• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مهدی اخوان ثالث

reza.cr

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
632
امتیاز
1,991
نام مرکز سمپاد
شهیدحقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
شیمی-فیزیک
دانشگاه
هرمزگان
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

کاوه یا اسکندر
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیا افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای ِ جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
در سکوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
آبها از آسیا افتاد هاست
دارها برچیده، خونها شسته اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
خشکبنهای پلیدی رسته اند
مشتهای آسمانکوب قوی
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
باز ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز می بیتم صدایم کوته ست
باز می بینم که پشت میله ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که : من لالم ، تو کر
آخر انگشتی کند چون خامه ای
دست دیگر را بسان نامه ای
گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خودکامه ای
من سری بالا زنم ، چون ماکیان
ازپس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گوید ، این بیند جواب
گوید آخر ... پیرهاتان نیز ... هم
گویمش اما جوانان مانده اند
گویدم اینها دروغند و فریب
گویم آنها بس به گوشم خوانده اند
گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت... ؟
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر
گاه رفتن گویدم نومیدوار
و آخرین حرفش که : این جهل است و لج
قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج
می شود چشمش پر از اشک و به خویش
می دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین برده سیگار مرا
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
میهمان باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی
و آنچه گویی گویدم هر شب زنم
باز هم مست و تهی دست آمدی ؟
آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحلهای دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
 
  • لایک
امتیازات: N.M

ارنواز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
897
امتیاز
2,920
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 / فرهنگ
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
باستان شناسی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

خب اینک این تاپیک را بالا می آوریم :D

بچه ها به اندازه ی کافی شعرای ایشونو گذاشتن و اگر کسی وقت کنه همشو بخونه به خوبی با سبک کاری ایشون آشنا میشه .
حالا نظرتون چیه بیایم در مورد نظرات و عقاید این مرد بزرگ صحبت کنیم ؟ و شعراشو سبک شناسی کنیم ؟ :-?
 

anahita

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
264
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
شيراز
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

موافقم (;من تا حدودی با عقایدشون آشنا هستم و شعراشون رو خیلی دوست دارم
 

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

به نقل از ارنواز :
حالا نظرتون چیه بیایم در مورد نظرات و عقاید این مرد بزرگ صحبت کنیم ؟ و شعراشو سبک شناسی کنیم ؟ :-?
خیلی خوبه که نظراتمون رو بگیم
ولی خوب یه ذره در حد ما نیست که سبک شناسی کنیم
نهایتش بتونیم نظرمون رو بگیم

اینم نظر من:
از شعرهاشون غم میباره
انگار یه افسردگی مخفی تو همه شعرهاشون هست
مگر چندتاشون که انگشت شمارند
ولی از نظر شعر گویی به نظرم جز سه نفر اول شعر نو هستند
خیلی زیبا ترکیب سازی کردند
فهم شعرهاشون آسون نیست
ولی اگر بتونی یکی دو تا شون رو بفهمی روش فهم دستتت میاد
 

ارنواز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
897
امتیاز
2,920
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 / فرهنگ
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
باستان شناسی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

به نقل از برانول :
خیلی خوبه که نظراتمون رو بگیم
ولی خوب یه ذره در حد ما نیست که سبک شناسی کنیم
نهایتش بتونیم نظرمون رو بگیم

اینم نظر من:
از شعرهاشون غم میباره
انگار یه افسردگی مخفی تو همه شعرهاشون هست
مگر چندتاشون که انگشت شمارند
ولی از نظر شعر گویی به نظرم جز سه نفر اول شعر نو هستند
خیلی زیبا ترکیب سازی کردند
فهم شعرهاشون آسون نیست
ولی اگر بتونی یکی دو تا شون رو بفهمی روش فهم دستتت میاد
خب البته سبک شناسی حرفه ای منظورم نبود ، در حد خیلی معمولی ! :D
خب افسردگی و نا امیدی اخوان که کاملا مشخصه و اینو میشه حتی از تخلصش (م.امید) هم فهمید ؛ چون کاملا در تضاده باهاش!

به نظر من اخوان موفق ترین پیرو فردوسی هست و در واقع بعد از فردوسی بزرگ ترین حماسه سرای ایران هست ، شعراش مفاهیم عمیقی رو می رسونن و اینکه اخوان خیلی خوب میتونه حرفشو به مخاطبش بزنه (به بهترین شکل ممکن).
دیگه اینکه شعرای اخوان جون دارن و آدم وقتی میخونه حس میکنه داره مثل یه فیلم صحنه ها رو میبینه .
+ من شعر خوان هشتم رو قوی ترین کارش میدونم :)
 
  • لایک
امتیازات: N.M

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

به نقل از ارنواز :
به نظر من اخوان موفق ترین پیرو فردوسی هست و در واقع بعد از فردوسی بزرگ ترین حماسه سرای ایران هست:)
نمی دونم ولی شعرهای اخوان اونقدر ها هم حماسی نیست!
البته من خیلی اشعار منظومش رو نخوندم و زیاد هم دوستشون ندارم
ولی به نظرم شعر زمستان
چاووشی
خیلی تامل برانگیزه
 

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

به نقل از برانول :
نمی دونم ولی شعرهای اخوان اونقدر ها هم حماسی نیست!
البته من خیلی اشعار منظومش رو نخوندم و زیاد هم دوستشون ندارم
ولی به نظرم شعر زمستان
چاووشی
خیلی تامل برانگیزه

از شعر سر در نمیارم. اما به نظرم شعر های اخوان«لحن حماسی» دارن. اما حماسه نیستن. یعنی ویژگی های ادبیات حماسی رو ندارن.
در کل، از لحن محکم و کوبند ـش و از ترکیبات نو و فوق العاده زیبایی که درست میکنه خیلی خوشم میاد.
 

ارنواز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
897
امتیاز
2,920
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 / فرهنگ
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
باستان شناسی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

ولی به نظر من اخوان حماسی شعر میگه ؛ وزن شعراش حماسی ـه ، مفاهیم و اصطلاحات حماسی هم به کار می بره ؛ البته اینو راست میگین که ویژگی های حماسه رو نداره اما به نظر من تو بعضی شعراش حماسه ی روز رو میگه و از آرمان شهر هایی حرف میزنه که تو حماسه هست !
 

anahita

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
264
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
شيراز
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

علاوه بر حماسی بودنش، لحن انتقادی داره و غالبا به صورت صریح انتقادش رو بیان میکنه که همین به شعراش زیبایی خاصی میده
و به خاطر همین انتقادای صریحش بود که روانه زندان شد! ولی در کل شعراش با شرایط الانم میخونه..
 

behrazv

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
426
نام مرکز سمپاد
علامه حلی تهران
شهر
تبریز و تهران
دانشگاه
دانشگاه تورنتو
رشته دانشگاه
علوم مهندسی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

یه موردی هست که به نظر من باید یهش اشاره کرد. البته اول این رو بگم که من به هیچ وجه از نقد ادبی و این چیزا سر در نمیارم، و اینایی که الان می گم فقط برداشت خودم هست که ترکیب شده با چیزایی که یکی دو جا خونده م و یا از معلم ادبیات دوم دبیرستانمون شنیده م.

خب اون مورد هم اینه: به نظر من مهر اخوان به ایران (یا حداقل ایران باستان!) رو نباید نادیده گرفت. این رو خیلی مستقیم توی شعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم میگه.
ولی به نظر من میشه غیرمستقیم تو بعضی شعرای دیگه هم دید. یه نمونه ش میراث. بازم می گم، ممکنه منظور شاعر کلا یه چیز دیگه بوده باشه، ولی من که برداشتم از این شعر اینه که داره به گذشته و تاریخ و ریشه و اینا اشاره می کنه:
پوستینی کهنه دارم من
یادگار از روزگارانی غبار آلود
مانده میراث از نیکانم مرا ، این روزگار آلود
یا مثلا آب و آتش، که مخصوصا به دلیل این که جمع به کار می بره و اینا بیش تر به نظرم می رسه داره در مورد ایران قدیم حرف می زنه:
آب و آتش نسبتي دارند جاويدان
مثل شب با روز، اما از شگفتيها
ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما
آتشي با شعله هاي آبي زيبا

چند جا دیده م تو شعراش یه الفاظی به کار می بره در مورد ایران باستان و دین زردشت و اینا که من تا حالا نشنیده بودم: مثلا امشاسپندان، و بهرام ورجاوند و اینا توی شعر قصه شهر سنگستان.

از همون شعر، به این قسمت توجه کنید:
سخن می گفت با تاریکی خلوت
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش
ز بیداد انیران شکوه ها می کرد
ستم های فرنگ و ترک و تازی را
شکایت با شکسته بازوان میترا می کرد
غمان قرنها را زار می نالید
و مثلا مقایسه کنید با این از همون آب و آتش که بالا گفتم:
ما مقدس آتشي بوديم ، بر ما آب پاشيدند
آبهاي شومي و تاريكي و بيداد
خاست فريادي، و درد آلود فريادي
ربطشون رو می بینید؟!

حالا جدا از ایران و این که اون شکوه سابق رو نداره، کلا این مفاهیم «از دست دادن چیزی (مثل جوانی یا مثلا شکوه گذشته)» یا مثلا «تبدیل شدن از یک حالت به حالت بدتر (به قولی مسخ!)» رو چند جا میشه دید.
چند تا مثال می زنم:
از باغ بی برگی:
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست ؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت پست خاك مي گويد
از دو تن رکشا:
ببین آنجا،دو ركشا مرد و گاریشان
برو،باری بپرس آیا
كدام افسون،دوپا را چارپا كرده ست؟
و بنگر خوب،آیا هیچ اصلا می شناسیشان؟
از برف:
ياد باد ايام سرشار برومندي
و نشاط يكه پروازي
كه چه بشكوه و چه شيرين بود
كس نه جايي جسته پيش از من
من نه راهي رفته بعد از كس
بي نياز از خفت آيين و ره جستن
آن كه من در مي نوشتم ، راه
و آن كه من مي كردم ، آيين بود
اينك اما ، آه
اي شب سنگين دل نامرد
لك‌لك اندوهگين با خلوت خود درد دل مي كرد

خب منظورم اینه که درسته کلا نا امیدی و این ها تو شعراش خیلی زیاده، ولی همیشه این طوری هم نیست که از اول نا امیدی بوده باشه!
یه کم پیچیده شد، خودم هم نفهمیدم چی گفتم!

شرمنده خیلی طولانی شد! بازم برای چندمین بار تاکید می کنم اینا فقط برداشت های شخصی کمی تاثیر گرفته از حرف دیگرانه!
 

mohammadjb

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
1,069
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : مهدی اخوان ثالث


آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستين سرد نمناكش.
باغ بي برگي، روز و شب تنهاست،
با سكوت پاك غمناكش.

ساز او باران ، سرودش باد
جامه‌اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه‌اي بايد،
بافته بس شعله‌ي زر تار پودش باد.

گو برويد يا نرويد هر چه در هر جا كه خواهد يا نمي‌خواهد،
باغبان و رهگذاري نيست.
باغ نوميدان،
چشم در راه بهاري نيست.

گر ز چشمش پرتوِ گرمي نمي‌تابد،
ور به رويش برگِ لبخندي نمي‌رويد؛
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست؟
داستان ازميوه‌هاي سر به گردون‌سايِ اينك خفته درتابوت پست خاك مي‌گويد.

باغ بي برگي
خنده اش خوني است اشك آميز.
در آن
جاودان بر اسبِ يال افشانِ زردش مي‌چمد
پادشاه فصل ها، پاييز.

چرا پاییز پادشاه فصل هاست ؟
 

mehrnaz 2613

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد:

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را،

جز برای او و جز با او نمیخواهی...

من گمانم زندگی باید همین باشد!

زندگی شاید همین باشد:

یک فریب ساده و کوچک،

آن هم از دست عزیزی که برایت

هیچکس چون او گرامی نیست!

بی گمان باید همین باشد...
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

من یه سوال بپرسم ؟ X_X :D

بخوام دیوان اخوان رو بخرم کدوم کتابش قشنگتره ؟

+ سپیــده: من «زمستان»شو خوندم و پیشنهاد می‌کنم. : )
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,675
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها
برآمد ، با نگاهی حیله گر ، با اشکی آویزان .
به دنبالش سیاهی های دیگر آمدند از راه ،
بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان .

سیاهی گفت :
ـ" اینک من ، بهین فرزند دریاها ،
شما را ، ای گروه تشنگان ، سیراب خواهم کرد .
چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران ،
پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم کرد .
بپوشد هر درختی میوه اش را در پناه من ،
ز خورشیدی که دایم می مکد خون و طراوت را .
نبینم ... وای !... این شاخک چه بی جان است
و پژمرده ..."

سیاهی با چنین افسون مسلط گشت بر صحرا .
زبر دستی که دایم می مکد خون و طراوت را ،
نهان در پشت این ابر دروغین بود و می خندید .
مه از قعر محاقش پوزخندی زد بر این تزویر ،
نگه می کرد غار تیره با خمیازه ی جاوید .

گروه تشنگان در پچ پچ افتادند :
ـ" دیگر این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد "
ولی پیر دروگر گفت با لبخندی افسرده :
ـ" فضا را تیره می دارد ، ولی هرگز نمی بارد ."

خروش رعد غوغا کرد ، با فریاد غول آسا .
غریو از تشنگان برخاست :
ـ" باران است ... هی !... باران !
پس از هرگز ... خدا را شکر ... چندان بد نشد آخر ..."
ز شادی گرم شد خون در عروق سرد بیماران .

به زیر ناودانها تشنگان ، با چهره های مات ،
فشرده بین کفها کاسه های بی قراری را .
ـ" تحمل کن پدر ... باید تحمل کرد ..."
ـ" می دانم
تحمل می کنم این حسرت و چشم انتظاری را ..."

ولی باران نیامد ...
-" پس چرا باران نمی آید ؟"
ـ" نمی دانم ، ولی این ابر بارانی ست ،
می دانم ."
ـ" ببار ای ابر بارانی !ببار ای ابر بارانی !
شکایت می کنند از من لبان خشک عطشانم "

ـ" شما را ای گروه تشنگان ! سیراب خواهم کرد "
صدای رعد آمد باز ، با فریاد غول آسا .
ولی باران نیامد ...
ـ" پس چرا باران نمی آید ؟"
سرآمد روزها با تشنگی بر مردم صحرا .

گروه تشنگان در پچ پچ افتادند :
ـ" آیا این همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد ؟"
و آن پیر دروگر گفت با لبخند زهرآگین :
ـ" فضا را تیره می دارد ، ولی هرگز نمی بارد ...

مهدی اخوان ثالث -سترون (زمستان)
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,675
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مهدی اخوان ثالث

دوستان و دشمنان را می شناسم من
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما با که باید گفت این؟
من دوستی دارم
که به دشمن
خواهم از او التجا بردن ...

مهدی اخوان ثالث (همین چند روز پیش سالروز مرگش بود(4 شهریور)،یادش گرامی)
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
گفت و گو از پاک و ناپاک است

وز کم و بیش زلال آب و آیینه

وز سبوی گرم و پر خونی

که هر ناپاک یا هر پاک

دارد اندر پستوی سینه

هر کسی پیمانه ای دارد

که پرسد چند و چون از وی

گوید این ناپاک و آن پاک است

این بسان شبنم خورشید

وان بسان لیسکی لولنده در خاک است

نیز من پیمانه ای دارم

با سبوی خویش ، کز آن می تراود خون

گفت و گو از دردناک افسانه ای دارم

ما اگر چون شبنم از پاکان

یا اگر چون لیسکان ناپاک

گر نگین تاج خورشیدیم

ورنگون ژرفنای خاک

هرچه این ، آلوده ایم ، آلوده ایم ، ای مرد

آه ، می فهمی چه می گویم ؟

ما به هست آلوده ایم ، آری

همچنان هستان هست و بودگان بوده ایم ، ای مرد

نه چو آن هستان اینک جاودانی نیست

افسری زروش هلال آسا ، به سر هامان

ز افتخار مرگ پاکی ، در طریق پوک

در جوار رحمت ناراستین آسمان بغنوده ایم ، ای مرد

که دگر یادی از آنان نیست

ور بود ، جز در فریب شوم دیگر پاکجانان نیست

گفت و گو از پاک و ناپاک است

ما به هست آلوده ایم ، ای پاک! و ای ناپاک

پست و ناپاکیم ما هستان

گر همه غمگین ، اگر بی غم

پاک می دانی کیان بودند ؟

آن کبوترها که زد در خونشان پرپر

سربی سرد سپیده دم

بی جدال و جنگ

ای به خون خویشتن آغشتگان کوچیده زین تنگ آشیان ننگ

ای کبوترها

کاشکی پر می زد آنجا مرغ دردم ، ای کبوترها

که من ار مستم ، اگر هوشیار

گر چه می دانم به هست آلوده مردم ، ای کبوترها

در سکوت برج بی کس مانده تان هموار

نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید

های پاکان ! های پاکان ! گوی

می خروشم زار

دکلمه از :رضا پیربادیان
 
آخرین ویرایش:

ــهــ

Wallower
ارسال‌ها
345
امتیاز
12,037
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
مردم!ای مردم،
من همیشه یادم ست این،یادتان باشد.
نیمشبها و سحر ها،این خروس پیر،
می خروشد،با خراش سینه می خواند.
گوش ها گر با خروش و هوش با فریادتان باشد.
مردم! ای مردم،
من همیشه یادم ست این، یادتان باشد.

و شنیدم دوش، هنگام سحر می خواند.
باز،
اینچنین با عالم خاموش فریاد از جگر می خوانْد:
مردم! ای مردم،
من اگر جغدم به ویرانْ بوم،
یا اگر بر سر
سایه از فَرِّ هما دارم،
هرچه هستم از شما هستم؛
هرچه دارم از شما دارم.
مردم! ای مردم،
من همیشه یادم ست این،یادتان باشد...

مهدی اخوان ثالث
 
آخرین ویرایش:
بالا