• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

shima.

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
1,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
- نقشه‌ای چیدی؟
- اینکه یه مشت دارو بخورم و اوردوز کنم، بعدش شاهرگم رو بزنم و بعدشم خودمو دار بزنم.
- همه اینا با هم؟
- نمی‌خوام این سوءتفاهم پیش بیاد که دارم برای کمک زار می‌زنم.

|سایکوسیس ۴:۴۸ - سارا کین|
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
357
امتیاز
14,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
اول دلم لک زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دانشگاه بروم ، بعد داشتم می‌مردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم ! بعد آرزویم این بود كه ازدواج كنم و بچه‌دار شوم ، بعد هميشه منتظر بودم كه بچه‌هايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم ! بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم ، و حالا که دارم می‌ميرم يک دفعه متوجه شدم : « اصلاً يادم رفته بود زندگی كنم! » شاد باشیم و احساس خوشبختی را به "اگر"هايمان موکول نكنيم ، زيرا "اگر"ها پايان ناپذيرند !

لحظه های واقعی
باربارا دی آنجلس
 
آخرین ویرایش:

آدنوزین :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
849
امتیاز
18,868
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
كاترين لينتن: هيچ حرفي ندارم كه به هيچ كدام تان بزنم! موقعي كه به خاطر يك كلمهء محبت آميز حاضر بودم زندگي ام را بدهم، موقعي كه حتي به خاطر ديدن قيافه تان حاضر بودم جانم را بدهم، همه از من دوري ميكرديد. ولي من از شما گله اي ندارم! براي فرار از سرما آمده ام اينجا، نه براي سرگرم كردن شما يا لذت بردن از مصاحبت تان.
اميلي برونته/ بلندي هاي بادگير
 
ارسال‌ها
935
امتیاز
17,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1920
مدال المپیاد
نقره
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
آنجا ساعت‌ها سپری می شد، ساعت هایی از نفس های مشترک، از تپش های مشترک دل ها، ساعت هایی که در آن پیوسته این احساس را داشت که به بیراهه می رود، یا درون جهانی غریب، بیش از هرکس دیگری پیش از خود پیش رفته، جانی غریب که در آن حتی هوا نیز در خودش، هیچ عنصری از هوای بومی او را نداشت، جایی که آدم باید از غرابت خفه شود و جایی که در میانه ی وسوسه های پوچ، آدم هیچ نمی توانست بکند جز همچنان رفتن، همچنان بیراهه رفتن.

وصایای تحریف شده/ میلان کوندرا
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
مردم را که می‌شناسی؛
مردم از ترسوها خوششان نمی‌آید‌، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند‌. آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند‌. اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند‌. این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند . پشت کسی هستند که توانا باشد‌. اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌، مردم خود به خود از او دور می‌شوند.
اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید ، آنوقت همین مردم لگدش می‌کنند و از رویش می‌گذرند‌، همین مردم!
ما را وقتی می‌تواند حکومت بشکند که اول در دل و خیال مردم بشکند‌. برای همین است که دارند تلاش می‌کنند بنام ما جنایت کنند‌، به نام ما دزدی کنند!

کلیدر
محمود دولت آبادی
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
بعضی مردم معتقد بودند خدا او را به دنیا آورده تا رنج‌ها ‌و مصائب چند پیامبر عزیزش را در او مرور کند، ببیند آستانه تحمل یک آدم کجاست؟ کجا میشکند؟ بار کدام شان را می تواند یک تنه به دوش بکشد؟ بعد یکی یکی به بارش افزوده، خواسته ببیند بار چندتاشان را می کشد؟ این اشرف مخلوقات چقدر کوه است؟ چقدر دریا؟ چقدر بیابان؟ اگر نیست چرا اسمش اشرف مخلوقات است؟

نام تمام مردگان یحیاست/ عباس معروفی
صفحه ۱۶
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
357
امتیاز
14,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
شعور و وجدان را میتوان به عضلات تشبیه کرد؛ هر عضله‌ای را که به کار نبریم ضعیف و ضعیف‌تر میشود.
دنیای سوفی
یوستین گردر
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
...آن روزی که من عاشق شدم موبایل اختراع نشده بود و تنها وسیله ی زلف گره زدن با معشوق، کاغذ بود...در منزل ما همیشه ی خدا کاغذ بود، قلم هم بود ولی من از فرط هیجان دست هایم را گم کرده بودم که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد:
"بسم الله الرحمن الرحیم، من عاشق شما شده ام؛ مرا ببخشید گستاخی کردم و عاشق شما شده ام. می خواهم به وسیله ی این کاغذ از شما اجازه بگیرم. اجازه میفرمایید من گاهی خوابتان را ببینم؟
ببخشید دست خودم نیست آن چشم‌های محترمتان قلب ما را می‌لرزاند."

اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم|محمد صالح علا
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
نه! هیچ کس نمی‌داند فردا که از خواب بیدار شد آیا دنیا همان جور است که او می‌خواست؟ یا جور دیگر؟ هر چیزی می تواند جور دیگری باشد. اما جور دیگر وجود ندارد. هر چیزی در این دنیا فقط یک جور است. این آدم‌ها هستند که جور دیگرش می‌بینند. حتی عشق هم فقط یک جور است، جور دیگر ندارد. آدم ها رنگ و طعم بهش می زنند، لباس دلخواهشان را به تنش می‌بافند، خیال می‌کنند فرق دارد، تک است، یگانه است؛ یگانه و تنها.

نام تمام مردگان یحیاست / ص۴۹
عباس معروفی
 

ma_221

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbz
سال فارغ التحصیلی
99
"بر پرده ی سفید، تصویر زنی پیر ظاھر شد که روی تشکچه ای نشسته بود، تکیه داده بر متکایی و رو به دوربین
می گفت.
به قول آندره مالرو
زندگی چیز بی ارزشی ست و ھیچ چیز از آن ارزشمند تر نیست. سال ھا پیش، وقتی در عین نومیدی بودم یکی
به من گفت این زمین با یاس و امیدواری، با عشق و نفرت ساخته شده است و ھر ذره اش از این ھاست. فقط
مرغ ھای دریایی ھستند که از توفان نمی ھراسند، حتی وقتی در میان دریاھا جھت خود را گم کنند و جایی را
برای نشستن نیابند، آن قدر بال می زنند که یا توفان فرو نشیند و زمینی پیدا کنند برای فرود آمدن یا در ھمان
اوج آسمان ھا می میرند. آن که به میان موج ھا می افتد مرغ دریایی نیست. مرغ دریایی در اوج می میرد،
آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می کند تا سقوط را نبیند.
خیلی کوچک بودم که نفرت را شناختم و سال ھا را با او گذراندم. اما وقتی زمان کوتاھی عشق به سراغم آمد
دانستم که با آن می توانم ھر روز را سالی کنم. وقتی فھمیدم که قوی ترین دیوھا در مقابل فرشته ی ظریفی
که آدمیزاد باشد چه قدر حقیرند، دانستم که زمان را انسان می سازد. من خودم آن را ساختم."
خانوم
مسعود بهنود
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
در میان همه ی آرمان های سیاسی،آن که ادعای خوشبخت کردن جامعه ی بشری را دارد،از همه خطرناک تر است. تلاش برای برپایی بهشت بر روی زمین همیشه به جهنم راه برده است. کسانی که می پندارند قادرند بشریت را سعادتمند کنند،انسان های خطرناکی هستند.اساسا رویای ساختن بهشت بر روی زمین رویای خطرناکی است،چرا که پس از مدتی باور می کنند که حق دارند تعداد بی شماری انسان شرور را از میان بردارند تا دیگران را به اصطلاح سعادتمند کنند.

جامعه ی باز و دشمنان آن|کارل ریموند پوپر
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
انسان امروزی وقتی این شهرهای درندشت پر ازدحام و پرغوغا و پرتَنش و اضطراب و آلودگی و بیماری ها را که می بیند بی اختیار می خواهد همنوا با مولانا فریاد برآورد که:

اندر این شهر قحطِ خورشیدست
سایه شهریار بایستی

شهر،سرگین پرست،پر گشته‌ست
مشک نافه تَتار بایستی

کتاب:باغ سبز|محمدعلی موحد
 

ma_221

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbz
سال فارغ التحصیلی
99
جهان کوهی است وهم آلود که به هر صدایی پاسخ میدهد...
عباس معروفی..سال بلوا
 

mastermind81

... loading
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
801
امتیاز
8,496
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1400
میدانی من یک رفیق دیگر دارم مثل توست...اهل فیلم و رمان و این حرف ها دیگر ...این رفیقم میگفت ما آدم ها عجيبيم .وقتی یکی مثل اون پسره تو فیلم تایتانیک ...کی بود؟
آره دی کاپریو ...همین بود...آخر فیلم به خاطر عشقش ,به خاطر یک دختر خوشگل جانش را فدا می کند ,باور میکنیم و تحسينش می کنیم ...یا توی رمان گتسبي بزرگ ,یک آدم بزرگ و سرمایه دار که میتواند تمام زنان دور و برش را داشته باشد ,همه چیزش را فدا میکند تا به شکلی دیوانه وار برسد به دختری که سال ها قبل دوستش داشته و حالا زن کس دیگری شده,این آدم را باور میکنیم ,تحسین میکنیم,دوستش داریم و فکر میکنیم چه آدم بزرگی. است ...اما وقتی کسی به خاطر باورها و اعتقاداتی که اطمینان دارد حق است جانش را فدا میکند,باور نميکنيم...مسخره اش میکنیم...فکر میکنیم دیوانه است.
"ادواردو"
 

Mahsa Bkrn

Daughter Of The Sea
ارسال‌ها
85
امتیاز
352
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Khorramabad
سال فارغ التحصیلی
1397
خاطراتی هستند که در نبودشان وضعیتم به مراتب بهتر است. چیزهایی که همان بهتر تا ابد گم و گور شوند و از دست بروند

"پیش از آنکه بخوابم"
اس جی واتسون
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
هیچ چیز
هیچوقت
در هیچ کجای جهان
سر جایی که باید نیست.
اسم هایی را در لیست های خداحافظی دیدیم
که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند.
اسم هایی را در صفحه ی بیزاری
که هنوز عاشقشان بودیم...

ابری که از مقابل ماه می گذرد|رویا شاه حسین زاده
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
من هیچوقت در زندگی نفهمیده ام که چه میخواهم،همیشه قوای متضادی مرا از یکسو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته ام دل و جانم را فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم.بدبختی من همین است.همیشه دودل بوده ام .همیشه با یک پا بطرف سراشیبی و با پای دیگر رو به بلندی رفته ام و در نتیجه وجود من معلق بوده است.

بزرگ علوی | چشمهایش
 

Mhr-Sana

....
ارسال‌ها
167
امتیاز
1,645
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.

– جاودانگی اثر میلان کوندرا
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
تصدقت گردم! پاریس شهر قهوه است و لبخند و عشق و عطر و بوسه. فوق النهایه جان می‌دهد برای عاشق کردن. فرنگی جماعت اما عاشقی بلد نیست. رازآلودگی‌اش را مکشوف کرده و عیانش نموده است.

پریدخت
صفحه۲۶
 

zar@

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
139
امتیاز
1,005
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق اردبیلی
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
شهیدبهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پنج شنبه ها مدرسه سر ساعت دوازده تعطیل میشود و رفت تا شنبه صبح ، شنبه گه.بعدازظهرهای پنج شنبه با تمام بعدازظهرهای دیگر فرق دارد؛روشن و نقره ای است و بوی اتفاق های خوب و دقیقه های خوشبخت را میدهد؛نرم و گرم و خواب آور است؛مثل نشستن زیر کرسی مادربزرگ یا لم دادن به سینه های مهربان مادر.
روزهای هفته شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند؛شنبه بدترکیب و موذی است و شبیه دختر ترشیده توباخانم است؛دراز،لاغر،با چشم های ریز بدجنس.یکشنبه ساده و خر است و برای خودش،الکی،آن وسط میچرخد.دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است ؛متین،موقر،با کت و شلوار خاکستری و عصا.سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است.چهارشنبه خل است.چاق و چله و بگو بخند است.بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را میدهد.پنج شنبه بهشت است و جمعه دوقسمت دارد:صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است،مثل پدر،پر از کار و ورزش و پول و سلامتی.رو به غروب، سنگین و دلگیر میشود،پراز دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر(چلوکباب تا خرخره) و نوشتن مشق های لعنتی و گوش دادن به دِلِی دلِیِ غم انگیز آوازی که از رادیو پخش میشود، و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره،حتی آسمان و درخت ها وهوا.
پنج شنبه ها ناهار منزل مادربزرگ هستیم؛همه فامیل.حسن آقا به دنبالم می آید و همیشه دیر میرسد.دعوایمان میشود،و تمام راه غرغرکنان پشت سرم می دود و به خودش و هر چه بچه خر است فحش میدهد و همه بدبختی های کس و کارش را به حساب مادر می گذارد و قسم میخورد که همان فردا از پیش ما خواهد رفت و حرف ها و تهدیدهای دیگر که هزار بار شنیده ام و گوشم بدهکار نیست....
خانه مادربزرگ
خاطرات پراکنده
گلی ترقی
 
بالا