• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ثانیه های آخر...

  • شروع کننده موضوع
  • #1

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
سلام....
من خیلی وقته مینویسم,
قبلا یه سری از نوشته هامو توی نوشته های آزاد و شخصی نوشته ها گذاشتم ولی ترجیح دادم جداشون کنم....
اونارو هم اینجا میارم که همشون یه جا باشند....اگه اولاش یه کم تکراریه شرمنده,کم کم جدیداشم میذارم واستون :)
امیدوارم خوشتون بیاد.... :)
اینم از اولیش....فقط واسه ی اینکه با حال و هوای نوشته هام آشنا بشید....


نم کشیده ام که اینگونه از هوایت میلرزم,
اما....باورکن من.... من,بدون چترزیر باران نرفتم....
من,فقط گاهی از حس نبودنت لرزمیگیرم,باورکن هوای اتاقم سردنیست,
شومینه هست,آتش هم هست....اما من....
از درون یخ زده ام که با هیچ گرمایی آب نمی شوم....
فراموشم کن.....من دیگر "من" نیستم....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : ثانیه های آخر...

اینم یکی دیگه از نوشته هام که از توی نوشته های آزادآوردم واستون....کم کم که اونا تموم بشه نوشته های جدیدمو واستون میذارم,البته اگه دوست داشته باشین....


چشم هایت نیازم راازدنیابی نیازمیکند.....
وقتی بی بهانه نگاهم میکنی....
زمان که هیچ,قلبم درتلاطم این ثانیه هامی ایستدومن.....محوتماشای این حضورمیشوم....
آسمانی ترینم....نقطه ی اوج بودنم این روزهادر"تو" خلاصه میشود....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : ثانیه های آخر...

اینم هست....


چشم هایم خیره به خاطراتیست که هیچگاه تجربه نکرده ام...
من باتوخاطراتی دارم که حتی خیابان های شهرنیزنمیدانند....
می بینی چقدرعاشقانه درخلوت ترین لحظه هایم رویایت رازندگی کرده ام؟
می بینی چقدروفادارانه از"تو"سرشارم....؟
هرشب برایت می نویسم مبادادست هایم لمس بودنت رافراموش کنند,این شب هاعجیب حس غریبی دارم,ویران کننده....
این روزها که نیستی,بیش ازهرزمانی به دست هایت احتیاج دارم....
مهربانم....دراین انبوه تنهایی نبودنت بدترین دردمن است.....
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ثانیه های آخر...

نوشته هاتون خوبن ولی میتونن بهتر هم باشن.
سعی کنین دایره واژگانتونو گسترده تر کنین و از کلمات بهتری استفاده کنین.یه جورایی انگار کلمات به زور کنار هم قرار گرفتن!سعی کنین جمله هاتون بیشتر به هم مربوط باشن و انسجام متن رو حفظ کنین.فکر میکنم نوشته ی دومتون از این لحاظ از بقیه بهتر بود.
اگه از آرایه های ادبی مثل استعاره و تشبیه هم استفاده کنین متنتون جذاب تر میشه.
موفق باشین :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : ثانیه های آخر...

ممنون باران.... :)
حتما سعیمو میکنم که بهتر بشه,در مورد اینکه میگی تشبیه و استعاره,من ترجیح میدم خیلی سادن بنویسم که قابل لمس باشه اما حتما یه کم آرایه بهترش میکنه....
اما به زور که گفتی دقیقا نفهمیدم چرا یا کجاش؟ منظورت چیه؟ میشه واسم بیشتر توضیح بدی...؟ ممنوووون میشم....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : ثانیه های آخر...

اگه همین شکلی پیش بریم منم کم کم مثه عرفان نا امید میشم و نوشته هامو فقط توی فیسبوکم میزارم!!

حِـــــــصارِ شکسته ی دور قلبم را محکم ترمی کنم مبادا هیچکس از حــــــــــوالیِ آن عبورکند....
امشب تـمــــــــــــــــــــــــــــــام واژه هایم را به جرمِ عشق سنگسار میکنم وبغضِ سهمنـــــــــــــــــاکِ گلویم را در سکوتِ مطلق تاریکی ها میشکنم....
من....
ســـــــــــــــــــــال هاست این چنین هر شب,تمامِ اشک هایم را به تخت می سپارم....
چشم هایم رنگِ خون آلودِ دلتنگی گرفته اندولرزشِ دست هایم فرو ریختنِ آوارِ احساسم را به دنیا اثبات میکند....
نیلـــــــــــــــــــوفر های جاده ی آرزوهایم پژمرده اند ومن,همچنان چشم هایم را می بندم و به صدای انعکاسِ امواج,در ساحلِ رویایم می اندیشم.....
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ثانیه های آخر...

خواهش...
ببین مثلا اینجا
هرشب برایت می نویسم مبادادست هایم لمس بودنت رافراموش کنند,این شب هاعجیب حس غریبی دارم,ویران کننده....
این روزها که نیستی,بیش ازهرزمانی به دست هایت احتیاج دارم....
به نظرم زیادی داری روی دست مانور میدی و یه جورایی خواننده از خوندن خسته میشه.حس میکنه میخوای ب زور کشش بدی!
ناراحت نشیا!اینا نظر شخصین منم منتقد حرفه ای نیستم ولی به نظرم یه جورایی انگار سعی داری چند تا اضافه ی تشبیهی رو کنار هم قرار بدی تا یه جمله ای از توش دربیاد!
درباره ی ساده نویسی هم خب در ابتدا اشکالی نداره ولی اگه بخوای نویسنده ی موفقی بشی یکی از اصول نوشته های ادبی استفاده از آرایه های زیباسازیه.
این متن آخرتم خیلی بهتر بود.
موفق باشی... :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : ثانیه های آخر...

آغوش من پشتِ هزار حرفِ نگفته گم شده است...
اندیشــــــــــــــــه ی زبرِنبودنت لایه های تنم را می خراشد,
همــــــــــــــــــــــــــــــانگونه که مشت کوبیدن به دیواردست هایم را....
به نبودنت فکرکنم یا به زخم هایم؟
من به "تــــــــــــــــــــــــــــــــو" فکرمیکنم,آرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــشم....
به تو مدیونم,
به گل های پرپر شده,
به خیابان های این شهر,
به احســـــــــــــــــــــــــــــــــــاسم,
به خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم....
می مانم....
دورترین مسافرم,
تاهمیشه,در انتظارت....
تمام کن,
نبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودنت را....
 
بالا