• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

ارسال‌ها
92
امتیاز
422
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
من صبح ها تا حالا هزار بار شده که شلوارمو در اورد که فرم مدرسه بپوشم بعدش ولی دوباره شلوار خونگیمو پوشیدم.

یکی دو بارم با دمپایی رفتم مدرسه
 

Detective SHERLOCK

Logophile
ارسال‌ها
363
امتیاز
2,078
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
دردست احدااااث ؛) المپیاد دانشجویی میرویم ان شا الله
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
پزشکی
دبستان مدیرمون صدام کرد نشون بده واسه تیزهوشان آماده ام پرسید
گفت:دمای نرمال بدن انسان چنده؟
من:25؟
مدیر::eek:
من:40؟
مدیر :هول کرده باورکنین بلدهP:<O_o;;):))
 

Detective SHERLOCK

Logophile
ارسال‌ها
363
امتیاز
2,078
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
دردست احدااااث ؛) المپیاد دانشجویی میرویم ان شا الله
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
پزشکی
معلم عربیمون تو تابستون سوم :(یه آقای خیلیییییییییییی پیر و مهربون
معلم : آره من میمیرم آمبولانس میاد دلتون خنک شه؟ بگین آخیش رفت دیگه بخوابیم:|
من:نه آقا اول سکته میکنین بعد آمبولانس میاد تو راه میمیرین:D
معلم:مرسی واقعا! جای خدانکنشه!@:(:/
 
آخرین ویرایش:

شبگیر

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
17
امتیاز
286
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
97
رفته بودم کفش بخرم ، وقتی همه‌ی کارا انجام شد و پاکت خریدو تحویل گرفتیم ، منم اومدم تشکر کنم که به جای متشکرم گفتم مشترکم : /
فروشنده خشک شد کلا : ))
اصلا نمی‌دونم چرا ذهنم یهو جای حروفو عوض کرد : ))
 

Gadfly

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
492
امتیاز
9,740
نام مرکز سمپاد
‌فرزانگان
شهر
13
سال فارغ التحصیلی
13
گوشی بابام زنگ میزنه و اسم Shahin رو صفحه ظاهر میشه
+ بابا شهین کیهههه دیگه؟ ما که شهین نداشتیم
- کو بده ببینم
.
.
.
- شاهینه |||:
 

mastermind81

... loading
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
801
امتیاز
8,496
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1400
یکی از بچه های مدرسمون تو امتحان دینی معنی جمله ی :حی علی الفلاح
رو نوشت :علی کشاورز است.~X(X_X
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ی دبیر داریم ایشون سنشون کمه و مرد هستن
بعد حالا من و دوستام میخواستیم استیکر درست کنیم عکس بقیه رو داشتیم عکس ایشونو میخواستیم
قرار شد من گوشیو اماده کنم اخر کلاس ب بهونه تماس گرفتن عکسو بگیرم
حالا من گوشیو بردم بالا دکمه رو زدم فلش زد
میفهمییییییی فلللللششش :(( :(( :((

برای شادی روحم در جلسات اینده صلوات بفرستین
:-" :-"
اینو الان باز دوباره دیدم خاطراتم زنده شد

یبار دیگم میخواستم به همین اقا زنگ بزنم بچه ها گفتن بپرسیم که تو انقد میگی روزه بگیریم تو سال کنکور چیکار کنیم هلاک نشیم
من هی گفتم زشته بیاین پی ام بدین گفتن نه زنگ بهتره
منم هی گفتم بابا زنگو جواب نمیده هی اونام اصرار میکردن
منم میخواستم ثابت کنم جواب نمیده شماره رو گرفتم یدونه بوق خورد برداشت
منم گفتم:"چی بخوریم" بدون سلامو اینا
اصلا توصیف اون لحظه و خنده های بچه ها و اینا برام مقدور نیس الان.منم بین گریه و خنده مونده بودم
اوشون هم با حوصله توضیح داد چی بخوریم:)))

+
یبارم سر کلاس اقای بصیری(دبیر زیستن ایشون) کنارم نشسته بود از رو کتابم نگاه کنه منم دقیقا همون آستینم از بالا کااااملا پاره شده بود و به نخ بند بود چون اینطرف هم نشسته بودم بچه ها ندیدن
وقتی ساعت بعدش تشریف بردم مدرسه از در حیاط که وارد شدم همه با هم داد زدن:"نساااااا آستینت"!!!!

#مادرسوتی ایران
 
آخرین ویرایش:

Parsa.e

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
323
امتیاز
1,741
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1402
امروز رفتم خرید ، بعد کلش شد 17500 تومن . منم دو تا ده تومنی دادم به فروشنده .
گفت : پونصدی نداری ؟
منم جو برم داشت و اومدم مثلا سخاوت کنم گفتم : اصلا قابل نداره و لازم نیست :|
فروشندهه یه نگاه رقت باری بهم کرد و سه تومن برگردوند .
من که تازه فهمیدم چریان از چه قراره یه پونصدی از تو جیبم در اوردم گذاشتم رو میز و به سرعت هر چه تمام تر محلو ترک کردم - _ -
 

mastermind81

... loading
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
801
امتیاز
8,496
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1400
یه بار معلم ریاضیمون روی تخته میخاست بنویسه کسر را تا حد امکان ساده بکنید ولی یادش رفت (ساده) رو بنویسه:D
 

Zeinab04

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
622
امتیاز
3,505
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۷
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
من سر کلاس شیمی نشسته بودم بعد معلم شیمی بلندم کرد گفت بجزای سازنده کبریت رو بگو .. منم ک اون لحظه داشتم عکسشو تو دفترم کاریکاتور می کردم گفتم
: گرافیت و باروت:-?
کل کلاس رفت رو هوا خودم هم خندیدم .. معلم عین برج زهر مار داشت بهم نگاه می کرد و گفت دو تا منفی بهت می دم مستمر رو 18 شدی می فهمی@:
منم تو دلم گفتم هرکار می خای بکن [-|و با دوستام وسط کلاس می ندیدم
البت نتونست مستمر پایان ترمم رو 18 بده چون تو کل پایه تو ازمون سمپاد دوم من بودم ک صد زده بودم ..
ی بار این ازمونای سمپاد ب دادم رسیدx:x:>:D<
 
ارسال‌ها
92
امتیاز
422
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
پارسال تو ازمون پیشرفت تحصیلی ادبیاتش یه سوال داده بود گفته بود که توی کدوم گزینه هنگامه به معنای متفاوتی اومده بعدش یکی از گزینه هاش این بود:
چون هنگامهٔ خوابش آمد ،بخفت به بازرگان نیز جیزی نگفت
بعد دوستان همزه ی بالای ی رو ندیده بودم و هنگامه رو اسم در نظر گرفته بودن.
 

تازه وارد

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
اقا ما یه معلم داریم که به شدت اخلاق نابودی دارن یه روز یه امتحان گرفتن و من به شدت از دستشون حرصی بودم که واسه چی انقدر سخت بود ته کلاس گفتن پاشو بیا تخته رو پاک کن منم گفتم استاد تنبیه ه گفت نه همینجوری بعد از کلاس رفتن بیرون منم شروع کردم پشت سرشون مسخره بازی ک حرصم رو خالی کنم یهو برگشتن تو کلاس ک ی چی بگن تنها قیافه ای ک دیدن قیافه من بود منم اومدم جمعش کنم ک ن من از این کارا نمی کنم با مخ رفتم تو پنکه هم خودم داشتم می افتادم هم پنکه خلاصه که کلی بعدشم به خودم بد و بیراه گفتم
 
آخرین ویرایش:

areh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
131
امتیاز
975
نام مرکز سمپاد
دبیرستان هاشمی نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
دانشگاه علوم و فنون هوايي ستاري تهران
رشته دانشگاه
مهندسي تعمير و نگهداري هواپيما
رییس ی قسمتی تو دانشگاه فامیلیش درزیان بود و همکارش هم فامیلیش رزم گیر بود
.
یک بار ک خیلی .قفل بودم
رفتم تو روی اقا درزیان گفتم

سلام اقای درزگیر .-__-
اب شدم و حرفمو فراموش کردم
فقط فرار کردم از اونجا :))
 

darya.n

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
25
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
ما یه استاد داشتیم همش اول کلاسش عین مجری رادیو ها میگفت
به نام و یاد خدای مهربان آرامبخش قلب هاست دوستان عزیز سلام من ...............هستم:|
بعد یه بار داشتم یواشکی اداشو درمیاوردم دیدم پشت سرمه دیدم داره منو نگاه می کنه:eek: گفتم تقصیر خودتونه دیگه X_X
بیچاره مونده بود:))
 

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,952
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
از ضایع ترین سوتی هام که @MorteZ شاهدش بودن
تو دانشگاه امیر کبیر داشتم میرفتم از ATM پول بگیرم که دیدم اونی که تو باجه س اومد بیرون
منم بدو بدو رفتم تو
و با تلنگری دیدم که صف طویییلی بیرون باجه منتظر وایسادن:-"
من:D
مرتضی:D
آدمای تو صف-__-
 
ارسال‌ها
3,294
امتیاز
63,792
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
1) مترجم بوف کور هدایت کیه ؟
2) چای سبز با چه گیاهی درست میشه ؟ :|
 

Detective SHERLOCK

Logophile
ارسال‌ها
363
امتیاز
2,078
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
دردست احدااااث ؛) المپیاد دانشجویی میرویم ان شا الله
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
پزشکی
یه روز سر کلاس زبان استاد گفتن صدام گرفته تو پاشو حضور غیاب کن (لعنت بر آدمی ک ردیف اول بشیند :D)
خلاصه منم هول که ۵۰ نفر رو باید بخونم از اولش شروع کردم تند تند گفتن تازه آقا و خانوم هم میگفتم ولی رسیدم به یک اسم ب اسم اقبال سعید بنده خدا خانوم بود ولی گویا با دیدن سعید من فک کردم آقا هستن و دیگگگه خودتون برید تا ته
و بعدترش هم یه آقایی به فامیل شیدا رو گفتم خانوم شیدا
و همزمان استاد پشت سرم تو گوشم میگفت واسه همینه ک من آقا و خانوم نمیگم
 
ارسال‌ها
3,294
امتیاز
63,792
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
همکلاسیم که فرزانگان یک بوده :
تو ورودی چندِ فرز شهرری بودی ؟
من: نود و پنج
اون : :|

فکر کنم تو ذهنم کلمه ی ورودی با عدد نود و پنج لینکن به هم و تا گوشم بشنوه "ورودی" ، زبونم میگه "نود و پنج "
کاش لااقل به روم میورد اصلاحش کنم . آقا هشتاد و هشت بودیم ما، هشتاد و هشت
 

sabili

ویالونسل
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,589
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
تو کلاس زبان بودیم
معلم اومد تو چند نفرو نام برد گفت شما رد شدین باید بازم امتحان بدید
بچه ها اعتراضی نکردن و گفتن باشه
قبلا هم سه سال پیش این اتفاق افتاده بود . قضیه این بود که ما خوب داده بودیم امتحان رو عمدا رد میداد تا بازم بخونیم کتاب رو
تا بچه ها قبول کردن برگشتم گفتم نه
گفتن چرا هی خواستم بپیچونم نگم سه سال قبل رو ولی نزاشتن
هی اصرار کردن منم اعصابم خورد بود
برگشتم با صدای بلند گفتم یادتون نیست اون دفعه به گوه خوردن افتادیم
تا اخر کلاس همه ساکت بودن منم سرم پایین
معلممونم جونه برا همون یه میومد جلوم وایمیستاد و با شوخی میگفت اشکال نداره پیش میاد اینطور حرفا
 
بالا