• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

*دلنوشته های من*

شعر نو،خوب یا بد؟؟؟


  • رای‌دهندگان
    23

parishad bg

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
120
امتیاز
376
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
نرم افزار
پاسخ : *دلنوشته های من*

به نقل از Good Booy :
تو من را تو صدا میکردی ای دوست
چرا لحن خطاب تو،شما شد
من تو خوندنش هیچ گونه مشکلی نداشتم P:>
این تیکه رو هم خیلی دوست دارم.ساده ست اما خیلی پرمفهومه... :لایک
 
  • شروع کننده موضوع
  • #42

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

خدا رو شکر. . . :)
 

Amin-ak

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
350
امتیاز
1,087
نام مرکز سمپاد
علامه حلي ١
شهر
طِهْران
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ديگه حماقت نمي كنم!
دانشگاه
امیرکبیر (لیسانس) اکول پلی تکنیک پاریس(فوق لیسانس)
رشته دانشگاه
صنایع- MBA
پاسخ : *دلنوشته های من*

نميدونم تو خودت اينطوري مي فكري :-??
 
  • شروع کننده موضوع
  • #44

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

چطوری؟؟؟؟؟
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,514
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(') امیــ(')
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : *دلنوشته های من*

شعر چهارمیت خیلی قشنگـــ بود :] بسی لذت بردیم ..
در کل خیلی روون شعر میگی ..خیلی خوبه..موفق باشی :)
 

Amin-ak

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
350
امتیاز
1,087
نام مرکز سمپاد
علامه حلي ١
شهر
طِهْران
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ديگه حماقت نمي كنم!
دانشگاه
امیرکبیر (لیسانس) اکول پلی تکنیک پاریس(فوق لیسانس)
رشته دانشگاه
صنایع- MBA
پاسخ : *دلنوشته های من*

اگه اين شعر مال منه اشتباهه
هيشكي جاي تو رو نگرفته هر كي هم جاي خودشو داره :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #47

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

زهرا:
ممنونم... :)
César:
قابل تورو نداره ولی شعر ماله منه ها...
یکم فک کن خداییش ...
ببین واقعن اینطوری بوده؟؟؟
 

Amin-ak

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
350
امتیاز
1,087
نام مرکز سمپاد
علامه حلي ١
شهر
طِهْران
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ديگه حماقت نمي كنم!
دانشگاه
امیرکبیر (لیسانس) اکول پلی تکنیک پاریس(فوق لیسانس)
رشته دانشگاه
صنایع- MBA
پاسخ : *دلنوشته های من*

نه نبوده :) اصلن احساس من ب رفيقم فرق داره با احساس من نسبت به.... الله اكبر :|
مي دونم منظورم اين بود در مورد منه :)
غزلش خوب و عالي مثه هميشه اما معنيشو دوس نداشتم :)
 

mohandes leily

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
275
امتیاز
1,412
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 و 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
ikiu
رشته دانشگاه
فیزیک
اینستاگرام
پاسخ : *دلنوشته های من*

به نقل از Good Booy :
چو با جانم غم تو آشنا شد
تمام گریه هایم بی صدا شد
این تیکه رو خیــــــــلی دوس داشتم شاید چون..... :-"
خیلی قشنگ بود x:
به نقل از Good Booy :
تو من را تو صدا میکردی ای دوست
چرا لحن خطاب تو،شما شد
یاد این متن افتادم : می خواهم گریه کنم وقتی زبانت می گیرد و برای لحظه ای من را "شما" خطاب می کنی...من فاصله "شما" با "تو" را چگونه باید پر کنم؟؟؟ :-<
یاد یه چیز دیگه ام افتادم که .........بیخیال.........اونی که باید بفهمه می بینه می فهمه :-"
++در کل :به جرئت باید بگم از همه ی شعرایی که تا الان گذاشتی قشنگ تر بود :لایک
ینی در واقع.................فـــــــــوق الـــــــعاده بود
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : *دلنوشته های من*

به نقل از Good Booy :
چو با جانم غم تو آشنا شد
تمام گریه هایم بی صدا شد
ز بس که دوستت دارم عزیزم
تمام شکوه هایم بر خدا شد
شنیدم آمده جایم صبوری
و جایم با شکیبا جا به جا شد
تو من را تو صدا میکردی ای دوست
چرا لحن خطاب تو،شما شد
بگو ای همسفر حالا کجایی
چرا پس راهمان از هم جدا شد
درآن ایام تلخی که نبودی
تمام ناله هایم در خفا شد
حسودان بودن ما را ندیدند
زچشم بد چنین شری به پا شد
تو درمانی و دردم را شفایی
بدون تو غم دل بی دوا شد
فقط این را بگو ای رازدارم
که یادم از دل تو گم کجا شد
خدایا نگذر از هرکس که آمد
و دیواری میان ما دوتا شد

[size=11pt]حستـــ عالی بود x: غم شعر کاملا حس میشد :لایک!ولی خبـــــ :|! :rolleyes:...


×نقـــد: در مجموع، حس و اینا کلا خیلی خوبه :لایک ولی همه به جز این آخری ترانه ــَند!ینی حتما باید با آهنگ خونده بشن +کلمات عامیانه!(به نظر من البته!) و ترانه های خوبی هم هستن انصافا (;
انتخاب قافیه ها (به خصوص آخری )واقعا تحسین برانگیزه! <D=
منتظر شعرای قشنگــــــ بیشترتم! 8->
موفق باشی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #51

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

مرسی لیلی. . .
مرسی کیمیا. . .
مرسی از ھمتون. . .
کیمیا اون 3تاشعر اول رو اصلن ایدشو از 2تا ترانه گرفتم. . .
اين غزل آخرو هم به خاطر امين گفتم که غزل بيشتر دوست داره. . .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #52

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

من اینک در رواق کهکشانها

در آوای حزین کاروانها

در آن رنگین کمان پیر و خسته

در آن اشکی که بر مژگان نشسته

در آن جامی که خالی مانده از می

در آوایی که برمیخیزد از نی

نشانی از تو می بینم

سراغی از تو می گیرم
 

mohandes leily

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
275
امتیاز
1,412
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 و 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
ikiu
رشته دانشگاه
فیزیک
اینستاگرام
پاسخ : *دلنوشته های من*

میگم من گفتم شعراتـــ هنوز خیلے جا دارهـ بهتر شهـ ولے دیگهـ نهـ در این حد ترقے (;
مثل همیشهـ فوق العادهـ <D=

ولے جدے میگم اولش اصن باور نکردم خودتـــ گفتهـ باشے احتمالاً از عکس العمل ـــَم باید فهمیدهـ بودهـ باشے :-"

ولےخدایےاینو خودتـــ گفتے؟!؟!؟ 8->
 
  • شروع کننده موضوع
  • #54

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

نه لیلی جان...
اون شعر قبلی مال خود،خودم نیست...
من وقتی اون شعرو خوندم شروع کردم به گفتن یک شعر با وزن و مفهوم اون...
خواستم اول اونو بذارم ببینم استقبال ازون چجوریه،بعد شعر خودمو بذارم...
شعر بعدی مال خودمه...
امیدوارم خوشتون بیاد...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #55

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

من اینک در تمام آسمانها

میان دشت ها و بوستانها

در آن قلب حزین و زار و خسته

در آن کشتی میان گل نشسته

در آن جام و می و ساغر و مستی

در آن حال جدا از یاد هستی

به دنبال تو هستم ای نگارم

تورا چون صبح فردا دوست دارم
 

mohandes leily

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
275
امتیاز
1,412
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 و 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
ikiu
رشته دانشگاه
فیزیک
اینستاگرام
پاسخ : *دلنوشته های من*

به نقل از Good Booy :
من اینک در تمام آسمانها

میان دشت ها و بوستانها

در آن قلب حزین و زار و خسته

در آن کشتی میان گل نشسته

در آن جام و می و ساغر و مستی

در آن حال جدا از یاد هستی

به دنبال تو هستم ای نگارم

تورا چون صبح فردا دوست دارم
این که از قبلی قشنگ تر شد!!! :-? :rolleyes: :|............... :-"
قافیه بندی این عالیه ولی :لایک
خیلی قشنگ بود <D=
در انتظار شعرهای جدید . . . 8->
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : *دلنوشته های من*

به نقل از Good Booy :
من اینک در تمام آسمانها

میان دشت ها و بوستانها

در آن قلب حزین و زار و خسته

در آن کشتی میان گل نشسته

در آن جام و می و ساغر و مستی

در آن حال جدا از یاد هستی

به دنبال تو هستم ای نگارم

تورا چون صبح فردا دوست دارم
خب مفهوم و حس و اینا رُ مثِ قبلیا دوست داشتم..
ولی این یکم وزنش میلنگه! من یه سری واژه ی جایگزین به ذهنم رسید اگه ناراحت نشی البته :-s!صرفا برای بهتر خونده شدن شعر! ;;)

در آن قلب حزین و زار و خسته

در آن کشتی میان گل نشسته!
این اینجوری خونده میشه: در این کشتیِ میانِ گل نشسته؟ فک کنم همینه دیگه!یا من اشتباه خوندم؟
شایدم اینجوریه:در این کشتی،میانِ گل نشسته!همم؟ :-?

خب اگه اولیِ وزنُ ریخته بهم!پبشنهاد×در این کشتی ــِ بین ــِ گل نشسته!

در آن جام و می و ساغر و مستی ^-^

در آن حال جدا از یاد هستی

خب اینجا هم :-"!

پیشنهاد×در آن جام و می و ساقی و مستی----> در آن جامُ میُ ساقیُّ مستی خونده میشه!که فک کنم بهتر باشه!

همینا دیگه!امیدوارم روز به روز شعرای قشنگت قشنگتر بشن (;
 

بهار1998

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
224
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان...استان بوشهر...
مدال المپیاد
ایشالابعدها..
پاسخ : *دلنوشته های من*

شعردومی خیییلی زیبابووودا x: x: x: x: x:
 

mohandes leily

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
275
امتیاز
1,412
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 و 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
ikiu
رشته دانشگاه
فیزیک
اینستاگرام
پاسخ : *دلنوشته های من*

چه دلیلی دارهـ کهـ این همهـ وقتهـ اینجا خالیهـ از شعرات....

× در انتظار شعر هاے جدید.


‍‍
 
  • شروع کننده موضوع
  • #60

Goooler

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی(بدون شماره!!!)
شهر
همه جای ایران سرای من است...
مدال المپیاد
کدومو بگم برات؟؟؟
دانشگاه
شریف کمتر نمیرم اصن. . .
رشته دانشگاه
ایشالا یا عمران یا معماری. .
پاسخ : *دلنوشته های من*

سلام
اول از همه باید تشکر کنم از لطفتون که این چند وقتی که تو دلنوشته هام پستی ندادم یا بهتر بگم،شعری نذاشته بودم پیگیری کردید و پ.خ دادید و محبتتون رو ابراز کردید.
و ببخشید که نتونستم زودتر ازتون تشکر کنم...
و اما بعد...
رفقا انگار هرسال یه اتفاقی هست که باید برای من بیفته و هرسال دُزش بیشتر بشه و راهیم نیست جز اینکه به خودش توکل کنم و بگم:
هرچه میخواهی بکن یا حق مدد
لیک دورم کن زشر دیو و دد
ولی این امتحان یا چطور بگم؟این دوئل هرساله،امسال خیلی اوج گرفته،خیلی...
یکی از دلایلشم موش دواوندن چندنفره که یکیشونو میشناسم ولی خب...
یسری از قول من حرف زدن،به اسم من کارایی کردن و...
اما بدی این اتفاق اینه که اینبار با بدچیزی شوخی کردن،با بدچیزی ور رفتن،بد زخمی زدن،بد آتیشی به پا کردن و...
وتمام این مسائل و مشکلات دست به دست هم دادن تا تو رفاقتم بدجوری برم تو آمپاس!
بذارید همشو بگم که ناقص نشنوید و ناقص قضاوت نکنید.
کسی که چند سال از بهترین سالای عمرمو باهاش گذروندم و تنها کسی که بهش میگفتم رفیق رو گرفتن ازم...
خودش میدونه چی میگم!
همه چیز از یه چهارشنبه لعنتی شروع شد.
یه زنگ،یه اتفاق،یه شر و...
زنگ زدن خونشون با اسم من حرفای مزخرفی به خانوادش زدن و به اسم من تموم شده.
درحالیکه من کل اون زنگ و اون روز رو باهاش بودم و اصن باهم بودیم...
بعدم خانوادش زنگ زدن مدرسه که یه نفر زنگ زده به ما و یه چیزایی گفته از پسرمون...
ناظم که میپرسه خب کی بوده؟میگن محمدجواد
از مدرسه تو زنگ زدن به من که شما شنبه نمیری سرکلاس!
وقتی دلیلشو پرسیدم گفتن همچین قضیه ای اتفاق افتاده.
گذشت تا شنبه که رفتم مدرسه با زخم معده و کلی جوش...
اولش ناظم دست پیشو گرفت که پس نیفته و داد و بیداد کرد که این چه کاری بوده کردی و...
ولی وقتی چندتا دلیل واسه تبرئه شدنم آوردم و قضیه ساعتمو تماس با داییم رو گفتم ناظم گفت:آره!
من پرس و جو کردم و گفتن تو از نگهبانی تماس گرفتی و شماررو که گرفتیم فهمیدیم طلافروشی داییته...
گفتم پس الان...؟
گفت:محمدجواد حرف بزن،دفاع کن مثل قبلنا از خودت،چرا چیزی نمیگی؟
ما میخوایم پدرشو بخوایم تا جوابگوی حرفایی باشه که به مدرسه و ما زده باشه ولی این به شرطیه که تو شکایت یا حرفی داشته باشی...
تو دلم گفتم خدایا؛الان چی بگم؟چی بخوام؟چی کار کنم؟رفیق زنی کنم؟...
به ناظم گفتم من حرف و شکایتی ندارم.
اصن چیزی نشده که اینقدر شلوغش میکنید،یه سوء تفاهمی بوده که رفع شده دیگه،لااقل برای شما که حل شده،کافیه دیگه...
پوزخند زد بهمو گفت:ارزششو داره؟
صدامو بردم بالا و گفتم:بیشتر از این حرفا ارزشش رفاقتمونه ولی خدا میدونه دلم چقدر پربود از حرفایی که چهارشنبه بهم زد،چیزایی که بهم گفت،بد و بیراهاش و جواب هایی که ندادم.
ناظممون گفت: محمدجواد آدم بی رفیق نمیمیره.من که میدونم میتونی ورقو برگردونی،نذار دیر بشه.
لااقل یه چیز بگو تا دست مدرسرو پر کنه،صدای مدرسرو سرشون بلند کنه و...
گفتم:اگه قرار بود شما بدونید که چه فرق من و چه فرق شما؟
با عصبانیت گفت برو پشت در وایسا...
با افتخار رفتم پشت در وایسادم در ظاهر چون در واقع پای رفاقتم وایساده بودم،پای رفیقم...
تو دلم گفتم درست میشه،مثل بحثای دیگمون،قهر و آشتیای قبلی و...
ولی اینبار مربیش قدر بود!!!
تا اینکه فرداش یکی از بچه ها گفت دیگه تمومه دیوانه!
این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست!
گفتم چطور؟
گفت:راننده سرویس گفته بیاید آشتی کنید و خواسته باهاش شرط ببنده که آشتی نمیکنه باهات!
خنده ناظم اومد جلوی چشم و حرفاش...
باورم نشد تا شبش که خواستم فیصله بدم قضیرو گفت:راسته شرط بندیش...!!!
بگذریم از اون شب که چی شد...
حرفامو بخدا زدم و کنار روزه واجبم یه روزه سکوتم گرفتم تا شب عید فطر که جوابمو داد.
خواب دیدم تو هیئتمون دارم آیه والله علی کل شیءٍ علیم رو میخونم.
قضیه رو با جریان خوابم واسه یه اهل دلی تعریف کردم گفت روزه هات قبول شد،تو کار خدا دخالت نکن،همش کار خودشه و تو هم فقط صبر کن...
حالا هم من دارم صبر میکنم و منتظرم ببینم تو صفحه های بعدی کتاب زندگیم چی نوشته شده.
آخه خدا میگه:وعد الله حق...
یعنی کاراش بی حکمت نیست و قولاش مردونست.
تو این ده روز حرف که چه عرض کنم؟سرکوفت زیاد شنیدم و زیاد صبر کردم...
رضاً به رضائک...
چه حکمتی داره نمیدونم ولی شکرش که الابذکر الله تطمئن القلوبش رو یادم داده!!!
باش...
بهت حرفی نمیزنم،چیزی نمیگم اما یادت باشه؛
رفاقت مثل دین میماند ای دوست
کسی که دین فروشد چون مریض است
بدان حتی درین ایام دوری
برایم خاطرت خیلی عزیز است
توهم قدرشو بدون که بخاطرت خیلی چیزارو زیرپا گذاشته مثل رفاقتش...
گیریم منم کنار رفتم...
ولی واسه بالا رفتن و اوج گرفتن کسی رو پایین نکش،خودتو بلند کن...
زمانه با پیمبر بی وفا بود
دگر کار من و تو زار زار است
سوار کس نشو تا اوج گیری
که اسب با شرف به از سوار است
بچه ها دعام کنید تا زودتر سرپاشم...
خدا کنه پست بعدیم یه شعر خوب باشه براتون...
یاعلی
144
 
بالا