• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

AliEBR

AliEBR
ارسال‌ها
211
امتیاز
1,495
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس
چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس
جوشش خون را ببین از جگر مؤمنان
وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس
عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت
حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس
هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس
هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس
مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست
سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس

حضرت مولانا
[حتما با صدای همایون شجریان گوشش بدین]
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
روزگار مرگ انسانیت است !

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرده بود !
گرچه آدم زنده بود !


***
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون ، دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود !

***
بعد ، دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت...
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغا ، آدمیت بر نگشت !


***
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست !
در کویری سوت و کور...
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور !

***
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است !



# فریدون مشیری

+یکم طولانی بود،خلاصش کردم یه کوچولو...
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند
ترا به نام صدا می‌کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت‌ها لب حوض
درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانه‌ی من
تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغ بی‌جوانه‌ی من

چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنان‌که دلم خواسته است ساخته‌ام

چه نیمه شب‌ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
به چشم هم‌زدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته‌ام

به خواب می‌ماند
تنها به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است

غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده‌ی ساکت و غمگین
ستاره‌ی بیمار است

دو چشم خسته‌ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی …

فریدون مشیری
 
  • لایک
امتیازات: reza7

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست !

آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست

با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت
بعد ازتو غم های فراوانی مهم نیست

یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست

دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست

هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
...
حالا چه خواهد شد پس از این؟هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست

رویا باقری
 

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

باور کن من با دلم به توافق رسیده ام
دیگر دل نخواهم بست
به دلبستگی های معلق
وقتی خدا هم با احساسم بازی میکند
لحظه لحظه سکوت از تنم بالا میرود
و بغض بغض در من ذوب میشود
من زخمهای پاییزی به تن دارم
که برگهایش دائم در من خش خش میکند
چه تماشای غریبیست غروب تنهاییم
چه دلداده رفیقی
که از اینهمه خاکستر
گرد و غبار هم راه نینداخته

امیر وجود
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اولین برف
اولین حس زمستانی سرد
می نشیند
به دل کوهستان
می خرامد
به دل ساکت رود
می شود
خاطره ای گرم و نهان!
یاد آن برف
که بر کوه نشست؛
یاد آن سرخی سرد
که نشست
بر همه صورتمان!

هودیسه حسینی
 

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا او مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آیینه می بینم که ، وای
سایه ای هم زآنچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه ی هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم...اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا...؟ منزل کجا...؟ مقصود چیست...؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
او چو در من مرد ، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در برگرفت
آه...آری...این منم...اما چه سود
او که در من بود،دیگر،نیست،نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
او که در من بود،آخر کیست،کیست؟
#فروغ_فرخزاد
 

سپيده

3pide gh :-"
ارسال‌ها
104
امتیاز
774
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشكي گيلان
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تو آن ابری که بارانی ندارد
من آن خاکم که سرتاسر کویرم
تو آن راهی که پایانی ندارد
منم آن راهپیمایی که پیرم
تو آن باغی که در کام خزان است
منم آن باغبانی که باید رخت بربندم از اين باغ
دلم اینجاست، اما ناگزیرم
منم برق شهاب تند پرواز...
که می خندم ولی باید بمیرم
فسونگر .....فرو شو عشق دیرین را ،ز دفتر
مرا در کام تنهایی رها کن.....برو با یار دیگر مرا بگذار و بگذر.....
مخوان بیهوده بر من قصه ي عشق
که ما این نامه را خواندیم و بستیم
برو، زین راه برگشتن محال است...
که ما در پشت سر ، پل را شکستیم
تو، ای عشقت به جانم سایه گستر
دگر آن قصه های عاشقی را .....به یاد من میاور مرا بگذار و بگذر
گلی دیگر نمی روید از این دشت
که باغ عشق دیرین شوره زاریست
گل اشکی که در چشم من و توست
گل پژمرده بر سنگ مزاریست
در این دیدار، دیگر پیام دست ها نیست
به لبها بوسه پژمرد، طلوع خنده ها رفت...
شکوه عشق ما مرد ........ به شوق انتظارت
دگر یک لحظه چشمم نیست بر در ...
که من جسمم سراپای............که من سنگم سراسر
من و تنهایی خویش ......... تو و یاران بهتر
مرا بگذار و بگذر
مرا بگذار و بگذر :-<
شعر از مرحوم مهدي سهيلي
 

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
شخصیت هایی در من اند
که با هم حرف نمی زنند
که همدیگر را غمگین می کنند
که هرگز دورِ یک میز غذا نخورده اند

شخصیت هایی در من اند
که با دست هایم شعر می نویسند
با دست هایم اسکناس های مُرده را ورق می زنند
دست هایم را مُشت می کنند
دست هایم را بر لبه ی مبل می گذارند
و هم زمان
که این یکی می نشیند
دیگری بلند می شود٬ می رود

شخصیت هایی در من اند
که با برف ها آب می شوند
با رودها می روند
و سال ها بعد
در من می بارند

شخصیت هایی در من اند
که در گوشه ای نشسته اند
و مثلِ مرگ با هیچ کس حرف نمی زنند

شخصیت هایی در من اند
که دارند دیر می شوند
دارند پایین می روند
دارند غروب می کنند
و آن یکی هم نشسته است
روبه روی این غروب٬ چای می خورد

شخصیت هایی در من اند
که همدیگر را زخمی می کنند
همدیگر را می کُشند
همدیگر را
در خرابه های روحم خاک می کنند

من امّا
با تمام شخصیت هایم
دوستت دارم

گروس عبدالملکیان
 

AliEBR

AliEBR
ارسال‌ها
211
امتیاز
1,495
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مکانیک
ای ساکن جان من! آخر به کجا رفتی؟
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی؟

چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی
چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی؟

در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی

رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی
ماننده بوی گل با باد صبا رفتی

نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی

ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه
وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی...

مولانا
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
باران که می بـارد دلــم رنـگــیـن کــمانی مـی شـود

آخــر بــگــو زیــبــا اگــر با مـــن نـمانـی می شـود؟!

ایــنـجا کــنار یـاد تــو هـــر روز عــاشــق مـی شــوم

با فـکــر چــشــمان تــرت ، مات دقــایـق مـی شـوم

من دلــخوشــم بر خـنــده ات ای پـاک تــر از ژالــه ها

ای مــونــس غـــم هــای مــن ، زیــبــاتــر از آلالـه ها

یادت خــزان ســیـنــه را غـــرق شــقایــق مــی کنــد

سرمست از حس خوشی ، بی تاب و عاشق می کند

سهمــم نــبودی نازنــیــن! در ســرنــوشــتم نیــستی

محـــبوب رویــاهــای مــن باغ و بـــهــشتــم نیســتی

دل کنــدن از چشـــمان تــو کار من شبـــگرد نـیـســت

با یاد رویــت زنـده ام ، زیــبـاتر از این عشق چیســت؟

تقــدیــر می خــواهــد تـو را از یــاد مــن بــیــرون کنــد

من عـاشق و شــیدای تو ، پس کـی تـواند چـون کند؟!

من یاد پــاکــت را بـه یـک دنــیــا نخــواهــــم داد و بــس

شــادم کـنــار خـــاطــرت حــتــی دریــن کــنـج قــفــس​


«هــــــدی»
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانه های خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانــت آبشــــــاری داشتــــــی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانی های حسرت یادگاری داشتی
شور شیرین ات درآورده دمار از هرچه سنگ
از سر فرهاد و تیشه، کوهساری داشتی
بند می آمد نفس های من از زیبایی ات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد روزها یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم ماه ها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتی
مست آغوشم دهانت بوی تند بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن .. سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی


#شهریار
 
آخرین ویرایش:

*Kosar*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
311
امتیاز
6,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران_مرکز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
نه کسی منتظر است
نه کسی چشم به راه
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه

محمد علی بهمنی
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,832
امتیاز
25,977
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم
هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد
بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته به آن می خندم
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
نیمه شب آواره و بی حس و حال ، در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال ، دل به یاد آورد ایام وصال
از جدایی یک دو سالی می گذشت ، یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت
دل به یاد آورد اول بار، را خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازیان اسرار را، آن دو چشم مست آهو بار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود ، چون من از اسرار، او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من او ، همنشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد با من او، نا توان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی ، این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر ، وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم زه دنیا بی خبر ، دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد ، گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پابرجاست دل، گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورق بان شویی دریاست دل ، بی تو شام بی فرداست دل
دل زه روی عشق تو حیران شده ، در پی عشق تو سر گردان شده
گفت: در عشقت وفادارم بدان ، من تو را بس دوس می دارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان ، چون تویی مخمور خم بارم بدان
با تو شادی می شود غم های من، با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده ، دل زه جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده ، عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم لب بگذاشت یعنی خموش ، طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود ، بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود ، همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود ، در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت ، طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت، بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس ، حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود ، در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود ، سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست ، ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست ، این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رفت ، رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است ، خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد ، این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد ...
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست ، با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم ، باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب ازغم شدم ، ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را، سوخت بی پروا پر پروانه را ...
عشق من از من گذشتی خوش گذر، بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زه سر ، دیشب از کف رفت فردا را نگر
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود ، عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود ، ماهی بیچاره اما مردنیست ...
بعد از این هم آشیانت هر کس است ، باش با او یاد توما را بس است ...
 
آخرین ویرایش:

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
هیــچ‌کــس بــا مــن نیســت!

مــانــده‌ام تــا بــه چــه اندیشــه کنــم،

مــانــده‌ام در قفــس تنهــایــی!

در قفــس مــی‌خــوانــم؛

چــه غــریبــانــه شبــی‌ســت،

شــب تنهــایــی مــن . . .

#سهراب سپهری
 

Colorful

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
باز این دل سرگشته من
یاد ‌آن قصه شیرین افتاد
بیستون بود و تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانی که چو کبک
خنده می زد شیرین
تیشه می زد فرهاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد برآوردن میل دل دوست
رمز شیرینی این قصه کجاست
که نه تنها شیرین
بی نهایت زیباست
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد
فريدون مشيرى
 

Colorful

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
عاشقم.....
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به كسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است
نزنيد سنگ به گنجشك
پر گنجشك قشنگ است
پر پروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است
بشناسيد خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است...
#فريدون_مشيرى
 

Colorful

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
مرا بشنو از دور
دلم می خواهدت
هر روز با آواز
دلم می خوانَدت
میگویمت به باد
باد می نالَدت
میریزمت به ابر
ابر میباردت
میشینمت به مبل
مینوشمت چو چای
ابرهای سبز
سبزهای دور
کوههای سخت
های عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست
منو بشنو از دور
دلم می خواهدت
هر روز با آواز
دلم می خواندت
میریزمت به خاک
خاک می رویدت
میگویمت به گل
گل می بویدت
میگویمت به شعر
میخوانمت ز حفظ
شعرهای نو
ناب های دور
کوه های سخت
آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
 
بالا