برچسب: آتش

قصه ی غزه و غمزه ی مردمان

اول / آمریکا :

مردم جهان … شما کاری بکنید! سرانتان که  نشسته اند …

مثل اینکه غزه به کسی ربطی ندارد …

اصلان غزه به کسی چه !

حقوق بشر که فقط نگرانی آمریکا از تجمع جلوی منزل شیرین عبادی است …

مگر در غزه هم بشری هست که حقوقش نقض (نغز!) شود ؟

سیلورمن های آمریکا شما کاری بکنید … کاسه گدایی بگیرید و بخوانید شاید صدایتان حزنی به گوش خری باشد …

دوم / اروپا :

باز قصه تکراری …

باز آدم های سفید کک مکی …

دور یک میز!

مشکلشان که ربطی به غزه ندارد , بحرانشان کم شدن فشار گاز 3-4 تا از خانه های ویلاییست …

می دانند که کودک غزه حق روشن کردن آتش را هم در شب ندارد ,اصلا در غزه گاز بی معنی است! شاید کودک دعا کند که خانه ی همسایه اشان را بزنند و آتش سوختن عروسک دختر همسایه  خانه ی آنها را کمی گرم کند …

اما باز مشکل اروپا کم فشاری گاز است … بیچاره طفلکی ها !

سوم / اعراب ( لعنت االه علیهما ) :

عرب … تورا کلا چه به انسانیت … سگی مثل صدام برایت زیاد بود !

عرب … تو باید در هلهله ی مستیت غرق شوی و سگی لاشه ی متعفنت را از خلیج فارس بگیرد و دریای پارس را پاک کند …

عرب … تو بی شک ننگترین و کثیف ترین نژاد بشری … کثیف تر از قوم لوط و نوح … عرب تو نوعی از بشری که بی شک لایق یک پیامبر هم نبودی … چه برسد به محمد ! می دانی ؟ محمد و خاندانش را تو … قوم تو حرام کردید …!

عرب , حسابت را جدا می کنم … ترسو بودن قومت را به چشم دیده ام ! به چشم دیده ام وقتی فقط 5 سال داشتم برای ترساندن توی کثیف شراب خوار یک نفرتان را در اهواز اعدام می کردند و مردم اهواز چند سال از شر توی ******** نفس راحت می کشیدند …

ای قوم عرب … من بقول تو عجم حساب تورا از دیگر ملت ها و قوم ها و سرزمین ها جدا کرده ام … تو برو و در لجن زار خودت راحت زی …

چهارم / ایران:

چرا در ایران سفارت اسرائیل نداریم ؟ چرا مصر در ایران سفارت نمی زند ؟ این حق دموکراتیک اونهاست که توی کشور ما سفارت درست کنن … از دولت خواهشمندم درخواست منو واسه 1 بار گوش بده تا ازین به بعد بجای جمع شدن دور میدان فلسطین , بزنیم دهن سفارتخانه های این 2 کشور را آسفالت کنیم!

پنجم / ما :

اگه به ذهنتون برنامه ای میرسه بگید … اگه برنامه ی تجمع جایی بزاریم میاین ؟

 

نگاه

از گوشه ی اتاق بلند می شوم …

ورق پاره های تراوشات ذهنم را دوباره مچاله می کنم و ته کیف می چپانمشان …

نگاهم به صفحه تلویزیون خیره می شود , باز صحنه ی تکراری!

پناه می برم به ورق پاره ها تا آرامم کنند

اما یک لیوان آب نداشته ی کودک غزه ؛

یک توپ پاره شده زیر چرخ تانک ؛

عروسک زخمی زیر چکمه ی سرباز ؛

صدای شیون زن شوهر مرده ؛

صدای فریاد غرورشکسته ی مرد خانه خراب شده …

دمی آرامم نمی گذارند !

” پس کجایید دوستان ؟ شهر من سوخته است “