• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

کنکور شب‌نشینی اعلام نتایج

وضعیت
موضوع بسته شده است.
هم‌اتاقی خیلی مهمه...
خوبش، نصف بیشتر سختیای خوابگاهو می‌تونه بشوره ببره...
 
من دو تا خوابگاه مختلف بودم. یکیش جدا بود و یکیش نبود. ولی اونی که جدا بود باید ۴ طبقه میرفتی پایین که بری حموم : ))
و به شخصه این مدلی بودم که تا قبلش اگه مسافرت میرفتیم و جایی دستشویی و حموم با هم بود من هی غر میزدم یا اونجا حموم نمیرفتم تا برسیم مقصد بعدی...
توی خوابگاه این سوسولیتمم برداشته شد : )
ولی من اصلا نمی تونم جایی حموم کنم که توش دستشویی باشهه
اصلا ادم چندشش می شه
 
در چنین خونه‌ای یکی از ما زنده میمونه!
هووم
منم اینو تاب نیاوردم : ))
جزو خط قرمزام بود دیگه واقعا. بهش هم گفتم و لاقل جلوی من دیگه نمیشست : )))
 
نسل روغن نباتى هم گذشت،اينا نسل روغن پالمن.
 
من اومدم اینجا سر بزنم و تصورم این بود به بخش نی‌نی سایت این فروم وارد شدم ولی در عمل حس می‌کنم دارک وب خوندم. :))
در واقع طی 7 سالی که خوابگاهی بودم و و به دلایل مختلف نظیر خونه گرفتن هم‌اتاقی، ازدواج، اخراج، انصراف، مهمانی گرفتن به دانشگاه دیگه و... هم‌اتاقی‌های متفاوت و زیادی داشتم. هم از نظر عقیدتی و هم از نظر مواد مصرفی طیف گسترده‌ای بودند ولی چیزهایی که اینجا خودم بهم نشون که چقدر همشون آدم‌های نایسی بودند:-"
در واقع بزرگترین مشکل من از جانب هم‌اتاقی بیشتر سر ساعت خواب بود که اونم با جنگ سرد (طولانی مدت با همدیگه صحبت نکردن) حلش کردیم.
نه کسی تو اتاق سیگار کشید نه کسی با کسی شوخی دستی کرد نه پوشش کسی خارج از عرف بود نه تو اتاق کسی تلفن صحبت می‌کرد. اتاقمون هم به نوبت جارو می‌کردیم ظرف‌ها رو همون روز بعد از وعده غذایی گروهی می‌شستیم.:-"
همچنان هم با بیش از نصفی از هم‌اتاقی‌ها در ارتباطم.
تازه چون من از باد گلو بدم میومد تا وقتی من پای سفره بودم کسی باد گلو بیرون نمی‌داد.. (تا ترم 6 هم که اصلاً این موضوع تو اتاق مطرح نبود!)
دیگه فکر کنم بهتره از هم‌اتاقی نگم آره خلاصه امیدوارم کسایی که از شرایط خوابگاه می‌ترسند هم‌اتاقی‌های بهتر از هم‌اتاقی‌های من گیرشون بیاد و خود اتاق و امکاناتش هم تمیز باشه.
مرسی امیرحسین جان 🙏
 
انگار اصرار من بنزین رو آتیششون بود. اگه این جوری ای و با فواصل معینی حرفای اعصاب خورد کن واسه هم‌اتاقیت تکرار می‌کنی، غم‌انگیزترین اتفاق جهانه براش و حاضرم به پای کسی بیفتم که این کارو می‌کنه که فقط نکنه.
خب این تعمدا میخواستن ازارت بدن، باید اتاقتو عوض میکردی.
 
خب این تعمدا میخواستن ازارت بدن، باید اتاقتو عوض میکردی.
نمی‌دونستم می‌تونم این کارو بکنم یا از کسی کمک بگیرم. حتی به مشاورمم گفتم و اونم نگفت این کارو می‌تونی بکنی.
 
دیگه خیلی به خودتون بستگی داره:)) هم‌اتاقیای من یه سه چهار سال ازم بزرگتر بودن بعد یه بار یکیشون گفت خجالت می‌کشم پیشت لباس عوض کنم:))
ینی اگه مهربون و فهیم باشه و احساس کنه از چیزی اذیت می‌شی و اینا... اون کارو پیش تو نمی‌کنه...
 
ولی من اصلا نمی تونم جایی حموم کنم که توش دستشویی باشهه
اصلا ادم چندشش می شه
به این فک کن که این راحتی رو داره که وسط دوش گرفتن هر نوع دستشویی که داشته باشی میتونی به راحتی کارتو انجام بدی توی بخش دستشویی : )
 
دلم واسه هم‌اتاقیام تنگ شد :"‌) [بغض]
حقیقتش هیچ وقت دلم برا هم اتاقیام تنگ نمیشه و نخواهد شد
تمام سعیمو کردم که هیچ وقت باهاشون صمیمی نشم و صرفا برام آدمایی هستن که اوکی یکی ۲ سال کنارشون قراره زندگی کنم
 
عام یچیزی من اولاش اگه خانواده بیان خب قراره با پوشش کامل اسلامی وارد بشم. بعد این متفاوت بودنه واسه وقتایی که پیش بیاد و خانواده بیان و حالت عادی دردسر نمیشه واسم؟ یعنی مثلا تو مدرسه هم اینجور موقعیتا پیش میومد و جریانی درست نشد توسط بچه‌ها یا کادر مدرسه. خوابگاه و دانشگاهم اهمیت نخواهند داد که مثلا یه روز صدیقه باشمو یروز شهلا؟ :-"
 
دیگه خیلی به خودتون بستگی داره:)) هم‌اتاقیای من یه سه چهار سال ازم بزرگتر بودن بعد یه بار یکیشون گفت خجالت می‌کشم پیشت لباس عوض کنم:))
ینی اگه مهربون و فهیم باشه و احساس کنه از چیزی اذیت می‌شی و اینا... اون کارو پیش تو نمی‌کنه...
ترم یک هم اتاقیام ۲۷_۲۸ ساله بودن و هی منو میدیدن میگفتن وای احساس پیری میکنیم دهه هشتادیا وارد دانشگاه شدن :-"
 
هم‌اتاقیای منم کلمه کلمهٔ حرفامو می‌کشیدن بیرون و سوتی می‌کردن و بعضا ده‌ها شب یکیشونو تکرار می‌کردن پشت سر هم. من که عاشق تو اتاق‌موندنم، خیلی بیرون می‌گشتم...
آواره شدم. نکنین با کسی این کارو ... ):
عا این بده
مخصوصا شوخی های زننده و مسخره کردن
رو ندین لطفا مرسی
 
حقیقتش هیچ وقت دلم برا هم اتاقیام تنگ نمیشه و نخواهد شد
تمام سعیمو کردم که هیچ وقت باهاشون صمیمی نشم و صرفا برام آدمایی هستن که اوکی یکی ۲ سال کنارشون قراره زندگی کنم
من فقط چند ماه پیششون بودم(کمتر از یه ترم)
بعد، دقیقا مثل خواهر بزرگتر بودن برام...
مراقبم بودن، می‌بردنم تو جمع خودشون که حوصله‌م سر نره
مریض شدنی واسم دمنوش درست می‌کرد:‌")
یبارم یکیشون صبح ۷ بیدار شد با اینکه خودش کلاس نداشت صبحانه داد بهم، در حد لقمه گرفتن:‌))
بعد، خیلی عاقل بودن می‌شد ازشون مشورت گرفت یا حرف زد
بعضی شبا هم که خوابم می‌برد میومد عینکمو از چشمم برمی‌داشت
کلا حواسشون بهم بود
فرشته بودن حقیقتا:‌) برخلاف اکثر هم‌اتاق‌های قبلی
 
نههههههه
چون مهربونیت تبدیل به وظیفه میشه
اون که صد البته
الان چون ظرف کثیف دادم ، اینجور میگم

نکته اخلاقی بعدی: شما داخل خوابگاه ، آدم سرد و نچسبی باشید ، بهتر از اینه که بخواهید با همه گرم و خوب رفتار کنید ، بعدا دردسر میشه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Back
بالا