ماه: جولای 2009

برای سمپاد و پس از آن + شخصی نوشته

این روزها اتفاقات عجیبی در سمپاد می افتد!

1- سمپاد نوعی مدرسه کاردانش تاسیس می کند (همین امسال!)
شاید ندانید، اما فلسفه مدرسه کاردانش این است که “کسانی که درس نمی خوانند، سواد یک شغل رو به جای دروس دبیرستانی پیدا کنند و برود کار کنند و بیش از این وبال گردن نباشند” (1)
– آیا “سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان” که به اختصار “سمپاد” نامیده می شود، “باید” پا در این میدان بگذارد؟
– آیا در دبیرستان می توان رشته ای به نام “نانوتکنولوژی” داشت؟ اگر جوابتان مثبت است، در این رشته “واقعا” می خواهید از مطالب ویکیپدیا (دایره المعارف عمومی آنلاین) فراتر روید؟

آقایان مسئول سمپاد!
من که یک دانش آموز سمپاد “بودم” می دانم در حال حاضر بسیاری از مدارس ما امکانات فنی و آزمایشگاهی سالمی ندارند. در برخی مواقع دو مدرسه از یک آزمایشگاه مشترک استفاده می کنند. این برای شما کسر شان نیست که دانش آموزان دو مرکز شما در آزمایشگاه را به حالت “این ور میز- آن ور میز” تقسیم کنند؟

آقایان مسئول سمپاد!
مگر لاهیجان چقدر متقاضی دارد که شما یک رشته خاص مثلا همان “نانوتکنولوژی” را در آن شهر بنا می دهید!

2- اتفاق عجیب تر این است که در شهر کرج 4مرکز دبیرستان “همزمان” افتتاح می شوند!
مکس برگر را می شناسید؟ یک فست فود نزدیک منزل ما “بود”. بیشتر شعبه هایش را تعطیل کرد. چرا؟ مدیر آن هم بدون اینکه به “عرضه و تقاضا” و “تقسیم نیروی کار” فکر کند چند شعبه همزمان تاسیس کرد.

آقایان مسئول سمپاد!
شما می دانید در کلان شهر کرج چند رتبه قبولی کنکور 3 رقمی داریم؟ حدود 30 نفر از مرکز شهید سلطانی، 6 نفر مدرسه دولتی دهخدا، و مدارس دیگر نزدیک به صفر!
شما می دانید در کلان شهر کرج چند مدال المپیاد از مدارس غیرسمپادی داریم؟ تقریبا صفر! ولی مرکز شهید سلطانی بیش از 150 مدال.

معذرت می خواهم می پرسم! اما شما می خواهید 4 مدارس سمپاد جدید را با چه کسانی پر کنید؟

آقایان مسئول سمپاد!
شنیده ایم شما دستور داده اید، امکانات آموزشی از جمله لابراتوار زبان مرکز کرج را حذف کنند و به جایش کلاس بگذارند!

آقایان مسئول سمپاد!
شما چند بار به مناطق مختلف کرج سفر کرده اید؟
چند بار آمار قبولی مناطق مختلف کرج را بررسی کرده اید؟
آیا حصارک “ناحیه 4 کرج” آن قدر قبولی دارد که “آموزش و پرورش آن ناحیه ” یک مرکز سمپاد داشته باشد؟

و سوال آخر!
آیا آیندگان ما سمپادی ها را به تمسخر نمی گیرند؟

پ ن:
1- با عرض معذرت از دوستان کاردانشی..

(بیشتر…)

پنجشنبه ها !!!

سلام…

..
.
از وقتي كه آسمان بود… هستيم!
تا وقتي كه زمين هست … خواهيم بود!
ولي گل ها هميشه نيستند …
درخت ها هميشه سبز نمي مانند
سنگ ها هميشه انقدر ساكت نخواهند بود
و آينه ها هميشه راستگو نخواهند ماند

هستيم تا بدانيم چيزهايي كه نمي دانيم .. هستيم تا تجربه كنيم چيزهايي كه اعتماد ، كافي شان نيست!

مي مانيم تا ياد بگيريم چيزهايي كه آنقدر قشنگ باشند كه بتوانيم به ديگران ياد دهيم!

و خواهيم بود تا زندگي كنيم چيزهايي را كه مرده است!!!

و تو مي داني كه آسمان آنقدر آبي نخواهد ماند كه هميشه براي ياد دادن رنگ آبي بتوان آن را مثال زد…

چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم

گروه نوشت سمپاديا

اومدم اينجا رو بخونم يه چيز جالبي كشف كردم.
اينجا پست هايي كه واقعا حرف دارن براي گفتن و اونايي كه به يه مساله ي اجتماعي/ ادبي/ سياسي و … اهميت دادن و راجع بش نوشتن كمترين استقبالي از پست هاشون شده! (يه سريشون زيادن. خوندنشو سخته ، اما اونايي كه به مراتب كمترن هم همين طور!)
درحالي كه پست هاي نسبتا بي محتوا تعداد ديدگاه هاشون به 30 يا 40 رسيده. كافيه توي همين صفحه يه گشت و گذاري بكنين تا مصداقاشو به راحتي پيدا كنين( ازتون مي خوام همين الان اين كارو بكنين!)

بعد خوندن اينجا به عنوان يه مخاطب جديد مي خوام يه حكم كلي راجع به اينجا بدم:
پست هر چي چرت تر ، مخاطباش بيشتر ، استقبال بيشتر ، ديدگاه هاش بيشتر

حرف‌های ناگفته

رسیدیم به جاهایی.

بن‌بست‌هایی که انتظار داریم ته‌شان دیواری باشد کوتاه. و گذشتن ممکن.

امید.

از کجا آمده‌اند حرف‌هایی که روی هم جمع شده‌اند؟

..

دل‌هایی پر داریم. هر کدام‌مان بیش از دیگری.

و با تو خداحافظی میکنم.

هر چه زودتر، آسانتر شاید.

کمی مثل این ها

پوريا مشيدي ، فارغ التحصیل سمپاد اهواز و جوانترين عضو گروه پيوند سلول «شوان» است. دکتر احمد محبی آشتیانی (از ههمه کاره های علامه حلی تهران ) در موردش اینطوری گفته:

پوريا مشيدي نه المپيادي است نه دو رقمي در كنكور، اما هر كس كه با كار او آشنا شود و فعاليتهاي علمي او را وارسي كند، اقرار خواهد كرد كه به راستي شايسته عنوان نخبه است. اما از هيچ   يك از امتيازات نخبگي برخوردار نخواهد بود بنابراين جا براي اصلاح و ارتقاي معيارهاي نخبگي هست.

 

روزبه پورنادر در زمینهٔ نرم‌افزارهای آزاد در ایران فعالیت می‌کرد. او اولین مدیر ویکی پدیا فارسی است . پورنادر مدیر فنی سابق نرم‌افزار فارسی‌تک نیز بود.او همچنین یکی از سهام‌داران و عضو هیئت مدیره شرکت فارسی‌وب شریف است، که در زمینهٔ محلی‌سازی نرم‌افزارهای آزاد فعالیت می‌کند. او در سال 75 دیپلم خود را از دبیرستان علامه حلی تهران گرفت و پس از آن در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل شد. از 8 تا مدالش حرف بزنم؟ از جایزه هایی که گرفته؟ یا از کارهایی که کرده؟ روزبه برای من و برای خیلی از کسانی که یک بار صفحه ویکی پدیا‌ش رو خوندن قابل احترامه. کسانی هم کمی تو کار کامپیوتر باشند روزبه آدم خیلی بزرگیه.

 

رضا امیر خانی فارغ التحصیل علامه حلی تهران ، نفر یک خوارزمی ، سازنده هواپیمای یک نفره و دو نفر غدیر ، دارای مدرک خلبانی شخصی و ورودی مهندسی مکانیک شریف است. به 18 کشور سفر کرده و تمام استان های ایران رو دیده. نویسنده کتاب و دارنده‌ی هزاران عنوان دیگر. کسی که فروش کتاب هاش رکورد نیم میلیاردی زده است. فکر کنم به حد کافی معرف حضور هستند.

 

الشن مرادی استاد بزرگ شطرنج ایران و دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه شریف است. کسی که استعداد فوق العاده در بازی چشم بسته داشت و توی یک بازی 120 نفر فقط 7 نفر رو نتونست شکست بده. او فارغ التحصیل علامه حلی تهران است.

تهرانی ها اگر از آقای اصلاح پذیر (استاد هندسه دبیرستان) بخواین کمی از خاطرات بازی هاش با الشن بگه.

بهداد اسفهبد فارغ التحصیل سمپاد رشت ، کارمند شرکت Redhat و عضو هیئت مدیره بنیاد گنوم است. اونم به همراه روزبه پورنادر روی یونی کد کار می کنه. بگم مدال جهانی داره؟ خوندن بقیش با خودتون تو سایت شخصیش.

 

این ها صرفا قسمت هایی بودند از رزومه این افراد. توصیه می کنم صفحه روزبه رو باز کنید و تایم بگیرید ببینید چقدر طول می کشه خوندن کل صفحه رزومه‌ش. اون چیزی که امروز ما می بینیم اینه که نسل چنین افرادی در سمپاد رو به کاهشه. یا غیرسمپادی ها خیلی پیشرفت کردن یا سمپادی ها خیلی عقب رفتند یا هردو.

هدف من ریشه یابی مشکلات نیست. صرفا خواستم دو سه نفر رو معرفی کنم. شاید بعد ها پستی نوشتم و در مورد راه های مثل این ها شدن توضیحاتی دادم !

شمارا به تبسم و تفکر دعوت می کنم

آدمی می‌شناسم از دوزخ
خوف و تشویش دارد و من نه

بس که می‌ترسد از عذاب خدا
هول از آتیش دارد و من نه

دائما ذکر گوید و تسبیح
در کف خویش دارد و من نه

قلبی آکنده از خدا و سری
باطن اندیش دارد و من نه

بس عجول است در رکوع و سجود
گویی او جیش دارد و من نه

تا رسد ز آسمان به او الهام
دو سه تا دیش دارد و من نه

گوییا با خدا بود فامیل
او که این کیش دارد و من نه

بهر ماموریت ز بیت المال
هی سفر پیش دارد و من نه

برنگشته ز انگلیس هنوز
سفر کیش دارد و من نه

بهر حج تمتع و عمره
کوپن و فیش دارد و من نه

زندگی تخته نرد اگر باشد
او دو تا شیش دارد و من نه

پانزده تا مغازه یک پاساژ
توی تجریش دارد و من نه

در دزاشیپ باغ و در قلهک
خانه از خویش دارد و من نه

پانزده تا عیال صیغه و عقد
بی کم و بیش دارد و من نه

گرچه با گرگ‌ها بود دم خور
ظاهر میش دارد و من نه

دانی او این همه چرا دارد
چون‌که او ریش دارد و من نه

میکروفون را بگیر از هالو
سخنش نیش دارد و من نه

پ.ن : این شعر از آقای خلیل جوادی است. شاعر طنز نویس و اهل تفکر. مطمئنا اکثر شما ایشون رو میشناسید. به نظرم بد نیست سری به وبلاگش بزنید و شعرهاش رو بخوانید : http://www.khaliljavadi.trk.ir/
پ.ن پریم: عاشق شعرای این آدمم !