• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
10,830
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : اعترافگاه !

آقا چطور بگم، ديگه وقتشه اعتراف كنم
اعتراف مي كنم تا مدت ها تصوير بدي از آواتار ايشون در ذهنم نقش بسته بود .
مي دونيد ، اون سيگار از دور يكم شبيه انگشت افتاده و ...
منحرف خودتونيد .
 

ayda tak

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,348
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی دریا-کشتی سازی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه بار تومیتینگ از پشت یقه ی بلوز محمد مطهری رو گرفتم و آب یخ ریختم :))
خب من درحال صحبت کردن بودم یهو دیدم یه پسرداره دوتادخترو خیس میکنه که بطری آبشون خالیه :D خواستم دفاع کنم ازشون. اصلا متوجه نشدم که ایشونن . خیلی ضایع بود :-"
 

آقا فریبرز

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
148
امتیاز
1,337
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مدیریت کسب و کار
پاسخ : اعترافگاه !

آقا من دوباره اومدم :D از اون پست آخرم ده روز گذشته. چندبارم ویرایشش کردم. اینو پاک نکنین دیگه :D[nb]میتونین از اینجا و اینجا اعترافات قبلی منو بخونین و فیض ببرین :D[/nb]

خب با نام و یاد خدا آغاز می‌کنیم.

1- یه کلید لامپ بود توی خونه خاله ـم که برق داشت. بعد این کلیدهای قدیمی مثل امروزیا خیلی ایمن نبودن. اون قاب پلاستیکی روش اگر میفتاد، قسمت زیریش فلزی بود و برق داشت (مخصوصا اگر یه ذره از اون سیم برق زیرش اتصالی داشت به اون قسمت فلزی) بعد به من گفتن دست به این نزن برق داره. خب چه انتظاری دارین؟ :> من هی دست می‌زدم بهش ولی سریع می‌کشیدم دستمو. مور مور می‌شد حال می‌داد :))[nb]خب چرا میگن به من این چیزا رو؟ به خدا اگر نمی‌گفتن شاید من هیچ وقت طرف اون کلیده نمی‌رفتم! واقعا خدا رحمم کرده![/nb]

2- همونطور که اینجا توضیح دادم، ما یه زمانی هیلمن آونجر داشتیم. اونایی که داشتن که هیچی اما اونایی که نداشتن باید بدونین که این ماشین فلاشر نداشت. فلاشر همون امکانی هست که موقعی که خطر حس میشه یا اتفاق خاصی میفته، راننده روشنش می‌کنه و راهنماهای ماشین به صورت جفتی چشمک می‌زنن.بعد من که ماشین های دیگه رو میدیدم که فلاشر می‌زنن، پیش خودم فکر میکردم: خدایا! راننده اون ماشینه با چه سرعتی دسته راهنما رو بالا و پایین می‌کنه که دوتاش با هم روشن میشه؟ یه همچین موجود ساده ای بودم من

3- تا حدود کلاس سوم دبستانم، هروقت می‌رفتیم بنزین بزنیم، من از ماشین پیاده می‌شدم و از پمپ بنزین خارج می‌شدم و در یه فاصله مطمئن می‌ایستادم. بعد که بنزین زدن تموم می‌شد میومدن و منو سوار می‌کردن. دلیلم برای این کار این بود که اگر یه وقت پمپ بنزین منفجر شد من طوریم نشه. (فیلم اکشن زیاد می‌دیدم احتمالا :)))

4- اعتراف می‌کنم در یه برهه زمانی فکر می‌کردم حیوونا حرفای ما رو می‌فهمن. و خب در همین راستا بعضی روزا حتی تا یک ساعت می‌نشستم تو حیاطمون و برای مورچه ها توضیح می‌دادم که اگر از اونجا نرن من تو خونه شون آب می‌ریزم. که خب بیچاره ها هیچوقت گوش نمی‌کردن به حرفم :-"

5- فکر می کردم آتیلا پسیانی زنه. (خود بازیگرشو دیده بودم اما نمیدونستم اونه که اسمش آتیلاست. واسه همین هروقت بحث فیلم و اینا میشد پیش خودم میگفتم این کیه که من ندیدمش :D)
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم برا اینکه مامانم برام یه بسته مداد رنگی جدید بخره میرفتم مداداشو میتراشیدم کوچیک بشن بگم تموم شدن ک بخرن برام :-""" :))))

چقدر اسراف کن بودم من :D
مداد رنگی بزرگ دوست داشتم :-"""
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم واقعا یه بار آب تو هاون کوبیدم که ببینم چه جوریه... :D
 

Fereshteh S

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
449
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم اون موقع تلفن خونمون شماره انداز نداشت بعد من گوشی بابامو کش می رفتم بعدش می رفتم توی اتاق درو می بستم زنگ می زدم خونمون فوت می کردم :D
 

Dr

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
فرزانگان گرگان
شهر
گرگان
پاسخ : اعترافگاه !

2 3ماه پیش داشتیم گروه خونی مشخص می کردیم بعد یکی از بچه هامون پرسید این دختررو من خودم دیدم صب داشت لقمه می خورد مگه نباید ناشتا باشیم :-\ گفتم اعتراف کنم همچین دوستایی داریم ما =)) =)) :D
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

من و خاله ام اسم و فامیلمون دقیقا یکیه،(مامان و بابام فامیل هستن؛ من و خاله ام هم اسم شناسنامه ایی مون یکیه)
و سوم دبستان بودم که خاله ام عروسی گرفت، منم یک هفته مدرسه نرفتم
و کارتِ عروسی شو بردم مدرسه
و جمعیتی منگل که همکلاسی های من بودن فکر کردن من جدا عروس شدم :))
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از Dr.slayer :
اعتراف میکنم اون در سطل آشغالی که مث فریزبی افتاد توی راهنمایی فرزانگان کرمان توش هم پر خاکستر بود اون رو من انداخته بودم..!!!
آهان اون خاکستر ها هم که مشت مشت میومدن هم من بودم و دوستان...!!!
تا اینجام از اون بنده خدایی که تخم مرغ انداخت هم معذرت خواهی بکنم، من نزاشتم بخوره توی سر یونس...!!!^-^ :-" :-"

مدتها بود که خیلی دوست داشتم بدونم اینا زیر سر کیه
از صمیم قلب ازت ممنونم!!! :)) :))
البته اعتراف میکنم که خودم خوشبختانه توی جریانات نبودم ولی وقتی برام تعریف کردن خیلی افسوس خوردم به خاطر حیف شدن اون تخم مرغ!!
البته فقط به خاطر حیف شدن تخم مرغ ها!!!! :)) :)) :))
یه وقت فک نکنی دلم میخواست رو سر همه ی پسرای اون مدرسه تراکتور بباره ها !! :))
و اینکه اعتراف میکنم که همون راهنمایی که بودیم،من و یکی از دوستام باباهامون یه ربع دیر میومدن دنبالمون
بعد ما بهمون حس کنجکاوی دست میداد دیگه!بچه بودیم خو
احساس جاسوس بودن میکردیم
از درای بین مدرسه ها رد میشدیم میرفتیم توی یه مدرسه ی دیگه
یه بار هم اومدیم توی مدرسه ی شما
ولی یه سربازه دم در مدرستون وایساده بود ما رو تو حیاط دید
ما هم که مثل دزدا وارد مدرسه شده بودیم اینو که دیدیم خیلی گرخیدیم!
دیگه نفهمیدیم چطور فرار کردیم :))
یه بار هم رفتیم تو دبیرستان فرزانگان
عالی بود
یادش بخیر :))
 

paml

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
199
امتیاز
1,687
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتی
شهر
اهواز
دانشگاه
شهیدبهشتی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم تا سال پيش شبا چون آخرين نفري بودم كه ميخوابيدم تا چراغ ها رو خاموش ميكردم بدو بدو ميدويدم سمت تختم آخرش رو ميپريدم ديگه

اعتراف ميكنم كه جرات نميكنم يك پام رو از زير پتو بذارم بيرون... :|

اعتراف ميكنم از اين كه بخوام پشه رو بكشم چندشم ميشه...
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم دلم میخواس ی بار ک از مدرسه میام تنهام ی جن مهربون ببینم! :))

اعتراف میکنم الانم دلم میخاد!!!!!!!!!!! :D

پ.ن: خدایا غلط کردم! خودت می دونی خامم جوونی می کنم حالیم نی، نشه اینجوریا جوون مرگ میشم! :(( :-" :D :)) :-s

----------------
اعتراف میکنم من "سوشــیانت" میخوندم : " soshianet" ی چیزی تو مایه ها مبین نِــتـــ ... ! :-"

×فائزه:ترکیب شد.
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : اعترافگاه !

دیدین هواپیما ک تو اسمون میگذره پشتش یه خطی ابر سفید میمونه ؟ :D


اعتراف میکنم بچه بودم فک میکردم هواپیماعه موشکه پرتابش کردن رو به فضا :-" بعد هعی خطه ک باریک میشه موشکه فاصلش بیشتر میشه از سطح زمین :-"
 

7T

کاربر فعال
ارسال‌ها
44
امتیاز
278
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
برنز ریاضی :/
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که هنوزم وقتی باد شدید میاد خیلی هول میکنم و میترسم...
اعتراف میکنم که اصلا دوس ندارم خونه تنها بمونم میترسم برقا بره...
 

Ayatay

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,322
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
kerman
مدال المپیاد
just biology
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
سلولی مولکولی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم فرزاد فرزین دوتا برادرن مثه کامران وهومن :D
اعتراف میکنم هنوزم از دعوا میترسم .حتی اگه دونفر تو خیابون باهم دعوا کنن من اشکم درمیاد وقلبم تند تند میزنه
 

mRNA

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
140
امتیاز
1,261
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
mshd
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم ابتدایی که بودم با یکی از دوستام رفتیم زیرزمین مدرسه که مهد بود درِ مهدکودک گیر کرده بود به فرش باز نمیشد منو دوستم هم ی نیگا ب فرش ی نیگا ب در ی نیگا به هم انداختیمو گفتیم اینجا روح داره(با اینکه میدونستیم ب فرش گیر کرده!!!) هیچی دیگه خودمون خودمونو ترسوندیم تازه ب بقیه هم گفتیم اونجا روح داره...و تا چند وقت من فک میکردم همه جا روح باهامه :-??
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم میرفتم دستشویی یا لباس عوض
میکردم چشمامو می بستم فکر میکردم خودم که
نمی بینم کس دیگه ای هم نمی بینه
 

آقا فریبرز

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
148
امتیاز
1,337
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مدیریت کسب و کار
پاسخ : اعترافگاه !

اولین بار که کلمه وی رو خوندم، تو یه گزارش توی مجله بود در مورد آقای کخ (فک کنم روس هستن ایشون) فکر کردم اسمشه. مثلا وی کخ. تا یه مدت هرجا میشنیدم یا میخوندم "وی افزود" فکر میکردم اون آدم گفته :))
.
میزگرد هم بار اول که خوندم (miz gord) مثل سرگرد و سروان و اینا :|
اینطوری بود که کاملا معنی میداد: نتیجه سخنان میزگرد مبارزه با قاچاق مواد مخدر بر آن شد که ... :)) خنگ خودتونین
 

Dr.slayer

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
410
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
kerman
رشته دانشگاه
خلبانی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که اینکه توی پروفایلم نوشته تحت نظر باعث میشه احساس یک جنایتکار بین المللی بهم دست بده! :)
 

iarsham

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
425
امتیاز
7,534
نام مرکز سمپاد
طلایه داران
شهر
شیراز
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
تهران (هنرهای زیبا)
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امسال بجز یه امتحان فیزیک، یه گسسته و یه شیمی، همه ی امتحانامو تقلب کردم!
 
بالا