ماه: آگوست 2009

svhk[hl-rpxd!

بارها  به دوستان هشدار دادیم، به مسئولین هی تند و تند گفتیم، اینجا هم نوشتیم ! اما کو گوش شنوا ؟ آخر سر قحطی آمد !

قضیه از این قرار است که ما بارها به این قحطی عظیم پسر، اشاره کردیم، گفتیم دوستان! پسر قحط است، بروید یک کاری کنید، بروید وارد کنید یا پسرها با چند نفر سر کنند یا خلاصه یه حرکتی انجام بدهید، امّا نکردند این کار را. عاقبت چه شد ؟

چند روز پیش ساعت 1 بامداد، در حال به خواب رفتن بودیم، صدای فحش های رکیک شنیدیم، گفتیم استغفرالله این ضعیفه چه می گوید ؟ (این را هم بگویم، چند فحش جدید از این ضعیفه یاد گرفتیم!)

ضعیفه ی مذکور، به خواهری می گفت: ” پسر ندیده ای دیگه !****! مردم ! این *****!  ”

خلاصه دعوا تا ساعت 2/5 بامداد ادامه پیدا کرد و همه اش هم سر یک مثلث عشقی بود که البته اینجا دو خواهر و یک برادر حاضر بودند .در آخر نیز با مساعدت براداران نیروی انتظامی دعوا تمام شد.

خلاصه این تازه اولشه !

حالا ما هی باز بگوییم شما بخندین، ولی این یک هشدار جدی است !

قانون جذب

من توي اين سايت كاملا جديدم و اولين باره كه مطلبي رو ميفرستم.
تصميم گرفتم توي اولين پستم در مورد موضوعي صحبت كنم كه چند ماهي ميشه خيلي سر وصدا به پا كرده يعني قانون جذب.
يعني ميشه؟يعني واقعا ممكنه براي رسيدن به چيزايي كه ميخواي قانوني وجود داشته باشه كه اگه در راه صحيح ازش استفاد كني تو رو خيلي راحت به خواستت برسونه؟
براي پاسخ به اين سوالات من مراجعه كردم به كتاب قانون جذب اثر مايكل لوسير.
اول از همه تعريف قانون جذب:
در زندگي همان چيزهايي را به سوي خود جذب ميكنم كه انرژي وحواس و توجهم را به ان معطوف ميكنم,چه انرا بخواهم چه انرا نخواهم.
توضيحاتي در مورد اين قانون:
ذهن مانند باغي است كه در آن يا گل مي‌رويد يا علف هرز. با استفاده از قانون جذب شما در زندگي، افراد، ايده‌ها و موقعيت‌هايي را به سوي خود جذب مي كنيد كه با افكار غالب شما هماهنگ هستند. هنگامي كه اهداف شما از مغناطيس اشتياقتان سرشار شد به چيزي دست پيدا مي‌كنيد كه مردم به آن شانس مي‌گويند. هر چيزي را كه عميقآ باور داشته باشيد برايتان به واقعيت بدل مي‌شود. شما آنچه رام كه مي‌بينيد باور نمي‌كنيد، بلكه آن چيزي را مي‌بينيد كه قبلا به توان يك باور انتخاب كرده‌ايد. پس بايد :
باورهاي محدودكننده‌اي را كه مانع موفقيت شما هستند شناسايي كنيد. آنها را از بين ببريد .
نحوه‌ي عملكرد شما هميشه با زيربنايي‌ترين ارزش‌ها و اعتقاداتتان هماهنگ است. آنچه براستي ارزش‌هايي را كه واقعآ به آن اعتقاد داريد بيان مي‌كند. ادعاهاي شما نيست بلكه گفته‌ها، اعمال و انتخاب‌هاي شما به ويژه در هنگام ناراحتي و عصبانيت است .
هر چيزي كه ذهن خود را به آن مشغول سازيد در زندگي‌تان واقعيت پيدا مي‌كند. هر چيزي كه روي آن تمركز كنيد و مرتبآ به آن بينديشيد در زندگي واقعي شكل مي‌گيرد و گسترش پيدا مي‌كند. بنابراين بايد فكر خود را بر چيزهايي متمركز كنيد كه در زندگي واقعآ طالب آن هستيد. قانون احساس .
شما در فكر كردن، درك كردن و تصميم گرفتن صددرصد احساسي عمل مي‌كنيد. با احساستان تصميم مي‌گيريد و با عقلتان توجيه مي‌كنيد .
از آنجايي كه كنترل افكارتان در دست خودتان است، خوشبختي شما نيز بستگي به ميزان اراده‌ي شما در كنترل افكارتان دارد. قانون جايگزيني .
ذهن خودآگاه شمادر آن واحد فقط مي‌تواند يك فكر را در خود جاي دهد، يا مثبت يا منفي. شما مي‌توانيد با جايگزين كردن افكار مثبت به جاي افكار منفي به خوشبختي دست يابيد .
ممكن است نداني، اما قانوني مقتدر در زندگي تو سرگرم كار است كه قانون جذب نام دارد و همين الان در حال جذب افراد و مشاغل و موقعيت‌ها و ارتباطات در زندگي‌ات است. اين عالي نيست؟
با استفاده از قانون جذب :
ثروتت را افزايش مي‌دهي. زوج دلخواهت را پيدا مي‌كني، شغل دلخواهت را مي‌يابي، به اهدافت مي‌رسي، از جذب آنچه نمي‌خواهي جلوگيري مي‌كني .
من كه خودم شخصا به اين قانون اعتقاد كامل دارم چون تا حال صدها بار چيزهاي مثبت و منفي رو براي خودم جذب كردم
اميدوارم شما بهترين چيزهارو براي خودتون جذب كنيد.

مردم و علم

به نام خدا

قصد کردم مطلبی بنویسم که بر خلاف مطالب قبلی کوتاه تر باشد چون اصولا کمتر کسی این متون را می خواند و خاطرات نیز تا ابد پر طرفدار ترین موضوع مطالب بلاگ ها و جهان سایبری خواهد بود..

علم به طور روز افزون در حال رشد و توسعه است. به طوری که طبق گفته ی کارشناسان در طی بیست سال اخیر دو برابر شده یعنی علم تولید شده تا قبل از دهه هشتاد میلادی برابر است با آن چه که در طی بیست سال رخ داده. و بر این اساس این سرعت روز به روز شتاب بیشتری میگیرد. چیزی شبیه همان قانون معروف مور که می گوید قدرت پردازنده ها هر دو سال یکبار دو برابر می شود.

اما رابطه مردم با علم چگونه است؟ چه میزان سطح آگاهی از علم در مردم وجود دارد؟ نیاز به علم در میان مردم چقدر احساس می شود؟

پاسخ این است که آگاهی مردم نسبت به علم در حدی است که علوم  برای آن ها جالب توجه باشد. یعنی متوجه شوند که چه کاربردی در انجام فعالیت های روزمره دارد. از این رو است که استقبال خوبی از فناوری نانو و یا کشت سلول های بنیادین می شود در حالی که عملا هیچ حرفی از راه اندازی شتاب دهنده ی بزرگ ذرات هادرونی در ژنو نمی شود. علت این امر این است که هر فردی در مورد این که علم چه طور می تواند کاری کند که شیشه لک نگیرد و یا دوربین هایی ساخته شود که در رگ های بدن حرکت کند کنجکاو می شود. همچنین در این مورد که بتوان برای فرد قلبی ساخت و یا بخشی از بافت های بدن که ترمیم نمیشوند را ترمیم کرد (همانند نورون ها) نیز افراد کنجاو می شوند که دانشمدان چه کاری انجام می دهند؟ ولی اصلا مردم جذب این موضوع نمی شوند که اول لحظات شکل گیری جهان در ژنو شبیه سازی شده است. یا شبیه سازی خورشید توسط قوی ترین فناوری و تجهیزات لیزری جهان در کالیفرنیا اگر اشتباه نکرده باشم کمتر جذابیتی برای مردم عامه ایجاد می کند.

در اینجا راهی وجود ندارد جز این که افراد آگاه در این زمینه همچون دانشمندان و کارشناسان با نوشتن کتاب های ساده مردم را جذب علم کنند. تعداد کمی از مردم پس از آشنایی مقدماتی با سطح پیشرفته تری از علوم (مثل ریاضیات) به آن ها علاقه مند می شوند.

خب دیگر مطلب را ادامه نمی دهم چون طی  سه مطلب اخیر متوجه شدم که نه تنها استقبال کمی از این گونه مطالب می شود بلکه سعی در کوبیدن نویسنده هم در بین برخی افراد وجود دارد. به همین علت هم سرعت رشد فرهنگ و نگرش صحیح در جامعه ما بسیار پایین است. البته دیدید که مطلب چندان هم کوتاه نشد. خب این هم عادت منه دیگه.

موفق باشید.

معماي دنباله رو ها

در  سياره ي  دنباله روها چه مي گذرد ؟ ___________________________________________________________

سياره اي وجود دارد كه آدم هاي ساكنش هر يك دنباله روي ديگري هستند.نه؛اشتباه نكنيد! منظورم از دنباله رو بودن اين است كه دقيقن همديگر را دنبال مي كنند!

بگذاريد تصوير را واضح تر برايتان نقاشي كنم.سياره شان دقيقن اين مدلي است كه در آن هر كسي به طور دقيق فرد مشخصي را دنبال مي كند و پشت سرش راه مي رود. سياره شان را اگر از بالا  و با نماي لانگ شات بخواهيد تصور كنيد ، مثل هر سياره ي ديگري گرد است و موجودات ريز و جنبده اي دايمن روي آن در حال حركتند.

بگذريم از اينكه آدمهاي روي سياره غير از دنبال هم راه رفتن كار ديگري انجام نمي دادند اما جالبتر اين است كه قانوني در آنجا حكمفرما بود كه هر شخصي در بدو تولد بايد يكي را براي دنبال كردن پيدا مي كرد. و قانون ديگر اينكه هيچ وقتِ هيچ وقت كسي نبايد صورت شخصي كه دارد دنبال مي كند را ببيند.

روزي فردي از ناكجاآباد گذرش به سياره ي داستان ما افتاد.فرد تازه وارد هر چه سعي مي كرد با آدم هاي عجيب و غريب اين سياره ارتباط برقرار كند، موفق نمي شد.تازه وارد حيرت زده ي ما به هيچ وجه نمي توانست سر از كار آدمهاي سياره در بياورد ؛ تا اينكه كم كم رابطه ي جالبي را كشف كرد.او متوجه شد كه هر كس در اين سياره يك نفر را دنبال مي كند ؛ بدون اينكه صورتش را ببيند . پس با اين حساب اگر هر نفر فقط و فقط يك نفر را دنبال كند، پس به احتمال زياد فرد واحدي وجود دارد كه در همه ي دنباله رو ها در حقيقت دنبال او راه افتاده اند.

پيدا كردن آن فرد ِ واحد هرچند دشوار و طاقت فرسا به نظر مي آمد اما مسئله اي نبود كه تازه وارد كنجكاو و ماجراجوي داستانمان را به اين سادگي ها نا اميد كند.پس شروع به دنبال كردن دنباله روها و پيدا كردن دنبال شونده هايشان كرد.

او دنباله روها را به اميد پيدا كردن فرد اصلي دنبال شونده ي فرضيه اش يكي پس از ديگري پشت سر مي گذاشت ؛ تا اينكه بعد از مدت ها –تازه وارد نمي دانست چقدر طول كشيد چون واحد سال و ماه سياره وتفاوت بود – پيدايش كرد و به اول صف ِ انساني سياره رسيد. همانطور كه پشت سرِ فرد اصلي قدم مي زد ، سعي كرد مسيرش را حدس بزند و بفهمد كجا مي رود. اما كمي كه گذشت در كمال تعجب دريافت كه مسيري كه شخص مقابلش طي مي كند گنگ و نامشخص و خيلي وقتها هم تكراري است!

دستش را روي شانه ي دنبال شونده ي سياره گذاشت و سعي كرد برش گرداند و صورتش را ببيند و مجابش كند كه دارد الكي و بي هدف روي سياره ي گِردَش مي چرخد. اما او برنگشت. تازه وارد – كه البته حالا ديگر مدت زيادي از آمدنش مي گذشت! – جلوي دنبال شونده ايستاد.اما تا آمد حرفي بزند، عبارت روي پيشاني دنبال شونده ي اصلي توجهش را جلب كرد.

روي پيشاني تنها دنبال شونده ي اصلي سياره نوشته شده بود :

(بیشتر…)

آبگوشت(Hf’,aj)

آبگوشت روایتی ویژه است، هر وقت که به عنوان ناهار آبگوشت داریم، بنده شخصاً سیر نمی شوم، البته سیر شدن نه به این معنا که اینقدر خوشمزه است که سیر نمی شویم، کلاً سیر نمی شویم ! ـ

البته باید افزود که مزه ی آبگوشت هم تعریفی ندارد و گوشت کوبیده نیز چنگی به دل نمی زند. به همین خاطر است که معمولاً پس از آبگوشت اقدام به طبخ نیمرو می کنیم. اما وقتی این کار را انجام می دهیم، داد اهالی خانه در می آید که : “پسر نادان! اسم اسید اوره شنیدی ؟ الآن آبگوشت و گوشت کوبیده خوردی! می میری ها ” البته یادشان می رود به قامت 185 سانتی متری و 59 کیلوگرمی من نگاهی بیاندازند ! ـ