• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دریافت محتوا توسط ahvaziam

  1. تقلب

    پاسخ : تقلب اول از همه بگم اون 26 نفر ک گفتن خیر تو حلقمن! :| :-\ خاطرات من از تقلب! دوم دبیرستان یه دبیر ادبیات داشتیم که می گفتن تقلب سر کلاسش غیر ممکنه => من: >:p برو بابـــــــــــــــــــــــــــــــــــا! نتیجه: نیمکت سوم، سر نیمکت، روبه روی میز دبیر، کتاب من باز، بغل دستیم نفهمید! چه...
  2. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها نیمه شعبان گفتم روزه بگیرم ثواب داره خیر سرم! خونه بابا بزرگم بودیم تو آشپزخونه داشتم با خاله م راجع به روزه (برو تو جو معنوی فضا ;D) حرف میزدم با اعتماد به نفس هرچه تمام تر یه لیوان آب پر کردم تا نصفشو یه نفس خوردم خاله م: خب، می گفتی! من: :| خاله: چته؟؟؟ من (با اشاره کردن به...
  3. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف می کنم تا 3 سال پیش نمی دونستم استخوون قوزک پا کدوم استخونه! :-s
  4. تیزهوشان قبول شدم!

    پاسخ : تیزهوشان قبول شدم ! ورودی یکی از دوستام زنگید خونه گفت تبریک میگم. من: چیو؟ :| :-\ اون: قبول شدی؟ <:-P من: چی؟ کجا؟ :-\ اون: تیزهوشان دیگه! من: اااااااااااااااااااااا!!!!! قطع کن بینم! دیگه رفتم تو سایت دیدم و اینا! واسه دبیرستان هم خودم گوش به زنگ بودم دو روز یه بار سایتو چک میکردم
  5. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها عروسی دختر عمه م موقع عروس کشون رفتیم سوار اتوبوس برادر داماد شدیم (راننده بین شهریه) دختر عمه م گفت امشب شب مهتابه بخون منم زدم زیر آواز یهو خواهرم اومد گفت نخون نخون اسم داداش سامان حبیبه! (سامان: داماد، برادر مذکور: راننده!) من=> :(( :-ss :| =))
بالا