
3,505
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۷
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
وای اقا این برا دو سال پیشه .
سر عربی هفتم بودیم .. بعد باید ترجمه می کردیم و نمره امتیازی داشت هر گروهی ک زودتر ترجمه کنه
عبارت .. ید الله مع جماعه
انی وی .. عاقا یدفه یکی داد زد ید الله همراه جماعت است .. :)):)):))=))=))
ا لا ن ک دارم می نویسم غش کردم از خنده .. اصن ی وضعی بود=))=))
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
عاخی...
یادش بخیر، ده یازده سال پیش ک این تاپیک تازه تأسیس(!) شده بود و من قبل عضویتم توو سمپادیا، پستای اینجارو میخوندم، چقدر خوب بود، چقدر فعالیتش بالا بود،
مثلاً با خودم میگفتم از اول شروع میکنم همه رو میخونم، ولی هیچوقت تموم نمیشد انقدر ک سرعت پست گذاری بالا بود...
هعی جوانی(کودکی!) کجایی ک‌ یادت بخیر...

اینم ی سوتی از دوران تحصیل:
سر کلاس زیست معلم گفت یکی بیاد پای تخته قلبو بکشه، منم بدو بدو رفتم ک مثلاً بگم خیلی بلدم و اینا، ولی بدو بدو رفتن همانا و گیر کردن پا ب گوشه‌ی سکو و با مخ رفتن توو تخته همان!!!
خدایی نمیدونم دعای خیر(!) کدوم یکی از دوستام بود!!!!
 
آخرین ویرایش:

_SAEED

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
224
امتیاز
2,717
نام مرکز سمپاد
دکتر شهریاری
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
دو تا نقره
در روزی از روز ها
3/4 بچه های کلاس رفته بودن کارگاه. بعد ما چن نفر مونده بودیم. معاونمون اومد گفت ریاضی حل کنین. اما ما حوصله مون سر رفته بود گفتیم چیکار کنیم نکنیم ... تصمیم گرفتیم مافیا بازی کنیم
خب من اولین بارم بود بازی میکردم.
خلاصه ما شدیم ناتاشا. تو فاز شب بودیم که قرار بود یکی رو انتخواب کنم و یواشکی به مدیر بگم.
من حواسم نبود گفتم کیو انتخاب کنم ... خلاصه همه فهمیدن و :)):)):))
 

mitokondry

مرغابی شیطون
ارسال‌ها
403
امتیاز
5,966
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه ایران
رشته دانشگاه
داروسازی
می خواستم برم دستشویی
برقو روشن کردم اما یه دفعه ای ابجیم صدام کرد رفتم جوابشو دادم بعد برگشتم برم ک دیدم برق روشنه
رفتستشوییه؟!
گفت مامان
هیچی اقا ما ی ساعت تو هال نستیم ک مادر گرام از دستشویی بیاد بیرون
اخراش دیگه دیدم نمی تونم تحمل کنم رفتم در زدم گفتم مامان بیا دگ
مامانم اتاق بغل دستشویی بود گفت الان
باز ما ی نیم ساعت صبر کردیم اخر سرم با سگ لرز رفتیم تو حیاط دستشویی
ما اومدیم دیدیم هنوز برق روشنه دگ عصبانی شدم رفتم گفتم مامان مردی؟!!!
ی دفعه مامانم از تو اتاق دراومد
هچی دگ فقط رفتم نشستم به خودم فحش دادم
 

MAHDI.....

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
915
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
والا رفتیم ولی دریغ از برگزیده شدن.......
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
اقتصاد
فقط نمکو ورداری تا ته بریزی تو حلیم بعدش بفهمی شکر بوده......~X(:-?


پ.ن : اگه به بقیه هم گفتین نمکه و ریختن کلا از کادر دوربین خارج شید......
 

^N^

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
309
امتیاز
3,608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
زابل
سال فارغ التحصیلی
1401
سوتی بدتر از اینکه سه ساعت مثل پروفسورا بشینی جلوی یه دندون پزشک و درباره ی پلاک دندون نظر بدی بعد یهو بفهمی از اوله بحث به جای پلاک میگفتی پلاکت و اون بنده خدا هم سرخ شده از خنده ؟
 

omidreza

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
212
امتیاز
1,874
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1400
سوتی دبیرا ::D
مطالعات " می خواست بگه عذر می خوام تو دهنش نچرخید گفت موز میخوام!:)):))
شیمی " دست کشید رو تخته هوشمند گفت اینم خرابه که گفتیم : نه لمسی نیست. معلم : عه اینجوریه :-?:-?
زیست " این قلب میباشد اگر از جلو نگاه کنیم 2 بطن دارد شما از پشت میبیند که 2 بطن دارد بچه ها : اقا از بالا هم 2 بطن داره:D:))
دبیرستان

منطق " انگشت وسطش رو میاورد روبروی ما میگفت فقط یک درس دادیم تا اینجا ! بچه ها@-)@-)
 

Samin00

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
1,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1400
من همیشه عادت دارم وقتی میخوام برم بیرون اول مانتو بپوشم بعد شلوار امروز هم از اینکه زود آماده شدم و اینا خوش و خرم و با عجله کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون تو کوچه و در خونمونم بستم یهو به خودم اومدم زیر شلواری مامان دوزمو پوشیدم حالا هرچی منم زنگ میزدم مگه کسی باز میکرد هر ماشینی هم رد میشد تا منو میدید میزد زیر خنده. .....خواری از این بدتر :|:)):)):))
 

قاصدک آبی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
948
امتیاز
12,976
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
اوایل که اومده بودم سمپادیا می دیدم همه تو بانگا برا هم می نوشتن " دی " منم نمی دونستم یعنی چی فکر می کردم منظورشون همون داداشه :-" تا اینکه دیدم دخترا هم به هم میگن " دی " :-?

نمی دونین که همین اواخر اصلش رو فهمیدم :Oops:
 

DeadEnd

کنکوری 1403
ارسال‌ها
191
امتیاز
2,576
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
:>
وای وای سوتی تاریخی معلم فیزیکمون
من موهام فرفریه برا همین تو فصل الکتریسیته با بادکنک یکی میشم
یه روز معلمم بادکنکو کشید به موهام الکتروسکوپ عددش خیلی زیاد شد بعد یهو گفت واای بچه ها ملیکا چه خوب باردار میکنه:((:((:))=))
بچه ها :=))=))=))
معلم ::|:|:|
من::Oops::Oops::Oops:
 
آخرین ویرایش:

AMIR8181

کنگر خورده ⚓⚓⚓⚓⚓
ارسال‌ها
266
امتیاز
4,034
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 2
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1400
اونموقع که کلاس هفتم بودم یه بار زنگ زدم خونه رفیقم بعد مامانش گوشیو برداشت
من از همه جا بیخبرم فکر کردم رفیقمه آخه صداش خیلی شبیه بود،مکالمون به شرح زیر بود:
من:الو سلام علی اکبر چطوری خوبی؟
مامانش:شما دوستش هستی؟علی اکبر الان خونه نیست اومد میگم زنگ بزنه
من:بیا برووو***،خر خودتی مارو گذاشتی سر کار؟
مامانش:پسرم من مادر علی اکبر هستم!!!
و اینجا بود که فهمیدم چه گلی کاشتم و با کلی عذرخواهی گوشی رو قطع کردم:D:D
 
بالا