• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

جاسوس

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
1,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی ؛؛) :X
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

ماليخولياي محبوب و خجالت آورم به من حالي كرد كه دوستي عميق هم تاريخ مصرف دارد و آخر سر تنها خواهي ماند و تا حد دق كردن غصه خواهي خورد و بايد قال قضيه را براي هميشه بكني:)

بعد از پايان -فريبا وفي
 

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

" خدا لعنتش كنه. چيزهاى قشنگى توى دنيا هست؛ منظورم چيزهاى واقعاً قشنگه.ما اين قدر احمقيم كه هميشه از مسير خارج مى شيم. هميشه، هميشه، هميشه هر چيزى رو كه اتفاق مى افته به منِ نكبتىِ حقير خودمون برمى گردونيم."

صفحه ى صد و سى و نهِ فرانى و زويىِ سلينجر. [ترجمه ى ميلاد ذكريا]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #803

سیاوش

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,667
امتیاز
6,096
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر- نرم افزار
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

آدم از روی بهت سر می‌جنباند و در دل می‌گوید که عمر چه زود می‌گذرد! آدم از خود می‌پرسد که تو با این سال‌ها چه کردی ؟ بهترین سال‌های عمرت را در کجا حاک کردی ؟ زندگی کردی یا نه ؟ با خود می‌گویی نگاه کن ببین این دنیا چه سرد می‌شود...
سال‌ها همچنان می‌گذرد و بعد از آن‌ها تنهایی غمبار است و عصای نا استوار پیری به دستت می‌دهند و بعد حسرت است و نومیدی، دنیای رویاهای رنگین رنگ می‌بازد... رویاهایت مثل گل‌های پژمرده گردن خم می‌کند و مثل برگ‌های زرد از درختِ خزان زده می‌ریزند.
وای ناستنکا تنها ماندن سخت محزون خواهد بود ، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری . هیچ هیچ هیچ ، زیرا آن‌چه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک "هیج" احمقانه و بی معنی، همه خواب بوده است .
شب‌های روشن - داستایوفسکی - سروش حبیبی - نشر ماهی
 

Zed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
3,061
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو/یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هیچ چیز در این دنیا برایم جالب نیست. من از آدم‌های چاق و کچل و هم‌چنین لاغر و نالان بدم می‌آید، من لبخند ژه و برق چشمان مادرم را، وقتی از لیون برمی‌گردد، ترجیح می‌دهم. من چیزهایی را که در دنیا وجود ندارند، چیزهایی که اندکی فراتر از دنیا شناورند، ترجیح می‌دهم. من ترجیح می‌دهم وارد دنیا نشوم، در آستانه‌ی دنیا باقی بمانم، نگاه کنم، بی‌نهایت نگاه کنم. عاشقانه نگاه کنم، فقط نگاه کنم.

ابله محلّه - کریستین بوبَن - ترجمه: مهوش قویمی - انتشارات آشیان
 

Dr.Dream

N.larosa
ارسال‌ها
49
امتیاز
265
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

بابا لنگ دراز عزیزم؛
تمام دلخوشی دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم.
وقتی می فهمی و می دانی ام ،چیزی درون دلم فرو می ریزد
چیزی شبیه غرور!
بابالنگ دراز عزیزم؛
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم.
بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند.
نمی گذارم،نمی خواهم...
بابالنگ دراز من؛
همین که هستی،دوستت دارم.حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم...
«بابالنگ دراز/جین وبستر»
 

سارگل

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
839
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2قم
شهر
قم
دانشگاه
دانشگاه کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

دست آخر صدای شازده کوچولو درآمد که: «آدم‏ها کجاند؟ آدم تو کویر یک خورده احساس تنهایی می‏کند.»

مار گفت: «پیش آدم‏ها هم احساس تنهایی می‏کنی.»

شازده کوچولو
 

fateme.RMA

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,717
امتیاز
8,599
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
راز فال ورق - یاستین گوردر

از چنگ زمان نمی‌شود گریخت. ما میتوانیم خود را از دست شاهان و قیصران و حتی شاید از دید خدا هم پنهان کنیم، ولی پنهان شدن از زمان غیرممکن است. زمان همه‌جا هست زیرا همه‌چیز را زمان تعیین می‌کند.
هانس توماس، زمان جایی نمی‌رود. تیک‌تیک هم نمی‌کند. این ما هستیم که می‌رویم و این ساعت ماست که تیک‌تیک می‌کند. زمان، آرام و بی‌پایان همانند طلوع خورشید از مشرق و غروبش در مغرب تاریخ را می‌بلعد. زمان، تمدن‌های بزرگ را نابود می‌کند و خاطرات قدیمی را به کام خود می‌کشد. نسل‌هارا یکی پس از دیگری در خود حل می‌کند و به نابودی می‌کشاند. به‌همین‌خاطر است که می‌گویند "دندان تیز زمان". زمان می‌جود و می‌جود و این ما هستیم که لای دندان‌هایش جویده می‌شویم.

راز فال ورق - یاستین گوردر / مهرداد بازیاری - نشر هرمس
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,765
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

"در عشق نباید تزلزل و التماس و خواهش راه یابد.عشق باید دارای چنان قدرتی باشد که ان را استوار و محکم نماید.انگاه عشق,به جای انکه مجذوب شود,مجذوب میسازد."

"کسی که دلش میخواهد به دنیا بیاید,اول باید دنیایی را ویران کند.."

"شخصی را که دوست داشتی از بین ببری,فی المثل اقایی به نام فلان نیست,این فقط ظاهر قضیه است,پس پرده چیز دیگریست.اگر از کسی بدت می اید,بدان معناست که تواز چیزی متنفر هستی که در اوست و ان چیز جزئی از خودت است.چیزی که جزئی از وجود ما نباشدنمیتواند سبب ازردگی و تشویشمان شود.."

دمیان--اثر هرمان هسه
 

NT

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
1,122
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
NEYSHABUR
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
Amirkabir University of Technology
رشته دانشگاه
computer eng.
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هولدن وقتی میخواد سلی رو راضی کنه که باهاش بیاد و سلی میگه کلی وقت داریم بعد از این که بریم دانشگاه و کلی جای قشنگ هست

" نه ، هیچ جای قشنگ دیگه ای نیست، اونم بعد دانشگاه رفتنم. گوشاتو واکن همه چی فرق میکنه، اون موقع باید با چمدونامون از آسانسور بریم پایین و به همه تلفن بزنیم و خداحافطی کنیم و از جاهای مختلف واسشون کارت پستال بفرستیم. اون موقع من دارم تو یه اداره کار میکنم و کلی پول در میارم و با تاکسی یا با اتوبوسای خیابون مدیسون میرم سر کار، همه اش یا روزنامه میخونم یا بریج بازی میکنم و میرم سینما و نمایش و فیلمای خبری میبینم. فیلمای خبری، خدای من! همیشه یه مسابقه سوار کاری مذخرف نشون میده و به خانومی که یه بطری رو میزنه به پهلوی کشتی و میشکونه و یه شامپانزه که شلوار پوشیده و دوچرخه سواری میکنه. اون موقع اضلا همه چی فرق میکنه. تو متوجه نیستی من چی دارم میگم."

ناتور دشت
جی.دی. سلینجر
 

fateme.RMA

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,717
امتیاز
8,599
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

تاکسی آمد. با بلند کردن دست آن را متوقف کردیم. وقتی در تاکسی نشست، برخلاف سال قبل، مشتاقانه نگاهم کرد و هر دو دستش را تکان داد. فکرش را بکن! یک سال سپری شده بود! نیازی نبود بعد از دور شدن تاکسی دنبال لنگه کفش سیندرلا بگردم. در این افسانه، مانعی برای رسیدن به او نبود. دیگر وابسته به قوانین قابل درک و غیرقابل درکِ کارهای مجاز و غیرمجاز نبودیم و خوشبختی از آنِ ما بود.

دختر پرتقال - یاستین گوردر / مهرداد بازیاری - نشر هرمس
 

Rezvan.gh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
84
امتیاز
238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان خرم آباد
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
دوبار مرحله اول شیمی و زیست..یک بار ادبی:دی
دانشگاه
علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

یکی از ان تبسم های نادری بود که کیفیت اطمینان ابدی یداشت و آدم در زندگی ممکن است فقط چهار پنج بار به نظایرش بربخورد.تبسمی بود که یک لمحه مقابل تمامی جهان خارج می ایستاد یا چنین به به نظر می رسید که می ایستد و بعد با تعصبی مقاومت ناپذیر به نفع تو روی تو متمرکز میشد.

تورا میفهمید همانقدر که میل داشتی تو را بفهمد,و به تو اعتقاد میداشتهمانقدر که میخواستی به خودت اعتقاد داشته باشی, وبه تو اطمینان میداد تاثیری که در او نهاده ای عینا همان است که در اوج درخشش خود امیدواری در دیگران بگذاری.


توصیف نگاه گتسبی

گتسبی بزرگ _ اسکات فیتز جرارد_ترجمه کریم امامی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

مسافر كوچولو به يک گلستان پر گل رسید...
مسافر كوچولو گفت: سلام
-سلام
+شماها كي هستين؟
-ما گــُـل سرخ ايم.
...مسافر كوچولو سخت احساس بدبختي كرد، چون گــُـل خودش بهش گفته بود توي تموم عالم فقط همون يكيه وحالا پنج هزار تا گل همه مثل هم اونم فقط توی يک گــُـلستون...
مسافر كوچولو با خودش گفت: اگه گــُـل من اين ها رو ميديد بد جوری از رو می رفت، پشت سر هم بنا می كرد سرفه كردن و برای اين كه از هــُـل شدن فرار كنه خودش رو به مردن می زد و منم مجبور می شدم وانمود كنم به پرستاريش، وگرنه برای سرشكسته كردن منم شده راستی راستی می مـُـرد.

"شازده کوچولو"
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,740
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

کیف به دست به سوی گیت پرواز راه افتادم .احساس میکردم تاجری با اعتماد به نفس هستم .یکی دونفرهنگام رد شدن ازکنارم به من لبخند زدندومن هم لبخندی گل وگشاد تحویل ِشان دادم ،ببین، انقدرها هم که خیال میکنی،دنیا بدنیست.مسئله اینه که آدم باید مثبت باشه .ممکن بود هراتفاقی درزندگی پیش بیاید.مگرغیرازاین بود ؟آدمی نمیداند لحظه ای بعد چه برسرش می آید. به در ورودی هواپیما رسیدم،دم در همان مهمانداری که موهایش راگیس کرده ودربار نزدیک من نشسته بود،کارت های پرواز را ازمسافران می گرفت .
مهمان داربه من زل زد .سلام ..ا..ا..
چیه چرا او خجالت زده به نظرمی رسید؟
معذرت میخوام.. فقط میدونستی که ..وبا دستش به جلوی من اشاره کرد
با خوشرویی گفتم :چی شده ؟پایین رانگاه کردم وازشدت ناراحتی سرجایم میخکوب شدم
چه شده بود که دکمه های بلوز ابریشمی ام موقع راه رفتن باز شده بود؟سه تا دکمه ی جلو باز شده بود ولباس صورتی که دراثر شستن زیاد ازشکل افتاده بود معلوم بود . پس برای این بود که مردم به من لبخند میزدند ؛ نه برای اینکه دنیا جای خوبی است .

رازم را نگهدار - سوفی کینزلا
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

+آدم ها همه چیز رو همین طور حاضر و آماده از دکان ها می خرند. اما چون دکانی نیست که "دوست" معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست. تو اگر دوست می خواهی، خب مرا اهلی کن.


شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری

+من فکر می کنم آن چه موجب رنجش آدم ها از یکدیگر می شود، این است که :
غالبا ما آدم ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه ی دید ما نگاه کند !
در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این
تفاوت ها، روابط شکل مناسب تری خواهند داشت ...

طبل حلبی | گونتر گراس | ترجمه از سروش حبیبی | انتشارات نیلوفر |
 

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

اگر طعنه بزنيم كسى مسخره مان نمى كند، امّا همين كه به چيزى واقعاً ايمان داشته باشيم همه به سرمان مى ريزند.

صفحه ى ششِ "اگر خورشيد بميرد" ِ اوريانا فالاچى. [ترجمه ى بهمن فرزانه]
 
ارسال‌ها
1,684
امتیاز
19,912
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی,پس خفه شو و بازی کن.


روزی که هزار بار عاشق شدم / روح انگیز شریفیان
 
ارسال‌ها
1,684
امتیاز
19,912
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هر انسانی در اعماق وجود خود یک " رضا خان" دارد.

تا اینجا مشکلی نیست .مشکل از آنجایی آغاز میشود ، که انسان ، عاشق و شیفته ی رضا خان خویش بشود و کل دستگاه عقل و روح خود را ، رضایت مندانه و با لذتی شهوانی به او بسپارد.

از کتاب " ابوالمشاغل " / نادر ابراهیمی
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,740
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

1:مادربزرگم اغلب میگفت قدیم ها شوهر های مهربان رابا غذاهای خوشمزه به خانه می کشاندند.من ازمرحله پرتم ،مامان بزرگ ،ازمرحله پرتم ..اول اینکه اشپزی بلدنیستم ودوم اینکه دوست ندارم کسی را اینطوری نگه دارم.
پس موفق شده ای نوه ی عزیزم!
برای خودم کنیاک میریزم واین موفقیت راجشن میگیرم .

2:به صداهای خانه گوش میدادم.بینی ام می سوخت وچشم هایم را میمالیدم تا نزنم زیر گریه.
با خودم فکرمیکردم زندگی مثل همین تشک است :شکننده ،نامطمئن ،معلق .
هرلحظه منتظر بودم که خانه ازجایش کنده شود .

3:نشستم وسرم رابین دست هایم گرفتم .
کاش میشد ازتنه ام جدایش کنم وروی زمین جلوی خودم بگذارمش وبا لگد به دورترین نقطه ممکن پرتش کنم .
آن قدر دور که دیگر نشود پیدایش کرد .

4 : چهل و دوساله بودم .. درچهل و دوسالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد ؟
من یکی هیچ انتظاری نداشتم .انتظار هیچ چیز رانداشتم .کارمیکردم .کار و کار و بازهم کار.خودم را پشت کار پنهان میکردم ؛ کارسپرم بود ، عذر وبهانه ام ،بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم ،چون فکرمیکردم برایش ساخته نشده ام . خیال میکردم استعدادش را ندارم .برای خودم گرفتاری میتراشیدم ،موانعی که باید پشت سرشان گذاشت ، موانع بلند وسخت . بعد آستین بالا میزدم، آن هاراپشت سرمیگذاشتم وموانع دیگری میتراشیدم . نه جاه طلب بودم ونه تخیل بلند پروازی داشتم .

دوستش داشتم -آنا گاوالدا
 

سارگل

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
839
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2قم
شهر
قم
دانشگاه
دانشگاه کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

از زيارت‏نامه ي ارباب و "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" اين‏جور برمي‏‏آيد که پروردگارِ عالميان رفيق بازها را بيش‏تر دوست دارد ...
#قیدار
#رضا_امیرخانی
 
بالا