• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Analia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
2,520
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد/تهران
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!


غزل 191 حافظ

آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من يک دم نکوکاری کند


اول به بانگ نای و نی آرد به دل پيغام وی
وان گه به يک پيمانه می با من وفاداری کند


دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداری کند


گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام
گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند


پشمينه پوش تندخو از عشق نشنيده‌است بو
از مستيش رمزی بگو تا ترک هشياری کند


چون من گدای بی‌نشان مشکل بود ياری چنان
سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند


زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند


شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند


با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسيار طراری کند
 

Analia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
2,520
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد/تهران
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!



نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شيوه ی رندان بلاکش باشد

غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

دلق و سجاده ی حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش زکف ساقی مهوش باشد
حافظ
 

fatemeh.sh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
361
امتیاز
8,143
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم اباد
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ای قوم به حج رفته، کجایید؟کجایید؟ معشوق همین جاست، بیایید! بیایید!

معشوق تو همسایه ی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟

گر صورتِ بی صورت معشوق ببینید
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید

صد بار ازین راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه بر این بام برآیید

گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید

احرام چو بستید،از آن خانه برستید
از خرقه ی ناموس به کلی بدرآیید

آن خانه لطیفست، نشان هاش مگویید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید

کو دسته ای از گل؟ اگر آن باغ بدیدید
کو گوهری از جان؟ اگر از بحر جدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

روبند گشایید ز سرپرده ی اسرار
پس خویش بدانید که سلطان،نه گدایید

گنجید نهان گشته در این توده ی پر خاک
چون قرص قمر زابر سیه باز برآیید

سلطان جهان مفخر تبریز نماید
اشکال عجائب که شما روح فزایید

از پرتو رویش دو جهان نور بیابد
تصویر عجائب به چه شیوه بنمایید؟
مولوی
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

از روزهای بی در و پیکر دلش گرفت،یک روز صبح پا شد و کفش فرار شد

از خانه زد به کوچه و سیگار دود کرد،وقتی که در نبود محبت خمار شد

کفتارزاده های خیابان منجلاب،در جای پای او متلک جا گداشتند

شبها که ذهن شهر پر از جغدواره بود،در کوچه ها،ستاره ی دنباله دار شد

با کوله ای به وسعت کمبود عاطفه،از پارکهای الکل طبّی عبور کرد

گرگی سوار خودرو ملّی نگاه داشت،آهو گرسنه بود و سردش،سوار شد

( آن شب خسوف شد و کسی ماه را ندید )

فردا ـ نمای بسته ی یک پارک ـ آه ... او ...

از ردّ نیش گرگ دلش ضعف می رود،آهو به گرگهای پدرسگ دچار شد

ـ خانم جسارت است ! لبت چند می شود ؟

ـ این عشق حاصلش دو ـ سه فرزند می شود !

بر دوش داشت زخم زبان و سه نقطه را

ـ تا زیر بار زور ـ

شبی باردار شد . . .

--------------

یک کفش ِ تکّه پاره و یک چند تکّه ماه،بر دستهای آ بِ گل آلود می روند

در سنگدان یک پل متروک دفن گشت،آیینه ای که در دل شب سنگسار شد

------------

بعد از سه ـ چار روز ، تمام مجلّه ها بر روی جلد با خط قرمز نوشته اند:



دیروز عصر بازی

ـ دربیّ پایتخت ـ



در باشگاه آزادی برگزار شد.
 

fatemeh.sh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
361
امتیاز
8,143
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم اباد
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

  • دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
    داستان غم پنهانی من گوش کنید
    قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
    گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
    شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
    سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
    روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
    ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
    عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
    بسته سلسله سلسله مویی بودیم
    کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
    یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
    نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
    سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
    اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
    یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
    اول آنکس که خریدار شدش من بودم
    باعث گرمی بازار شدش من بودم
    عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
    داد رسوایی من شهرت زیبایی او
    بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
    شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
    این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
    کی سر برگ من بی سروسامان دارد
    چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
    که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
    چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
    بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
    بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
    من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
    پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
    حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
    قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
    نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
    این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
    زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
    چون چنین است پی کار دگر باشم به
    چند روزی پی دلدار دگر باشم به
    عندلیب گل رخسار دگر باشم به
    مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
    نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
    سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
    آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
    میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
    از من و بندگی من اگر اشعاری هست
    بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
    به وفاداری من نیست در این شهر کسی
    بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
    مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
    راه صد بادیه درد بریدیم بس است
    قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
    اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
    بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
    با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
    تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
    آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
    وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
    چه گمان غلط است این برود چون نرود
    چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
    دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
    ای پسر چند به کام دگرانت بینم
    سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
    مایه عیش مدام دگرانت بینم
    ساقی مجلس عام دگرانت بینم
    تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
    چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
    یار این طایفه خانه برانداز مباش
    از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
    میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
    غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
    به که مشغول به این شغل نسازی خود را
    این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را
    در کمین تو بسی عیب شماران هستند
    سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
    داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
    غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
    باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
    واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
    گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
    وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
    شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
    با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
    حاش لله که وفای تو فراموش کند
    سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

    وحشی بافقی
 

Golnoosh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
672
امتیاز
2,443
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 !
شهر
همدان
مدال المپیاد
شیمی میخوندم ☺
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

برگشته بودی بشکنی من را، شکستی!
این زخم ها جز بانمک درمان نمیشد
ممکن نبود اصلا مرا از نو بسازی
تا این خرابه کاملا ویران نمیشد!
کارش به طغیان میکشد رودی که یک سد
راه وصالش را به دریا بسته باشد
اما اگر دریا نخواهد رود خود را...
اما اگر رود از دویدن خسته باشد...
می ترسم و اصلا برای تو مهم نیست
لعنت به این دلشوره های دخترانه!
حالا کجایی با تعصب پس بگیری
بغض مرا از دیگران شانه به شانه؟!
دیگر حواس پرت من پیش خودم نیست
یادم نمی ماند تمام حرف ها را
مادر نمی داند که دلتنگ تو هستم
وقتی نشسته می گذارم ظرف ها را
ازخانه بیرون می زنم در کوچه ها هم
دنبال ردپای تو دربرف هستم
گم می شوم دربین عابرهای این شهر
اینروزها یک دختر کم حرف هستم
هر بار بادی آمد از شهر تو گفتم،
شاید همین از بین موهایش گذشته
تومثل دنیای منی، هرچند دنیا
اینروزها از خیر رویایش گذشته
شاعر شدم تا درخیابان های این شهر
با این جنون لعنتی درگیر باشم
آهو همیشه در پی یک تکیه گاه است
ترجیح دادم درنبودت شیر باشم!
رویا باقری
 

einistein

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Jk
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
H
رشته دانشگاه
H
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

از اقا قیصی!!(قیصر امین پور)

ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من
دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند
ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگی ام
غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند


"فاضل نظری"
 

HOSSEIN JH

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
187
امتیاز
186
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اهواز
مدال المپیاد
فیزیک
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شعر حفظ کتاب ادبیات اول دبیرستان :
آب زنید راه را هین که نگار می رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد
و
یشنو از نی چون حکایت میکند
 
ارسال‌ها
472
امتیاز
3,351
نام مرکز سمپاد
بهشتي
شهر
کاشان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
رتبه سوم المپیاد آزمایشی زیست
دانشگاه
علوم پزشکی كاشان
رشته دانشگاه
تخصص اطفال
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرد !!!
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت وگشت

قرن ها از مرگ آدم ها گذشت

ای دریغ

آدمیت بر نگشت


قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا زخوبی ها تهی ست

صحبت ازآزادگی ، پاکی ، مروت ابلهی ست!

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن هاست که روزگار مرگ انسانیت است....

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای ! که جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را پیش چشم خلق پنهان می کنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست!

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت ازمرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است !!!

فریدون مشیری


+++++++++++++++++
حذف شود
تکراری :(
 

soliloquize

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
169
امتیاز
2,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
مدال المپیاد
شیمی ...
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

لحظه ديدار نزديك است ؛
باز من ديوانه ام، مستم.
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم.
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي ! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
ای نخورده مست !
لحظه ديدار نزديك است ...

مهدی اخوان ثالث
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

هر آنکه حسرت روی تو را به خاک برد

نمرده ،کشته شده، خون او به گردن توست


کاش میدونستم شاعرش کیه..؟؟؟؟؟
 

جاسوس

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
1,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی ؛؛) :X
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود ، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود ؟
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار
هرگز فریب چهره ی آرام من مخور
هرگز سر از سکوت مدامم گران مدار
من آتشم که در دل خود سوزم ای دریغ
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من
مادر !‌ من آن امید ز کف رفته ی توام
کز هر چه بگذری ، نتوانی بدو رسید
زان پیشتر که مرگ تنم در رسد ز راه
مرگ دلم ز مردن صد آرزو رسید
هر شب که در به روی من آهسته واکنی
در چشم خوابناک تو خوانم ملامتت
گویی به من که باز چه دیر آمدی ، چه دیر
بس کن خدای را که تبه شد سلامتت
از بیم آنکه رنج ترا بیشتر کنم
می خندمت به روی و نمی گویمت جواب
مادر! چه سود ازین که بهم ریزم این سکوت ؟
مادر !‌ چه سود از این که براندازم این نقاب ؟

تا کی بدین امید که ره در دلم بری
بندی نگاه خود به نگاه خموش من ؟
تا کی همین که حلقه به در آشنا کنم
آهنگ گامهای تو اید به گوش من ؟
مادر !‌ من آن امید
ز کف رفته ی توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش
دانی ، خطای بخت من است آنچه می کنم
پس این خطای بخت سیاه مرا ببخش
مادر !‌ تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما ، در کنار ماست
از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد ، درد زندگی و روزگار ماست



"نادر نادر پور "
 

Mostafa.Ahmadi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
113
امتیاز
2,277
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
زنگان(عرب ها میگویند زنجان)
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

حذف
 

..زهرا..

محب الرقیه (سلام الله علیها)
ارسال‌ها
217
امتیاز
2,198
نام مرکز سمپاد
فرز III
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی
حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی
به ما تا می رسی کج میکنی یکباره راهت را
ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی
دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی
تورا از سرخی سیب غزلهایم گریزی نیست
تو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی


«مهـــــدی عابـــــــدی»
 
ارسال‌ها
354
امتیاز
3,014
نام مرکز سمپاد
حلی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
برنز شیمی
دانشگاه
علوم پزشکي تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ﭘﺸﺖ ﺭﻝ، ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺪﻭﺩﺍ ﭘﻨﺞ ﺷﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﻭ ﻧﯿﻢ
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﮏ ﻋﺼﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻢ ﺍﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﯿﻢ
ﺍﺯﻫﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﭼﭗ
ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺁﺭﺍﻡ ، ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ !
ﺯﻝ ﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯽ
ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﭘﯿﺮﯼ ﮔﺮﯾﻢ
ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﻧﺸﮑﻨﺪ
ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﺿﻌﻢ ﻭﺧﯿﻢ
ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺶ ﺗﻐﺰﻝ ﺑﻮﺩ ﻭﻋﺸﻖ
ﮔﻔﺖ ﻣﺠﺮﯼ ﺑﻌﺪ " ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ " :
ﯾﮏ ﻏﺰﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻮﺏ ﻭﺟﻮﺍﻥ
ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺁﻥ ﻗﺪﯾﻢ :
"ﺳﻌﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﯼ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺳﺖ
ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﯼ ﺯﻟﻔﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻢ "
ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺭﻧﺪ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﻧﺨﺴﺖ
ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﻓﺨﯿﻢ
ﻣﻮﺝ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﻃﻨﺰ :
"ﺑﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻓﻬﯿﻢ "
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺧﺮ ﺷﻌﺮ ﺗﻠﺨﯽ ﺑﻮﺩ ،ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ
ﮔﻔﺘﯽ ﺍﺻﻼ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ! ؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ..

راديو-کاظم بهمنی
 

..زهرا..

محب الرقیه (سلام الله علیها)
ارسال‌ها
217
امتیاز
2,198
نام مرکز سمپاد
فرز III
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

هرچند پیش روی تـــو غرق خجالتند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتند
بانــو...به بی قراری شاعـــر ببخش اگــر
این شعرها به حضرت چشمت جسارتند
آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات ... حس نجیب زیارتند
دور از نگاه سرد جهان...دست های من
با بافه های موی تـــو سرگـــرم خلوتند
دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پرند ... اگر بی شکایتند
بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشــــوره های هرشبم از روی عادتند
هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم
شب هــای سرد و ابری من بی نهایتند...!

«اصــغــــر معــــاذی»​
 

حسین.م

کاربر فعال
ارسال‌ها
50
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
ن
شهر
ن
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
و
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم

نه ترسا یهودیم ، نه گبرم ، نه مسلمانم

نه شرقیم نه غربیم نه بریم نه بحریم

نه ارکان طبیعیم نه از افلاک گردانم

نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم

نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از خاکم نه از آبم نه از بادم نه از آتش

نه از عرشم نه از فرشم نه ازکونم نه از کانم

نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ

نه از آدم نه از حوا نه از فردوس و رضوانم

هوالاول هوالاخر هوالظاهر هوالباطن

که غیر از هو و یا من هو دگر چیزی نمیدانم

مکانم لا مکان باشد نشانم بی نشان باشد

نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم

دوئی را چون برون کردم دو عالم را یکی دیدم

یکی جویم یکی گویم یکی خوانم یکی دانم

اگر در عمر خود روزی دمی بی او برآوردم

از آن روز و از آن ساعت ز عمر خود پشیمانم

زجام عشق سر مستم دو عالم رفته ازدستم

به جز رندی و قلاشی نباشد هیچ سامانم

اگر دستم دهد روزی دمی با تو در این خلوت

دو عالم زیر پای آرم دگر دستی بر افشانم

الا ای شمس تبریزی چنان مستم در این عالم

که جزمستی و بی هوشی نباشد هیچ درمانم


((مولانا))

مولانا با سرودن این غزل می خواد تمام ارزش های جغرافیایی و مذهبی و تعصب ها رو کنار بگذاره و تمام انسان ها رو برابر بدونه.


یه سوال: "اگر دنیای امروزی ما این اندیشه را فرا روی خود قرار دهد چه میشود؟"
 

Ali Mansouri

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
95
امتیاز
391
نام مرکز سمپاد
HIV
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر بودم قبول نشدم
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
مهندسی معدن
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!





دی در بد ما کسی سخن گفت
ما روی زو نمیخراشیم
ما نیز نکوئیش بگوئیم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
 

einistein

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Jk
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
H
رشته دانشگاه
H
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

از دکتر انوشه
بیا وقتی برای عشق هورا می کشد احساس
به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیاندازیم
بیا با خود بیاندیشیم اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند
اگر یکسال چندین فصل برف بی کسی آمد
اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد
اگر یک شب شقایق مرد
تکلیف دل ما چیست ؟
و من احساس سرخی می کنم چندیست
ومن از چند شب پیشتر خوابم نزول عشق را دیدم
چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد
چرا بعضی نمی دانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد
چرا بعضی تمام فکرشان ذکراست
و در آن ذکر هم یاد خدا خالی است
و گویی میوه ی اخلاصشان کال است
چرا شغل شریف و رایج این عصر رجالی است
چرا در اقتصار راکد احساس این مکاره بازاران صداقت نیز دلالی است
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کنم .
 
بالا