ماه: دسامبر 2008

اگه متحد بوديم… .

حدود يك ميليارد نفر مسلمان دارن توي اين كره ي خاكي زندگي ميكنن.اون وقت اجازه ميدن و اجازه ميديم يه عده مسلمون بي گناه مثل مردم فلسطين زير حملات رژيم غاصب اسرائيل كشته بشن.

ميدونيد كه اسرائيل دوباره حملاتش رو شروع كرده.اون وقت سران عربستان اصلا انگار نه انگار كه برادراي دينيشون دارن زجر ميكشن.امروز صبح بچه ها تو مدرسه ميگفتن كه ديشب تلويزيون نشون داده كه يكي از سران عربستان با جرج بوش شراب ميخورده و مي رقصيده.

اگه هممون مسلمونيم پس چرا متحد نيستيم؟چرا اجازه ميديم با مردم بي گناه غزه اين طوري رفتار بشه؟ چرا اجازه ميديم آمريكا و اسرائيل همچنان به قدرت طلبيشون ادامه بدن؟ چرا اجازه ميديم اون خبرنگار عراقي رو شكنجه بدن؟ چرا؟

اگه متحد بوديم دنيا گلستون ميشد.

اگه متحد بوديم… .

جایگشت (اتهام، توانایی، تقصیر)

اتهام، تقصیر؛ ناتوانی
– خوب!
– سعید تو اصلا نمی فهمی چی می گم! مثل همیشه..

تقصیر، اتهام؛ توانایی
-پسر تقلب نکن!
– با منی؟
– آره!
– آقا بببخشیدا! شما تو تربیت معلم درس خوندید؟
– بله، چطور..؟
– من چند از این مراکز تربیت معلم رفتم، نمیشه پیشنهاد بدید دیوارهاشو از این رنگ های قابل شستشو بزنن؟
– چرا؟
– از بس معلما روش تقلب نوشتن!

توانایی، اتهام؛ تقصیر
موسی هم چوپان بود..
اول چوپان بود، بعد پیامبر شد،
حقیقت این است که استعداد پیامبری و هدایت داشت،
هدایت عوام..

اتهام، توانایی؛ تقصیر
امام حسین، تنها ماند؛
عوام او را خواستند برای سروری،
او هم طلب عشق مردم را لبیک گفت،
ای کاش ای مردم می گذاشتند به شهر مقصد برسد،
سپس در عشق، خیانت می کردند،
حلقه ی مفقوده ی خیانت کجاست؟
شهوت؟ نفرت؟ ترس؟
نمی دانم، اما به نظرم الان امام حسین در شهر مقصدش است..

پیوست:
1- با عرض معذرت از دوستانی که اصل ضرب بلدن(!) دوحالت از تیتر باقی ماند، چرا که من نتوانستم قسمت mature contents وردپرس رو پیدا کنم..
2- اگر کامنت می دهید، کامنت های شما با دقت بررسی می شوند.. سعی کنید بی ربط به متن، کامنت ندهید..

سلام.

من مهرداد متین پور فارغ التحصیل سال 79 از مدرسه شهید بهشتی (تیزهوشان) زنجان هستم.خیلی خیلی خوشحالم که به جمع شما وارد شدم.

My new Poem

اين شعر بسيار هم اميد وارانه است ! از اولش گفته باشم!!

 

بسيار شنيدم

كه ميگويند امروز

اولين روزاز باقي عمر توست

و چه خوشبينانه

و آينده نگر

نميدانند كه شايد امروز

همان اولين واخرين روز باشد

وديگر زمان باز نخواهد گشت

واين شيريني تلخي است

و تناقضي اثبات شدني

و هيچ كس چيزي نخواهد فهميد

جز من ….

درون ویرانم را ببین(!)

از سقف ویران شده ی مغزم….مرگ میچکد نم نم….درونم فرو ریخت….با همان سرعت که اشکم….چانه ام لرزان از بغض….سر من دردمند از غم….
پ.ن:هه….دیروز دوستان را پند میدادم….امروز بنگر به حال خویشتن!!!

برای ِ خودم!

“سلام… من پگاهم! تو کی هستی؟!”
حرفمو قطع می کنن، با “می دونم تو کی ای!” و بعد هم می گن من فلانی ام.
من می گم: “من چهره دیر تو ذهنم می مونه. تازه! روزی حداقل 3 تا اسم جدید یاد می گیرم! روزی 2 بار به مدت یه هفته باید اسم ت رو بهم بگی!!” و می خندم!
می خندن و می گن “خیل ِ خب!”
فردا، صبح، به 2 یا 3 نف آدم جدید هم سلام می کنم…
با روی گشاده و با لبخند…
“سلام”
از در مدرسه که میام تو، تا قبل از زنگ اول، با بیش از 100 نفر سلام و علیک می کنم…
و وقتی کسی می گه “پگاه”، درسته که دلم می خواد گوشامو بگیرم و داد بزنم “برین گم شین…” اما خب، لبخند می زنم و بر می گردم طرف ش و می گم “بله؟”
گریه؟ نمی کنم.
آخه گریه هام دیگران رو ناراحت می کنه…
می دونین؟ آدما دوست ندارن ناراحتی ت رو ببیننن!
البته، معنی این جمله این نیست که از ناراحتی ت ناراحت می شن و کاش ناراحت نباشی.
معنی ش اینه که، وقتی ناراحت بودی، لال شو! نمی خوان ناراحتی ت رو بهشون نشون بدی! عیش شون منقص می شه!
من، پگاهم.
مم… راستش رو بخواید، زنگای تفریح رو، دوست دارم تو کلاس بگذرونم!
زنگای عمومی ای که همه به حرف زدن و خندیدن می پردازن، یه کتاب تستی، چیزی، می ذارم روی پام و واسه خودم مساله حل می کنم!
هم کلاسی هام می دونن، یه دوست خوب اون ور خط دارم… وقتی گوشی م زیر جامیز باشه، بچه ها می گن “گوشی ت نور زد” که اس ام اس هام رو بخونم! همه می دونن وقتی با هیچ کس حرف نمی زنم، با اون یه نفر حرف می زنم. تازه، وقتایی که عصبانی باشم، آرومم می کنه، هر کی هست. چند وقت یک بار، یکی می پرسه “پگاه! اون کیه که بهش اس ام اس می دی؟!” و من می خندم!
می دونین؟
چند وقتیه با خودم و چند تا آدم محدود زندگی می کنم..
بقیه رم، با لبخند نگه می دارم…
زندگی گاهی، این طوری ش لذت بخش می شه…
تنوع ش هم، پای کتاب ها و رنگ روان نویس ها و دوست هایی که چند روز یک بار حالت را می پرسند…
باز هم، یاد دوست ها هستیم…
دوست های سمپادیامان، یاد ما هستند؟! (لبخند!)