• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

ساحل به بیابانی پر آب می‌مانست، پر از سنگ‌ریزه‌هایی که امواج آن‌ها را این طرف و آن طرف می‌غلتاندند؛ دریا هرچه می‌خواست می‌کرد، و آن‌چه می‌خواست، جز ویرانی نبود.

داستان دوشهر؛ چارلز دیکنز؛ مترجم ناشناس
(گفتم عقب نمونده باشم)
 

Special girl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
469
امتیاز
8,976
نام مرکز سمپاد
FARZANEGAN
شهر
SHZ-JAH
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون


نذار ابهت هیج آدم خبره ای تو رو بگیره. اون بهت می گه که: "دوست عزیز، من بیست ساله که این کارمه!"
والا آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده...!
بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن | کورت توخولسکی | مترجم: محمد حسین عضدانلو
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

بعضی آدم ها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد سخت و ضخیم و بعضی جلد نازک، بعضی جلد سیمی و فنری هستند. بعضی اصلاً جلد ندارند. بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی. بعضی از آدم ها ترجمه شده اند.
بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی یا رونوشت آدم های دیگرند. بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند.
بعضی از آدم ها عنوان و تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت، بعضی از آدم ها جیبی هستند و می شود آن ها را توی جیب گذاشت، بعضی از آدم ها را می توان در کیف مدرسه گذاشت.
بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی و معمّا دارند و بعضی از آدم ها فقط معلومات عمومی هستند.
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند. بعضی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت. و با بعضی از آدم ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست.
بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آن ها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.
بعضی از آدم ها قصّه هایی هستند که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند و بعضی مخصوص بزرگسالان. بعضی از آدم هایی که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند خیلی کودکانه و سطحی هستند...!

بی بال پریدن
قیصرامین پور
 

آلا ح.

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
264
امتیاز
862
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شش تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

"اولش همون موقع است که که خدا داشت منو مجبور می کرد به آدم که از لجن ساخته شده بود سجده کنم.داشت غرور منو می شکست خب، من از آتش ام ها؟ از یه ماده ی برتر، حالا نه برتر از همه چی ولی از لجن که برترم دیگه. شما بگین، این آخه انصافه؟ آره؟! کثافت های ترسو، از این میترسین که داره صداتون رو می شنوه، نه؟ اگر قراره همیشه قضاوت هاتون از ترس جهنم باشه یا حسرت بهشت، پس من نمی دونم این وجدان رو برای چی داده به شماها."

"تعریف کرده بودم براشون برای این که من از اونجا اومده بودم، از شرق، جایی که سرباز ها همیشه خدا در حال جنگ اند، شاهزاده ها همدیگه رو خفه می کنن و پادشاه ها شهر های جدید همدیگه رو به آتش می کشن، روزی نیست که خبر از جنگ و صلح نباشه، جایی که صد ها ساله بهترین شعر ها سروده میشه و بهترین نقش ها کشیده می شه."


نام من سرخ - اورهان پاموک
 
ارسال‌ها
3,294
امتیاز
63,791
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

سه قطره خون
داستان صورتکها / صادق هدایت

هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست . در عشق ، این مطلب بهتر معلوم می شود ؛ چون هر کسی با قوه ی تصور خودش دیگری را دوست دارد و این از قوه ی تصور خودش است که کیف می برد ، نه از زنی که جلوی اوست و گمان می کند او را دوست دارد !
آن زن تصور نهانی خودمان است؛ یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد .
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهیشان ببینی باز می‌آیند، باز سنگین و بی‌رحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را می‌گیرند و توی چشم و جانت می‌روند
و همهٔ وجودت را پر می‌کنند و آن را می‌ربایند که دیگر تونمی‌مانی، که دیگر تو نمانده‌ای که آن‌ها را بخواهی یا نخواهی. آن‌ها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند.
دیگر تو نیستی که درد را حس کنی تو خود درد شده‌ای ...

آذر ماه آخر پاییز
ابراهیم گلستان
 

Special girl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
469
امتیاز
8,976
نام مرکز سمپاد
FARZANEGAN
شهر
SHZ-JAH
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون


آیا هیچ وقت با آدم هایی برخورد کرده اید که به نظر می رسد از روی تصادف نـیست که بر سر راه شما قرار گرفته اند، بلکه نوعی حکمت بسیار دردناک در آن هست که زندگی تان را ناگهان از این رو به آن رو می کنند؟...!
کاناپه ی قرمز | میشل لبر | مترجم: عباس پژمان
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

عادت، ناجوانمردانه‌ترين بيماري‌ست، زيرا هر بداقبالي را به ما مي‌قبولاند، هر دردي را، و هر مرگي را.
در اثر عادت، در كنار افرادِ نفرت‌انگيز زندگي مي‌كنيم، به تحمل زنجيرها رضا می ‌دهيم، بی‌عدالتيی ها و رنج‌ها را تحمل مي‌كنيم، و به درد، به تنهائی و به همه چيز تسليم ميی شويم.
عادت، بي رحم‌ترين زهر زندگي‌ست، زيرا آهسته واردمي‌شود، در سكوت، كم‌كم رشد مي‌كند و از بي‌خبريِ ما سيراب مي‌شود، و وقتي كشف مي‌كنيم كه چطور مسمومِ آن شده‌ايم، مي‌بينيم كه هر ذرۀ بدن‌مان با آن عجين شده است، مي‌بينيم كه هر حركت ما تابع شرايط اوست و هيچ داروئي هم درمانش نمي‌كند.

يك مرد
اوريانا فالاچي
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,147
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

یک چیز بسیار زیبا وجود دارد; هیچ
به "هیچ" فکر کن.

+عقاید یک دلقک_هاینریش بل
 

Ali Kh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
394
امتیاز
2,186
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه گرگان
رشته دانشگاه
زیست شناسی جانوری
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

ماری، به هیچ فکر کن.به دلقکی فکر کن که در وان حمام گریه میکند و قهوه روی سرپایی هایش می چکد...

عقاید یک دلقک-هاینریش بل
 
ارسال‌ها
1,684
امتیاز
19,912
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

ما مردمان عادی گاهی دلمان می خواهد خوشبخت باشیم، نان گرم بخوریم،یا بندرهای دنیا را نه در کارت پستال ها بلکه به صورت زنده ببینیم،ما مردمان عادی خیلی آرزوهای دیگر هم داریم که ما فرصت شمردنش را نداریم و شما حوصله ی شنیدنش را ندارید.

میوه‌ها طعم تکراری دارند - احمدرضا احمدی
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون


Ten little Indian boys went out to dine;
One choked his little self
and then there were nine

Nine little Indian boys sat up very late;
One overslept himself
and then there were eight.

Eight little Indian boys travelling in Devon;
One said he'd stay there
and then there were seven.

Seven little Indian boys chopping up sticks;
One chopped himself in halves
and then there were six.

Six little Indian boys playing with a hive;
A bumblebee stung one
and then there were five.

Five little Indian boys going in for law;
One got in Chancery
and then there were four.

Four little Indian boys going out to sea;
A red herring swallowed one
and then there were three.

Three little Indian boys walking in the Zoo;
A big bear hugged one
and then there were two.

Two little Indian boys sitting in the sun;
One got frizzled up
and then there was one.

One little Indian boy left all alone;
He went and hanged himself
and then there were none.



And Then There Were None
By Agatha Christie


توی ترجمه ی فارسیش البته به این زیبایی بیان نشده


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از همون کتاب:


She shuddered as she remembered Anthony Marston's convulsed purple face.
As she passed the mantelpiece, she looked up at the framed doggerel.

Ten little Indian boys went out to dine;
One choked his little self
and then there were nine.

She thought to herself:
"It's horrible.....just like us this evening.
Why had Anthony Marston wanted to die?
She didn't want to die.
She couldn't imagine wanting to die.
Death was for.....the other people.


این ترجمه اش خوبه :

با به یاد آوردن چهره ی کبود آنتونی مارستون پشتش لرزید
همینکه از کنار شومینه گذشت به آن شعر بی مزه و چرند نگاهی انداخت:

ده تا سرخپوست کوچولو رفتن بیرون شام بخورن
یکیشون خودشو خفه کرد
و سپس نه تا بودن


Ten little Indian boys went out to dine;
One choked his little self
and then there were nine

با خود اندیشید "وحشتناکه....درست مثل امشب که ما....."
چرا آنتونی مارستون دوست داشت بمیرد؟؟؟
وِرا نمی خواست بمیرد
حتی فکرش را هم نمی توانست بکند
مرگ....مرگ برای دیگران است....


از کتاب و سپس هیچ کدام باقی نماندند
اثر آگاتا کریستی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

-ای بابا، وینسِنت! ای بابا، اکّه هی!

داستان های پس از مرگ[nb]به نظرم داستان اول این کتاب، از ناطور دشت خیلی بهتر بود[/nb]|سلینجر
 
ارسال‌ها
1,684
امتیاز
19,912
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد ،
بدون اینکه مجبورش کنی !

مثل همه عصرها _ زویا پیرزاد
 

shima.

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
1,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
هرچند همیشه انتظارت را کشیده‌ام، هیچگاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشته‌ام و همیشه این سوال وحشتناک برایم مطرح بوده است که نکند دوست نداشته باشی به دنیا بیایی و نخواهی زاده شوی؟ نکند روزی به سرم فریاد بکشی که :"چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری؟ چرا مرا درست کردی؟ چرا؟"
نامه‌ای به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,765
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پیتر شانه هاش را بالا انداخت."تو خیلی گنده ای،با اون موهای کوتاه ظاهر پلیدی هم پیدا کرده ای.روی انگشتهات پر از جای زخمه.پدر من هم همینطوری بود،البته مثل تو اینقدر زخم و زیلی نبود و دست های صاف و بی چین و چروکی داشت.ولی اون هم مثل تو ظاهر خشنی داشت.برادرهام هم همینطور.کوچیک که بودم مرتب من رو کتک میزدن"
تدی گفت:"من قصد ندارم تو رو بزنم"
"ولی اگه بخای میتونی.تو تواناییش رو داری،ولی من ندارم همین من رو آسیب پذیر میکنه و آسیب پذیر بودن باعث ترس و پریشونی من میشه."

جزیره شاتر_دنیس لِهِین
ترجمه:کوروش سلیم زاده


+
اگ فیلمشو دیده باشین،به کلمه "عالی" میرسین،اگر کتابشو بخونین،به "عالی تر".
اگ هنوز فیلمشو ندیدین،کتابشو حتمن بخونین،بعد برین سراغه فیلمش.کتاب جذابیه ک کنار نمیذارین:]
 

nils

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
10,162
نام مرکز سمپاد
‌‌فرزانگان
شهر
‌مشهد
سال فارغ التحصیلی
0
آدم وقتی جوان است..
به پیری جور دیگری فکر می کند. فکر می کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن می رسد می بیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشم هایش چین افتاده، پاهایش ضعف می رود و دیگر نمی تواند پله ها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطره هاست که روی دوش آدم سنگینی می کند .

چهل سالگی
#ناهید_طباطبایی
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,765
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
"
آرامش مونتاگ .بذار مردم سر اینکه کی بهتر شعر آهنگای محبوب یا اسم مرکز ایالتا یا میزان تولید سال پیش ذرت آیوا رو میدونه با هم رقابت کنن. مغزشونو پر از اطلاعات بی خطر کن،اینقد سرتاپاشونو پر از واقعیت کن که احساس خفگی کنن،البته اطلاعات بی خطر! بعد احساس میکنن دارن فک میکنن. در عین سکوت احساس تحرک میکنن. و شاد و خوشحال خواهند بود،چون اینجور واقعیتا به کسی آسیب نمیرسونه. دست و پاشونو با چیزای گیج کننده مثل فلسفه و جامعه شناسی نبند که به مالیخولیا ختم میشه. هرکی که بتونه ی دیوار تلویزیونی رو جدا و باز سر همش کنه(مپل بیشتر آدمای این دور و زمونه) از هر آدمی که مدام خطکش دستشه و سعی میکنه دنیارو خطکشی کنه و اندازه بگیره،شاد تره،چون تا احساس توحش و تنهایی نکنی،این کار نشدنیه. میدونم،خودم سعی کردم؛لعنتی.
پس باشگاه ها و احزاب و آکروبات کارا و شعبده باز ها شجاع دلا و ماشینای جت موتورسیکلت های هلیکوپتری و سکس و هروئین و چیزای دیگه که واکتش خودبه خودی ایجاد میکنن رو بده به مردم. اگر درام بده،اگر فیلم هیچی تو خودش نداره،اگه نمایش پوچه،با صدای بلند دِرِمین منو از جا بپرون. گمونم خیلی راحت بهش واکنش نشون بدم،چون این فقط یک واکنش ناخودآگاهه .اما برام مهم نیست. فقط دلم یه سرگرمی ناب میخواد."

فارنهایت 451_ری بردبری


*کتاب فوق العاده جالبیه،نوعی پیشگویی در واقع ک رگه هایی از این پیشگویی مخوف رو میشه در دنیای امروزی هم دید و میشه امیدوار بود ک ادامه پیدا نکنه و تکمیل نشه در دنیای حال حاضر.به شدت پیشنهاد میشه،از دستش ندید.
یک سر نخ،مثل کتاب تنهایی پر هیاهو،کتابیه درمورد کتاب!و در خفقان اوری،1984 اورول رو تو ذهن من نشوند(تا حدودی البته!).
فیلم هم داره ک مال 1966 ک تروفت ساختش.


"451 درجهٔ فارنهایت، دمایی است که کاغذ در آن شروع به سوختن می‌کند."
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,765
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
من ادم مومنی نیستم اما حقیقت این است که وقتی چیزی دارید که کمی عجیب است و شبیه هیچ چیز دیگری هم نیست،امیدوارید که شاید بتواند کاری بکند.

چیزی که همیشه برایم عجیب بوده است این است که اصولا اشک در برنامه خلقت پیش بینی شده است.یعنی ادم بناست که گریه کند.باید پیش بینی شده باشد.واقعا که هیچ سازنده محترمی اینکار را نمیکند.

"ممکن نیست،آدم کشیِ طبی مجازات شدیدی دارد".از حرفش خنده ام گرفته بود.خیلی دلم میخواست بدانم چه چیزی مجازات شدیدی ندارد.خصوصا وقتی چیزی نیست که مستوجب مجازات نباشد.

وقتی از خواب بیدار میشوم،اول به چیزی فکر نمیکنم و این طوری وقتِ خوشی را میگذرانم.


زندگی در پیش رو_رومن گاری

+خب،گزیده متن خیلی داشت ک ی سریاشو نوشتم اینجا و بقیش رو به خودتون میسپارم ک کتاب رو بخونین و بهشون برسین و عکس بگیرین،بنویسین و از خوندنشون لذت ببرین؛)
کلا لحن رومن گاری لحن سبک و بی قل و غشیه به نظرم مث هولدن کالفیلد اسلینجر میمونه!بچه گانه ب نوعی و باز هم پر از طنز تلخ!یعنی وقتی میخونید میخندین گاها ناخوداگاه ولی چیزی ک میخندین بهش شادی اور نیست!
زندگی پسر بچه ای به اسم محمد ک مسلمونه و مومو صداش میکنن و پیش یک پیرزن یهودی به اسم رزا خانم که از بچه های نامشروع نگهداری میکنه.و خب،زندگی رو از دید مومو میاد تشریح میکنه و اتفاقاتی میوفته(بله،همیشه همه جا اتفاقاتی میوفته،خ سر بسته گفتم چون نمیشه اسپویل کرد:-")
از اتفاقات جالبی ک افتاد و کلا به ذهن من چسبید،این بود که سگی رو دزدید و بزرگش کرد و چون میدونست زندگی پیش رزا خانم برا سگه خ خوب نخاهد بود و به اصطلاح خوب تامین نمیشه و نمیتونه مواظبش باشه،اونو بخشید به کسی،و برای اینکار اول توان مالی کسی رو ک میخاست بهش ببخشه رو سنجید و پونصد فرانک ازش گرفت و پول رو انداخت تو چاه فاضلاب!اونم وقتی ک مواد غذاییشونو خ وقتا کش میرفتن!
و یک قسمت دیگه هم بود ک مربوط به اخر کتابه ک نمیشه گفت دیگه :D
خلاصه که بخونیدش،به شدت خوشم اومد و چندین روز کشش دادم خوندنشو چون نمیخواستم تموم بشه و خب،طبیعتا توصیه میشه؛)
 
آخرین ویرایش:

*Kosar*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
311
امتیاز
6,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران_مرکز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
همه خانواده های خوشبخت مثل هم هستند
اماهر خانواده بدبخت به راه و روش خودش بد بخت است
آناکارنینا/لئوتولستوی
 
بالا