قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

[parastar]

گر بمیرد دختری بر قبر او روید گلی !
گر بمیرند دختران دنیا گلستان میشود !

 

[Mo]

شاد الا بدر مرگ نبینی مردم
بکر جز در شکم مام نیابی دختر

مسجد جامع هر شهر ستورانشان را
پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در

خطبه نکنند به هر خطه به نام غز ازآنک
در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر

کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان
بیند، از بیم خروشید نیارد مادر

آنکه را صدره غز زر ستد و باز فروخت
دارد آن جنس که گوئیش خریدست به زر

انوری >> دیوان اشعار >> قصاید

 

[Sara.kh]

صنما جفا رها کن کَرَم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد

مولانا

 

[fatemeh.sh]

به کدام مذهب است این؟
به کدام ملت است این؟

که کشند عاشقی را،
که تو عاشقم چرایی؟

عراقی

 

[parastar]

بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند

مارسل دزایلی

 

[SHAMIM.J]

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...

 

[dark shadow]

من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد

 

[fatemeh.sh]

من کیستم!؟
از خویش به تنگ آمده ای...
دیوانه ی با خرد به جنگ آمده ای....

ابوسعید ابوالخیر

 

[Sara.kh]

صنما جفا رها کن کَرَم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد

ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم
به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد

هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت
چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد ¿¡

مولانا

 

[SHAMIM.J]

نه که از بوسه ی معشوق بترسم, هرگز!
از گناهی که پشیمان نکند میترسم ...!

 

[هاینتس]

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن

فردا که نیامده ست فریاد مکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

 

[Sara.kh]

خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر
( آن نفس که شد عاشق امّاره نخواهد شد )

مولانا

 

[*Kosar2003]

شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود می‌نالد.
جغد می‌خواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
می‌تراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب.

سهراب سپهری

 

[بـئـاتـریـس]

دو چشم با همه ی شهر بی تفاوت مستت
هزار شکر که با من سر مجادله دارد

سجاد رشیدی پور

 

[Gadfly]

درمکتب ما عقیده اجباری نیست
کس را به عبادت کسی کاﺭی نیست

مابندهﻯ منطقیم و باور داﺭیم
درخصلت آدم ، آدم آزاﺭی نیست!

 

[aliiii9]

آن یار که عهد دوستاری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
سعدی

 

[dark shadow]

اندر این گوشه ی خاموشِ فراموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد...


ه.ا.سایه

 

[boodika]

-به شانه های غمم
تکیه کن میان اشک.

که گریه می فهمد ؛
مردهای تنها را…

#سید_مهدی_موسوی

 

[aliiii9]

زندگی سخت نیست
غم سختش میکند...
دلها تنگ نیست
انتظار تنگش میکند...
عشق قشنگ است
دروغ زشتش میکند...
دل هیچکس از سنگ نیست
روزگار سنگش میکند.

 

[aliiii9]

جانم به لب رسید و تنم به تابوت
برخیز و بیا شاید به نمازم برسی