• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

"جان" مقدم بر "انديشه" است؟

شما با شعارِ "جان مقدم بر اندیشه است" موافقید؟


  • رای‌دهندگان
    35

Bahar_R

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,032
امتیاز
7,673
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مواد و متالورژی
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

اين مسئله ربط چندانى به اين موضوع نداره ولى باز هم اين حرفتون نياز به اثبات داره، نمونه هاى زيادى از سليقه اى عمل كردن در اين زمينه وجود داره كه مى شه در موردش بحث كرد و حرف زد.پس اين حرفتون اثبات شدنى نيست، اگر هم چنين روشى مدنظر باشه كاملن با تناقض در موردش رفتار شده. :]
ربطش اینه که اصلا من دارم ادعا می‌کنم دلیلی نداره جان و اندیشه بخوان از نظر ارزش مقایسه بشن. چرا؟ چون نیازی به انتخاب بین یکیش نیست.
سیستمی که دارم در موردش حرف می‌زنم طبعا در واقعیت بی ایراد اجرا نمی‌شه، هیچ سیستمی موقع پیاده شدن در واقعیت ایده‌آل نیست. منتها این سیستم به این سمت می‌ره که انسان ها اندیشه هاشون رو از طریق قانون و حرف زدن و تبادل اطلاعات داشته باشن و در این روش کشتن و کشته شدن جایی نداره.
متوجه نمی‌شم، الان اینجا چیه که باید اثبات بشه یا اثبات شدنی نیست؟

نقيضش هم اين معنى رو نمى ده.
اما اين جا باز شما چيزى كه داره در موردش براى گرفتن نتيجه صحبت مى شه رو فرض حرفتون در نظر گرفتين.
انديشه اى كه مى گه جانى در زمانى گرفته بشه بايد در شرايط مختلف و جوانب متفاوت سنجيده بشه و من تعجب مى كنم از اين اظهارنظر خيلى خيلى كلى و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب.
من نگفتم اندیشه ای که میگه «در زمانی جانی گرفته بشه»، شما خودتون حرف من رو کلی‌ترکردید. من گفتم اندیشه ای که دستور به کشتن میده. به وضوح منظور کشتن یه سوم شخصی هست. شخصی که اندیشه‌ش همچین دستوری می‌ده جامعه بهش چنین اجازه‌ای نمیده چون داره پا توی حریم دیگران می‌ذاره.
مقصود از بیان این پرانتز این بود که این رو نمیشه مورد نقضی قرار داد برای حرف من که گفتم اصلا برخورداری از هر اندیشه ای ربطی به کشتن و کشته شدن نداره. طبعا اندیشه ای که خودش دستور به کشتن بده، برخوردار بودن ازش هم ربطی به کشتن و کشته شدن داره. این رو از قاعده‌ای که گفتم جدا کردم.

باز هم اين صحبت رو مطرح كردين بدونى اين كه توضيحى بدين و اثباتى براش داشته باشين، بدوى در هر دوره ى زمانى معناى خاص خودش رو داره و به نظرم ديد قرن ٢١ ى و كلى بحث رو منحرف مى كنه.
و باز هم شما جامعه ى ليبرال رو فرض گرفتين و پذيرفتين كه اين شعار بر جامعه ى ليبرال حاكمه و كارايى خودش رو در اون جا داره. اما اشكالى كه وجود داره اينه كه شما اين جا جامعه ى ليبرال رو به عنوان برترين جامعه درنظر گرفتين باز هم بدون اثبات.
خب استدلالش حرفایی بود که داشتم پاراگراف قبل می‌زدم. متمدن‌تر شدن یعنی کمتر درگیر شدن با هم و پیش گرفتن روش های مدنی و روش هایی که بالاتر توضیح دادم به جای کشت و کشتار و درگیری فیزیکی. بدوی هم واقعا چیزی نبود که مبهم باشه، به هر حال بدوی به عنوان نقطه‌ی مقابل متمدن شدن استفاده شده و متمدن تر شدن رو هم که توضیح دادم.
بله من دارم در مورد جامعه‌ی لیبرال حرف زدم چون لیبرال بودن یعنی کمترین حد محدودیت رو داشتن و جامعه‌ای که محدودیت‌های فرقه‌ای و گروهی به کسی اعمال نمیشه و مانع اندیشه‌ش نمیشه. حرف های من توی همچین جایی صدق می‌کنه. مثلا جایی که تئوکراسی حاکمه کاملا فرق داره.
جایی هم جامعه‌ی لیبرال رو برترین فرض نکردم منتها حرفی که زدم در مورد جامعه‌ی لیبرال و سکولار بود. نمیشه برای همه‌ی جوامع یه حرف کلی زد و صدق کنه.

مهم اين نيست كه تعداد مادى گراها چه قدره، چيزى كه اهميت داره ميزان حاكميت تفكر مادى گرى ست كه گسترده ست و براى همه چارچوب در نظر گرفته و مبناى حقوق بشرى شده كه به قول شما حداكثر جامعه مبناى عقيدتى متفاوت با اون دارن.
مادی‌گرایی رو با سکولاریسم اشتباه گرفتید. سکولاریسمه که توی جهان اول حاکمه و سکولاریسم مادی گرایی رو مبنای فکری همه نمی‌کنه بلکه اجازه نمیده هیچ دین و فرقه‌ای برای کسی تعیین حقوق و تکلیف کنه و مبنای اینا رو عقل و منطق می‌دونه. (در واقع در این مورد بحث کردن تناقض ایجاد می‌کنه چون مادی گرایی خودش رو نمیشه با خیلی از عقاید دیگه مقایسه کرد چون مادی‌گرایی فقط خلاء چند عقیده‌س در واقع. از جمله هر تفکری که معتقده چیزی فراتر از دنیای مادی و طبیعی وجود داره. )
اصن این بحث ربط زیادی به موضوع شما نداره. صرفا مادی‌گرایی لزومی نداره منجر به اون چیزایی که کهکشان گفته بود بشه.


شما نبايد بر اساس نظر و برداشت شخصيتون صحبت كنين، كجاى اديان گفته شده كه تو هر فلاكتى زندگى كن كه اون ور برات زندگى بهترى ست؟
اتفاقن اديان مى گن كه براى به دست آوردن بهترين زندگى در فرصت يكباره ت تلاش كن و جلوى ستم بايست و سعى كن حقت رو بگيرى.( حالا با روش هاى مختلف) دين فقط مى خواد كه از هر راهى نخواى به هدفت و بهترين هات برسى.
و شده حتا از زندگيت بزن (اگه نشد از راهش) حاضر باش جانت رو فدا كنى براى بهبود زندگى بقيه ى انسان ها، حتا اگه خودت زنده نباشى كه پيروزى حقيقت رو ببينى.
و به هر قيمتى زنده نباش، و سعى كن زندگى كنى به جاى اين كه زنده باشى و اتفاقن اين شعار عكس اين مطلب رو القا مى كنه.
يعنى به بهبود زندگى خودت و بشريت فكر كن و نهايت تلاشت رو انجام بده.
کجای حرفای من در مورد این بود که ادیان چی در این باره گفتن؟ من اصلا در مورد ادیان حرف نزدم.
من گفتم مادی‌گرایی به همچین تفکری منجر نمیشه، دلیلش رو هم گفتم.

اين جا هم اصلن حرفى از زندگى اخروى نبايد زده بشه و منظور هم اون نيست.
بنده هم حرفی در مورد زندگی اخروی نزدم.
 

maziar

مازیمون
ارسال‌ها
1,962
امتیاز
6,834
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران، استانبول، کوالالامپور، اُسلو!
دانشگاه
Universitetet i Oslo
رشته دانشگاه
ریاضی، CS، نانو الکترونیک
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

به نقل از The Last Horseman :
نه، من صفحه ی پیش این مسئله رو باز کردم که منظور من به هیچ وجه "خودکشی" نیست.
حیوانات جان دارن. انسان ها جان دارن + اندیشه. پس اولویت بندی اینه که اول اندیشه مهمه، بعد جان. اما این تنها زمانی معنی داره که انسان بر سر دوراهی "یا کوتاه میام و اندیشه م میمیره، یا میمیرم و اندیشه م باقی میمونه" قرار گرفته باشه.
"منفجر کردن خودمون" برای من عین خودکشیه و به عنوان یه انسان خودکشی رو با قاطعیت رد می کنم. اما اینکه انسان برای اندیشه ش کشته بشه، به نظرم بهترین مرگه.
یه مطلب دیگه هم هست؛ جرئت و حماقت مرز خیلی باریکی دارن، اما چیزی که شما میگین برای من ترسه که در مقابل جرئت قرار داره. حماقت این میشه که انسان در راه اندیشه ش خودکشی کنه، خودش رو منفجر کنه که مردم ببیننش. این نشون میده که از قدرتای دیگه ی انسان مثل بحث و بیان عقیده ، هیچ بویی نبرده و یه انسان بدویه. ترس اینه که انسان عمر محدود 60، 70 ساله ش رو فدای یه اندیشه ای کنه که مطمئنه اون اندیشه برای مدت خیلی طولانی قراره باقی بمونه و با این کارش اون اندیشه رو همونجا بکشه.
مثالی که درباره ی فمینیسم لیبرال زدین مثال ضعیفی بود. چون اولاً این مکتب توی کشورای غربی پیشرفته بوجود اومده، اونجا سرش بحث شده و اونجا به تکامل رسیده. مطمئن باشین اگه این مکتب توسط یه افغانستانی یا عربستانی مطرح می شد، تلفات میداد. دوماً؛ فمینیسم یه مکتب اجتماعیه و به بحث اندیشه و تفکر ربطی نداره. الان اگه یه نفر بره توی خیابون داد بزنه که من عاشق فمینیسمم یا اینکه بره هرچی از دهنش در میاد به فمینیسم بگه، اتفاق خاصی نمی افته. اما یه کاریکاتور توی یه روزنامه ی فرانسوی درباره ی حضرت محمد ، باعث یک ماه تشنج، تظاهرات، بمب گذاری و محکوم کردن یا حمایت از اون موضوع میشه. چون اسلام یک اندیشه ست.
و نهایتاً این رو بگم که دانشمندایی که در جریان یه آزمایش مردن ، همه شون اندیشه ی "کمک به بشریت" رو داشتن. آیا میاین به اینجور انسانها صفت "تعصب" رو نسبت میدین؟!


مثال فمنیسم دقیقن مثال خوبی هست. و خوب افرادی بودند که به خاطر فمنیست بودنشون کشته شدن، و خیر اون موقعی که فمنیسم شروع شد در کشور های غربی هم مخالف های زیادی داشت. و خوب بد نیست بدونید که در افغانستان قبل از حمله ی شوروی زنان ازادی های اجتماعی داشتن.

یا در عربستان هم فمنیست هایی وجود دارن که تلاششون رو می کنن.

و فمنیست بودن یا نبودن جزوی از اندیشه ی یک انسان هست. فرق اندیشه با عقیده در اینه که اندیشه برگرفته از استدلال و منطق هست. اگر بهش توهین بشه با استدلال و منطق قابل جوابگویی هست.

در صورتی که عقیده برگرفته از تعصبه و برخورد باهاش از طرف فرد متعصب انجام میشه و برخورد طبیعتن عاقلانه نخواهد بود. و مثالش فرمان قتل سلمان رشدی به خاطر توهین به محمد، یا قتل چند کاریکاتوریست یا اتیش زدن سفارت دانمارک در ایران یا حمله به سفارت امریکا.

چیز هایی که در این رفتار ها مشترک هست اینه که پشتش هیچ منطق و استدلالی وجود نداره.
( ایران می تونست به طور قانونی سفیران ایران رو اخراج کنه. و در مورد دانمارک می تونست بیانیه صادر کنه. )‌


بحث وقتی ازادی بیان هست خیلی از افراد اینطور می گند که رسانه ها یک طرفه و جانبدارانه عمل می کنند و خوب این موضوع کاملن درست و قابله درکه، همونطور که رسانه های ایران اخبار رو تغییر میدن و به نفع خودشون اعلام می کنن باقی رسانه ها هم همینطور!

ولی نکته ای که وجود داره این هست که اینترنت و منابع اطلاعات در کشور هایی مثل فرانسه، دانمارک یا سایر کشور های عضو اتحادیه اروپا بسته نیستن، در صورتی که ایران منابع اطلاعاتی ای که مطالبی خلاف نظرش منتشر می کنند رو میبنده!

خوب پس این که بگید رسانه ها جانب دارانه عمل می کنند، و بعد نتیجه بگیرید که ازادی بیان وجود نداره واقعن غیر قابله قبوله!


و توجه داشته باشید که دانشمندان خودشون رو فدای پیشرفت نمی کنن! یعنی اون ها خودشون رو خطر مرگ قرار نمیدن! برعکس سعی می کنن از روش هایی استفاده کنند که امنیت خودشون رو حفظ کنن.

اینکه ماری و پییر کوری در اثر مواد رادیواکتیو مردن از بی اطلاعیشون بود! وگرنه دانشمندان همواره سعی می کنن از عمر طولانیشون استفاده کنن برای کشفیات بیشتر.

کسی که اندیشه ای داره باید سعی کنه تا اندیشش رو گسترش بده و برای گسترش دادن اندیشه نیاز به زنده بودن و فعالیت هست. نیاز به نوشتن مقاله و ارسالش هست. نیاز هست که فرد فعالانه تلاش کنه!
 

Hashie

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
235
امتیاز
1,730
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

به نقل از مازیمون :
مثال فمنیسم دقیقن مثال خوبی هست. و خوب افرادی بودند که به خاطر فمنیست بودنشون کشته شدن، و خیر اون موقعی که فمنیسم شروع شد در کشور های غربی هم مخالف های زیادی داشت. و خوب بد نیست بدونید که در افغانستان قبل از حمله ی شوروی زنان ازادی های اجتماعی داشتن.

یا در عربستان هم فمنیست هایی وجود دارن که تلاششون رو می کنن.

و فمنیست بودن یا نبودن جزوی از اندیشه ی یک انسان هست. فرق اندیشه با عقیده در اینه که اندیشه برگرفته از استدلال و منطق هست. اگر بهش توهین بشه با استدلال و منطق قابل جوابگویی هست.

در صورتی که عقیده برگرفته از تعصبه و برخورد باهاش از طرف فرد متعصب انجام میشه و برخورد طبیعتن عاقلانه نخواهد بود. و مثالش فرمان قتل سلمان رشدی به خاطر توهین به محمد، یا قتل چند کاریکاتوریست یا اتیش زدن سفارت دانمارک در ایران یا حمله به سفارت امریکا.

چیز هایی که در این رفتار ها مشترک هست اینه که پشتش هیچ منطق و استدلالی وجود نداره.
( ایران می تونست به طور قانونی سفیران ایران رو اخراج کنه. و در مورد دانمارک می تونست بیانیه صادر کنه. )‌


بحث وقتی ازادی بیان هست خیلی از افراد اینطور می گند که رسانه ها یک طرفه و جانبدارانه عمل می کنند و خوب این موضوع کاملن درست و قابله درکه، همونطور که رسانه های ایران اخبار رو تغییر میدن و به نفع خودشون اعلام می کنن باقی رسانه ها هم همینطور!

ولی نکته ای که وجود داره این هست که اینترنت و منابع اطلاعات در کشور هایی مثل فرانسه، دانمارک یا سایر کشور های عضو اتحادیه اروپا بسته نیستن، در صورتی که ایران منابع اطلاعاتی ای که مطالبی خلاف نظرش منتشر می کنند رو میبنده!

خوب پس این که بگید رسانه ها جانب دارانه عمل می کنند، و بعد نتیجه بگیرید که ازادی بیان وجود نداره واقعن غیر قابله قبوله!


و توجه داشته باشید که دانشمندان خودشون رو فدای پیشرفت نمی کنن! یعنی اون ها خودشون رو خطر مرگ قرار نمیدن! برعکس سعی می کنن از روش هایی استفاده کنند که امنیت خودشون رو حفظ کنن.

اینکه ماری و پییر کوری در اثر مواد رادیواکتیو مردن از بی اطلاعیشون بود! وگرنه دانشمندان همواره سعی می کنن از عمر طولانیشون استفاده کنن برای کشفیات بیشتر.

کسی که اندیشه ای داره باید سعی کنه تا اندیشش رو گسترش بده و برای گسترش دادن اندیشه نیاز به زنده بودن و فعالیت هست. نیاز به نوشتن مقاله و ارسالش هست. نیاز هست که فرد فعالانه تلاش کنه!

ببینید، این نظر شماست که میگین فمینیست بودن یا نبودن جزئی از اندیشه ی آدمه. مثلاً برای من فمینیست بودن یا نبودن عین اینه که یه نفر قهوه دوست داره و یکی دیگه نه و به نظرم عجیبه که چرا این بحث توی این فروم اینقدر هایپ شده . بیشتر از اینم وقت رو جواب این قسمت نمیذارم. فقط قسمت مهمش اینه که من گفتم فمینیسم توی اروپا تکمیل شد و به اینجا رسید و الآن طبیعتاً خیلی آسونه که یه نفر به خودش بگه فمینیست لیبرال ! پس طبیعیه که توی افغانستان و عربستان هم الان همچین تفکراتی وجود داشته باشن. ولی قسمت سخت کار، استارت کاره. مثلاً من خیلی راحت میتونم به خودم بگم آنارشیست، اما وقتی حتی یه بار هم جرئت اعتراض به سیستم رو نداشتم، این آنارشیست بودن من چه معنایی داره ؟! + شما میگین افرادی به خاطر فمینیسم توی اروپا کشته شدن و خانم رحمتی قبل شما گفتن که کسی به خاطر این مکتب جانفشانی نکرده ! یعنی حرف ایشون رو رد کردین و الآن دارین میگین اتفاقاً فمینیسم
مثال خوبیه !
فرق اندیشه و عقیده رو شاید یه کم جانبدارانه بیان کردین. به نظر من عقیده ، "محکم شده" ی یه اندیشس. یعنی اگه اندیشه دیوار باشه، عقیده ستونه و ماهیتشون یه چیزه. توجه داشته باشین هیچ انسانی نمیتونه با "فرض" در نظر گرفتن همه ی چیزای اطرافش زندگی کنه و بیان عقیده کنه. اندیشه "فرض" محسوب میشه و عقیده (بخوانید محکم شده ی اندیشه) "اصل". با این توصیفاتی که درباره ی عقیده کردین، به نظرم عقیده واسه ی شما یه عامل منفی مطلقه. اما برای من یه عامل خاکستریه که میتونه هم درست باشه ، هم غلط.
درباره ی قسمت های مربوط به آزادی بیان هم در واقع من نمیخواستم خود اونا رو مورد بررسی قرار بدیم. شما علاقه دارین بازی رو به زمین خودتون که "مسائل سیاسی" هست ببرین و اونجا با من بحث کنین ! :D من ولی علاقه و اطلاعات مربوط به سیاست رو ندارم. خواستم تفاوت یه چیز مثل فمینیسم رو با یه چیز مثل اسلام بگم فقط.
قبول دارم این تاپیک یه بحث چند وجهیه، اما از اونجایی که توی انجمن فلسفه و منطقه، شما بهتره اثباتایی هم واسه ی حرفاتون بیارین. ماری کوری و پییر کوری بر اثر عدم اطلاع مردن، اما افراد دیگه ای مثل جین دی رویزر یا الکساندر بوگدانف و یا افرادی دیگه ای که یه چیز رو برای "اولین بار" انجام دادن (مثل سفر به فضا، تست اولین هواپیما، تست اولین گیاه ها برای کشف خواص دارویی احتمالیشون و نمونه های دیگه) همه شون از 50-50 بودن زنده موندن یا مردنشون اطلاع داشتن و در راه اندیشه شون اون کار رو کردن. من هم منظورم دقیقاً همینه. اگه قرار باشه در راه اندیشه کاری انجام بشه (یا خود اندیشه حفظ بشه) ، میشه از جان گذشت و این یه ارزشه خودش ، نه تعصب. وگرنه عملیات انتحاریه اعضای طالبان با خودکشی فرقی نداره و اسمش مردن در راه اندیشه نیست.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #24

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

ربطش اینه که اصلا من دارم ادعا می‌کنم دلیلی نداره جان و اندیشه بخوان از نظر ارزش مقایسه بشن. چرا؟ چون نیازی به انتخاب بین یکیش نیست.
ببینید، موضوع اصلن انتخاب نیست. توضیح دادم.
موضوع خیلی گسترده‌است. بله قطعن در شرایط ایده‌آل همینی‌ست که شما گفتین، یعنی نباید جوری باشه که فرد بخواد بینِ "اندیشه" و "زنده بودن" یکی رو انتخاب کنه. ولی این چیزی‌ست که الان وجودداره! چیزی که داره با تبعیض در موردِ جامعه‌ای خاص اجرا می‌شه.

جنبه‌یِ دیگه‌ اینه که این تفکر می‌تونه مبنایِ چیزی باشه به اسمِ آزادیِ بیان از نوعِ لیبرالیسمی که الان مطرح می‌شه. یعنی ما با جانِ انسان‌ها کاری نداریم، ولی توهین می‌کنیم، عقاید رو زیرِ سوال می‌بریم به اسمِ آزادی و در واقع بدونِ در نظرگرفتن تبعات برایِ فردی که داره علیه‌ش این مسئله انجام می‌شه، بدونِ در نظرگرفتن پایین اومدنِ امنیت جانی‌ای که به خاطر برخورد ما ایجاد شده و در واقع این‌جا انسان‌ها به خاطرِ اندیشه‌ای که دارن سلب امنیت جانی می‌شن و می‌شه گفت که این دو در کنار هم قرار می‌گیرن و مقایسه می‌شن.
کجای حرفای من در مورد این بود که ادیان چی در این باره گفتن؟ من اصلا در مورد ادیان حرف نزدم.
من گفتم مادی‌گرایی به همچین تفکری منجر نمیشه، دلیلش رو هم گفتم.
بله حق با شماست، شما اشاره‌ای نکردین ولی این صحبتی‌ست که ادیان می‌کنن(یعنی این طور به نظر می‌رسه.)خواستم بگم این طور نیست.

ممنون از توضیحاتِ دیگه‌تون و روشن‌گری‌تون.
اما خب فکرنمی‌کنم که ربطی به بحثِ ما داشته‌باشه و می‌شه در جای خاص خودش در موردش حرف‌زد، به ویژه صحبتِ شما در مورد لیبرالیسم و سکولاریسم.

به نقل از Fateme Rahmati :
اندیشه ی اکثر انسان ها تحمیلی هست. یعنی از بدو تولد اون اندیشه رو داشتن و تا هنگام مرگ هم اون رو حفظ کردن. بدون فکر کردن به درست بودن یا نبودن اندیشه شون.
وقتی شما برای به وجود اومدن اندیشه تون مطالعه میکنید و بهش بها میدید و بهش فکر میکنید ، به این اندیشه میگن اندیشه ی حاصل از تعقل.
اندیشه ی حاصل از تعقل هیچوقت در کنار تعصب قرار نمیگیره.
و مسلما اندیشه ای که حاصل از تعقل هست ، نه نیازی به فدا کردن خودش داره و نه مورد حمله و جنگ (منظور جنگ جسمی و کشتار هست) قرار میگیره.
به طور مثال فمنیسم لیبرال همیشه مخالفانی رو داشته ، اما هیچوقت مخالفان این اندیشه سعی در نابود کردن صاحبان این اندیشه نداشتن. و صاحبان این اندیشه هم هیچوقت برای پایداری اندیشه جان فشانی نکردن.چون اندیشه شون یک اندیشه ی درست هست. و حقوق زن و مرد باید به برابری برسه. و نیازی ندارن برای باقی موندن اندیشه شون به اصطلاح سیان نمایی کنن.

اما وقتی یک اندیشه غلطه ، برای اثبات خودش ، دست به هرکاری خواهد زد.
که "دست به هر کاری زدن" خارج از تعقل هست و پس با تعصب همراه خواهد بود.
و وقتی تعصب با یک اندیشه در آمیخته میشه ، نه تنها جان یک نفر ، بلکه جان صاحبان اندیشه ی مقابل هم به خطر میافته.
و یک فرد به عنوان صاحب اندیشه ، حاضره جانش رو در برابر باقی موندن اندیشه ش فدا کنه.
که یک جور سیاه نمایی هست...


شعار "جان مقدم بر اندیشه است" هم برای مقابله با تعصب و خشونت هست.
وقتی تعصب در هیچ اندیشه ای راه پبدا نکنه ، حتی اگه اون اندیشه غلط باشه ، هیچوقت جانی واسش فدا نخواهد شد.چون اندیشه های دیگه در صدد سرکوب اون اندیشه بر نخواهند آمد و صاحبان اندیشه هم نمیتونن برای سیاه نمایی جانشون رو فدا کنن.


اندیشه ی اکثر انسان ها تحمیلی هست. یعنی از بدو تولد اون اندیشه رو داشتن و تا هنگام مرگ هم اون رو حفظ کردن. بدون فکر کردن به درست بودن یا نبودن اندیشه شون.
در این زمینه آمار دقیقی وجود داره؟
به نظرم شایسته نیست با نگاه‌کردن به اطرافِ خودمون و بدونِ گرفتن آمار در مورد مسئله‌ای به این گستردگی حرف‌بزنیم.

وقتی شما برای به وجود اومدن اندیشه تون مطالعه میکنید و بهش بها میدید و بهش فکر میکنید ، به این اندیشه میگن اندیشه ی حاصل از تعقل.
اندیشه ی حاصل از تعقل هیچوقت در کنار تعصب قرار نمیگیره.
این حرف هم لزومن درست نیست!
ببینید، عقیده کلن یعنی به سکون و ثبات رسیدن و وقتی شما چیزی رو به عنوانِ عقیده‌تون در نظر بگیرین، ولو اگر از نظر عقلی به‌ش رسیده‌باشین و اون عقیده رو همیشه درست بپندارین و به حرف‌ها و استدلال‌های دیگران بها ندین، این می‌شه تعصب.
شما باید سعی کنین برای عقایدتون استدلال‌های منطقی بیارین، و این جا شاید بشه گفت که آدم متعصبی نیستین.
و مسلما اندیشه ای که حاصل از تعقل هست ، نه نیازی به فدا کردن خودش داره و نه مورد حمله و جنگ (منظور جنگ جسمی و کشتار هست) قرار میگیره.
به طور مثال فمنیسم لیبرال همیشه مخالفانی رو داشته ، اما هیچوقت مخالفان این اندیشه سعی در نابود کردن صاحبان این اندیشه نداشتن. و صاحبان این اندیشه هم هیچوقت برای پایداری اندیشه جان فشانی نکردن.چون اندیشه شون یک اندیشه ی درست هست. و حقوق زن و مرد باید به برابری برسه. و نیازی ندارن برای باقی موندن اندیشه شون به اصطلاح سیان نمایی کنن.
نه این‌طور نیست! اندیشه‌هایی وجوددارن که از عقل هم نشئت می‌گیرن و سرکوب می‌شن و برای روشن شدنِ حقیقت مجبورن انسان‌هایی فدا بشن متاسفانه.
در موردِ مثال‌تون؛ یعنی از نظر شما هر عقیده‌ای که نادرست‌باشه باید با زور و خشونت باش برخورد بشه؟ یعنی هر اندیشه‌ای که با خشونت باش برخورد نشد یعنی درسته؟
این اصلن مبنا و منطقِ درستی نیست. یعنی چیزی که شما به‌ش اعتقاددارین در واقع خشونت‌ـه! یعنی با هر عقیده‌ای که مخالفِ من‌ـه با خشونت برخورد کنم، اگر هم منظورتون این نیست، این برداشتی‌ست که از حرفتون می‌شه.
پس این اصلن یک چیز کلی نیست که من بگم، هر عقیده‌ای که با عقل یکسان‌نباشه باید بریزن خراب‌ش کنن( با زور) و هرعقیده‌ای که تا حالا با زور سرکوب نشده یعنی از نظر عقلی درست‌ـه و با عقل منطبق‌ـه! تعجب‌آوره.
شعار "جان مقدم بر اندیشه است" هم برای مقابله با تعصب و خشونت هست.
وقتی تعصب در هیچ اندیشه ای راه پبدا نکنه ، حتی اگه اون اندیشه غلط باشه ، هیچوقت جانی واسش فدا نخواهد شد.چون اندیشه های دیگه در صدد سرکوب اون اندیشه بر نخواهند آمد و صاحبان اندیشه هم نمیتونن برای سیاه نمایی جانشون رو فدا کنن.
این شعار به ظاهر برای به جان ارجمندی بخشیده، ولی برای جامعه‌ی خاص و عقیده‌یِ خاص و بدون در نظرِ گرفتن انسان‌هایی با اندیشه‌های متفاوت. که کهکشان توضیح داد و من هم نقلِ قولی از کتابِ "سرلوحه‌ها" گذاشتم که چرا این شعار مشکل‌داره. شما اگه ممکنه نظرتون رو در مورد اون دو تا پست بگین.

در مورد سرکوب هم که گفتین در قسمت بالا توضیح دادم.
 

maziar

مازیمون
ارسال‌ها
1,962
امتیاز
6,834
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران، استانبول، کوالالامپور، اُسلو!
دانشگاه
Universitetet i Oslo
رشته دانشگاه
ریاضی، CS، نانو الکترونیک
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

به نقل از The Last Horseman :
ببینید، این نظر شماست که میگین فمینیست بودن یا نبودن جزئی از اندیشه ی آدمه. مثلاً برای من فمینیست بودن یا نبودن عین اینه که یه نفر قهوه دوست داره و یکی دیگه نه و به نظرم عجیبه که چرا این بحث توی این فروم اینقدر هایپ شده . بیشتر از اینم وقت رو جواب این قسمت نمیذارم. فقط قسمت مهمش اینه که من گفتم فمینیسم توی اروپا تکمیل شد و به اینجا رسید و الآن طبیعتاً خیلی آسونه که یه نفر به خودش بگه فمینیست لیبرال ! پس طبیعیه که توی افغانستان و عربستان هم الان همچین تفکراتی وجود داشته باشن. ولی قسمت سخت کار، استارت کاره. مثلاً من خیلی راحت میتونم به خودم بگم آنارشیست، اما وقتی حتی یه بار هم جرئت اعتراض به سیستم رو نداشتم، این آنارشیست بودن من چه معنایی داره ؟! + شما میگین افرادی به خاطر فمینیسم توی اروپا کشته شدن و خانم رحمتی قبل شما گفتن که کسی به خاطر این مکتب جانفشانی نکرده ! یعنی حرف ایشون رو رد کردین و الآن دارین میگین اتفاقاً فمینیسم
مثال خوبیه !
فرق اندیشه و عقیده رو شاید یه کم جانبدارانه بیان کردین. به نظر من عقیده ، "محکم شده" ی یه اندیشس. یعنی اگه اندیشه دیوار باشه، عقیده ستونه و ماهیتشون یه چیزه. توجه داشته باشین هیچ انسانی نمیتونه با "فرض" در نظر گرفتن همه ی چیزای اطرافش زندگی کنه و بیان عقیده کنه. اندیشه "فرض" محسوب میشه و عقیده (بخوانید محکم شده ی اندیشه) "اصل". با این توصیفاتی که درباره ی عقیده کردین، به نظرم عقیده واسه ی شما یه عامل منفی مطلقه. اما برای من یه عامل خاکستریه که میتونه هم درست باشه ، هم غلط.
درباره ی قسمت های مربوط به آزادی بیان هم در واقع من نمیخواستم خود اونا رو مورد بررسی قرار بدیم. شما علاقه دارین بازی رو به زمین خودتون که "مسائل سیاسی" هست ببرین و اونجا با من بحث کنین ! :D من ولی علاقه و اطلاعات مربوط به سیاست رو ندارم. خواستم تفاوت یه چیز مثل فمینیسم رو با یه چیز مثل اسلام بگم فقط.
قبول دارم این تاپیک یه بحث چند وجهیه، اما از اونجایی که توی انجمن فلسفه و منطقه، شما بهتره اثباتایی هم واسه ی حرفاتون بیارین. ماری کوری و پییر کوری بر اثر عدم اطلاع مردن، اما افراد دیگه ای مثل جین دی رویزر یا الکساندر بوگدانف و یا افرادی دیگه ای که یه چیز رو برای "اولین بار" انجام دادن (مثل سفر به فضا، تست اولین هواپیما، تست اولین گیاه ها برای کشف خواص دارویی احتمالیشون و نمونه های دیگه) همه شون از 50-50 بودن زنده موندن یا مردنشون اطلاع داشتن و در راه اندیشه شون اون کار رو کردن. من هم منظورم دقیقاً همینه. اگه قرار باشه در راه اندیشه کاری انجام بشه (یا خود اندیشه حفظ بشه) ، میشه از جان گذشت و این یه ارزشه خودش ، نه تعصب. وگرنه عملیات انتحاریه اعضای طالبان با خودکشی فرقی نداره و اسمش مردن در راه اندیشه نیست.


حرفه من متضاد حرف فاطمه رحمتی نیست.

انسان های زیادی رو به دلیل فمنیسم بودن کشتن! همونطور که خیلی دیگه از افراد رو کشتن! یعنی این افراد خودشون خودشون رو به کشتن ندادن! کشته شدن!

فرقی هست بین فاعل و مفعول!

درباره ی قسمت های مربوط به آزادی بیان هم در واقع من نمیخواستم خود اونا رو مورد بررسی قرار بدیم. شما علاقه دارین بازی رو به زمین خودتون که "مسائل سیاسی" هست ببرین و اونجا با من بحث کنین ! :D من ولی علاقه و اطلاعات مربوط به سیاست رو ندارم. خواستم تفاوت یه چیز مثل فمینیسم رو با یه چیز مثل اسلام بگم فقط.

وقتی کسی میگه ازادی بیان به طور کامل اجرا نمیشه در بعضی کشور ها خود به خود موضوع رو سیاسی کرده. من صرفن جوابش رو دادم.



ببینید این انسان ها برای تجربه این کار رو کردن. درسته افرادی که برای اولین بار از زمین خارج شدن ممکن بود هیچ وقت زنده نمونن. ولی این کار رو برای تجربه و کنجکاوی انجام دادن.

در کنارش فراموش نکنیم که قبل از فرستادن انسان این سفر بار ها با سایر موجودات امتحان شده بود!
در غیر این صورت حرفه شما مثل این میمونه که بگیم افرادی که هر روز در خیابان های ایران مسافرت می کنن خودشون رو به کشتن میدن! چون امار مرگ در جاده های ایران بیشتر از هر کشوری دیگس! پس شانسشه زنده موندشون به نسبت کمتره!

ولی افراد یا مجبورن. یا کنجکاون. یا لذت میبرن.

برای حفظ اندیشه باید کتاب نوشت! صدا ضبط کرد! وبلاگ نوشت! با همه ی این روش ها اندیشه حفظ میشه. و باز هم میگم، شما اگه فقط جان خودت رو به خطر بندازی نه هیچ انسانی دیگه رو من چندان مشکلی ندارم، بعضن من حتا خوشحال میشم اگه سران طالبان و حزب الله لبنان و حماس و این افراد خودشون تویه یه اتاق جمع شن خودشون خودشون رو بترکونن! فکر کنم همه از این موضوع خوشحال میشن حتا! و اینجوری حتا یادشون هم حفظ میشه :))
 

Hashie

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
235
امتیاز
1,730
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

به نقل از مازیمون :
همونطور که خیلی دیگه از افراد رو کشتن! یعنی این افراد خودشون خودشون رو به کشتن ندادن! کشته شدن!

فرقی هست بین فاعل و مفعول!
... و این چیزیه که سعی داشتم تو همه ی صحبتای قبلیم بگم ! منم نمیگم خودمونو در راه اندیشه مون بکشیم، میگم از ترس کشته شدن دست از اندیشه ای که به نظرمون درسته نکشیم . بحث همونطور که گفتین کشته شدن و خودکشیه. کشته شدن رو قبول دارم، نه خودکشیو!

به نقل از مازیمون :
وقتی کسی میگه ازادی بیان به طور کامل اجرا نمیشه در بعضی کشور ها خود به خود موضوع رو سیاسی کرده. من صرفن جوابش رو دادم.
گرچه من هیچ جا از حرفام پیدا نکردم که گفته باشم "آزادی بیان به طور کامل اجرا نمیشه" اما همین که بحث سیاسی رو ادامه ندادین خوبه.
درباره بقیه ی حرفاتون هم که نیازی به جواب نیست، چون فک کنم نهایتاً متوجه شدین نظر من به کشتن خودمون نیست و دادن جان آخرین راهه و در صورتیه که هیچ راه دیگه ای برای زنده موندن اون اندیشه نمونده باشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #27

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

تو تمام جنگ های حال حاضر رو در نظر بگیر. این جنگ ها سر چه چیز هایی هست؟
اختلاف اندیشه های سیاسی یا مذهبی یا دینی و ....
و تصعب بیش از حد صاحبان یکی از اندیشه ها یا هردو ، باعث به وجود اومدن جنگ و درگیری میشه.
اینم یک ادعای اعجاب‌انگیزِ دیگه‌است! :D

شما یک جامعه ی کوچک مثل همین سایت رو هم در نظر بگیری کافیه.
اکثر کاربر های سایت مسلمان هستن و دارای اندیشه ی اسلامی.
چرا؟؟ چون در یک کشور اسلامی متولد شدن. و اندیشه شون رو از بدو تولد تا الآن حفظ کردن.
این در جوامع بزرگتر و ... هم کلیت داره. حتی کشور های دیگه...
باز هم این حرف موردِ قبول نیست! چون حتا آماری هم از این سایت وجودنداره!
ببینید، بزرگ‌شدن در یک کشور اسلامی صرفن به شما ایده می‌ده، من مدتی بدونِ دین زندگی کردم، و بعد خودم این دین رو برایِ خودم انتخاب کردم با تحقیق. من هم جزوی از این سایت و از این جامعه هستم.
پس بازهم نباید روی چیزی که آماری وجودنداره در موردش این ‌قدر پافشاری کرد.
فکر کنم لزوما منظورتون هست.
من جز این چیزی گفتم؟
اینکه شما میخواید تیپ مخالفت بردارید جداست : )
نه بابا! داریم بحث می‌کنیم، مشکلی هم نداریم با هم، تریپ مخالف چیه؟ :D
ببین، تو جوری حرف زدی که انگار هر اندیشه‌ای که از عقل برآید به تعصب آلوده نشود و من توضیح دادم که نه! لزومن این درست نیست.
تعصب با این که تفکر از کجا نشئت گرفته‌باشه رابطه‌یِ مستقیم نداره و با هم تفاوت دارن.
ببینید اگر تمام اندیشه ها ، چه با تعقل چه بی تعقل ، حاوی تعصب نباشن ، هیچگونه سرکوبی به وجود نمیاد. و اصلا نیازی به جان فشانی نیست.
منتظرم برداشتتون از این حرفم رو هم بدونم...
شما گفتین فمنیسم چون درست‌ـه، کسی نیومده سرکوب‌ش کنه، کسی از فمنیست‌ها هم نیازی نبوده که جان‌فشانی کنه! اما این واقعن درست‌ـه؟ ما داریم در موردِ یک موضوع جدا حرف می‌زنیم و شما یک مثالی که ربطی نداره رو به کار می‌برین و مثالی که خودِ درست‌ بودنش باید مورد بحث قراربگیره! فمنیسم واقعن بدون تعصب رفتارکرده و می‌کنه؟
شما الان باید این حرف‌تون رو اثبات کنین.
و من می‌گم حتا اگه اندیشه‌ای تعصب هم نداشته‌باشه، موردهایی وجودداره که سرکوب شده‌باشه، تویِ همین جهانِ مدرن با شعار "جان مقدم بر اندیشه است."
و اگه بخواین مثال هم می‌زنم ولی مثلِ شما از یک مثال یک نتیجه‌ی کلیِ اثبات نشده نمی‌گیرم.
پس ممنون می‌شم که ادعاتون رو اثبات کنین.

هدف جمله ی " جان مقدم بر اندیشه " سرکوب اندیشه های متفاوت نیست. و این رو من واقعا نمیدونم شما از کجا آوردید ؟!
ببینید منظور جمله این هست که تمام اندیشه ها باید تعصب رو کنار بذارن و صاحب اندیشه های دیگه رو سرکوب نکنن.
وقتی سرکوب صورت نگیره ، نیازی به فدا کردن جان هم نیست. و خب اصلا وضعیتش به وجود نمیاد.
بله! معنی‌ رو که همه بلدن انجام بدن و یک برداشتِ فانتزیِ زیبا از یک شعار داشته‌باشن. :D
مسئله تبعاتِ پیروی از این شعاره. چیزی که در عمل هست و چیزی که اتفاق افتاده نه چیزی که رویِ کاغذ وجودداره! :)

که یک نمونه ذکرکردم:
جنبه‌یِ دیگه‌ اینه که این تفکر می‌تونه مبنایِ چیزی باشه به اسمِ آزادیِ بیان از نوعِ لیبرالیسمی که الان مطرح می‌شه. یعنی ما با جانِ انسان‌ها کاری نداریم، ولی توهین می‌کنیم، عقاید رو زیرِ سوال می‌بریم به اسمِ آزادی و در واقع بدونِ در نظرگرفتن تبعات برایِ فردی که داره علیه‌ش این مسئله انجام می‌شه، بدونِ در نظرگرفتن پایین اومدنِ امنیت جانی‌ای که به خاطر برخورد ما ایجاد شده و در واقع این‌جا انسان‌ها به خاطرِ اندیشه‌ای که دارن سلب امنیت جانی می‌شن و می‌شه گفت که این دو در کنار هم قرار می‌گیرن و مقایسه می‌شن.
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,873
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟

کسی که اندیشه ای داره باید سعی کنه تا اندیشش رو گسترش بده و برای گسترش دادن اندیشه نیاز به زنده بودن و فعالیت هست. نیاز به نوشتن مقاله و ارسالش هست. نیاز هست که فرد فعالانه تلاش کنه!
اندیشه ای که حاصل از تعقل باشد ، هیچگاه نیازی به تقدیم کردن جان ندارد.

+ نکته ی معروفی هست که میگه، تبلیغ اندیشه اگر نگیم با عملِ صرف؛ لااقل با ترکیبی از حرف و عمل، موثرتر از تبلیغِ صرفا زبانی هست و حرّافی بقول خودمون !

حالا فرض کنیم اندیشه ای، بیان میکنه دفاع از مظلوم یک ارزش والاست، به حدی که اگر راه دیگه ای نمونده باشه جز جان دادن در حین این دفاع، باید حتا از جان هم گذشت => فرد صاحب این اندیشه، باید چیکار کنه در حالتی که ظلم رو می بینه ؟!

1) جانش رو حفظ کنه و اجازه بده حقوق مظلومان پایمال بشه و بعدم در ادامه عمرش، همچنان از «ارزش بودن دفاع از حق مظلوم» حرف بزنه و مقاله بنویسه و براساس متد مدرن و قرن 21 ای های متمدن، بحث استدلالی کنه و این رو اثباتش هم کنه حتا در مباحثه ها !!!

2) جانش رو فدا کنه و اندیشه اش رو « به عینه و بصورت پیاده سازی شده » گسترش بده ..
________________

فرد در حالت 1 ؛ طبق حرف شما و مشابه های حرف شما .. دو دو تا چارتا کرده که باید زنده باشه تا فعالانه! اندیشه اش رو گسترش بده، یا باز بقول دوستان، اندیشه اش که مبنای استدلالی و عقلی خوبی هم داره، پس نیاز به فدا کردن جان نداره و ازین قبیل حرف ها !!

اما اگه در یکی از مباحثه هاش، یکی بگه چرا شما در فلان شرایط، بنا بر اندیشه تون عمل نکردید و از جان برای دفاع از مظلوم مایه نذاشتین؟! .. خواهد گفت خواستم زنده بمونم تا این اندیشه رو به شما برسونم ؟!!!!!!!!!!!


پ.ن: طنزی بود که میگفت : « ما هرگز زیر بار زور نـخواهیم رفت .. مگر اینکه سمه، خیلی پر زور باشد !! »
________________

+ عاقلان دانند، دیگر حاجت تفسیر نـیست .. ! (;
 
بالا