دسته: سمپاد

نظرسنجی درباره درس کامپیوتر

یه مدتی که از سال گذشته تازه کم کم مطالب  درسی و موضوعات دستمون میاد. این دفعه من میخواستم یه نظرسنجی از همه بچه های سمپاد داشته باشم. به نظر شما درس کامپیوتر که در این مدرسه ها تدریس میشه بهتر کدوم موضوعها رو در بربگیره. همون طور که مستحضرید سال دوم  راهنمایی کوییک بیسیک و سوم ویژوال بیسیک و اول دبیرستان ++C تدریس میشه. با توجه به کمبود وقت برای درس کامپیوتر بیشتر مدارس سمپاد در کامپیوتر و برنامه نویسی ترجیح میدهند که بچه ها به جای یادگیری کل کتاب با بازده کمتر بخشی از مطالب رو با بازده بیشتر یاد بگیرند . اما هنوز بچه ها یه چیزایی از یک نوع برنامه نویسی که دستشون میاد وارد سال بعد میشن و دوباره روز از نو روزی از نو. نتیجه اش همین میشه که بچه های پیش دانشگاهی که سال بعدش فارغ التحصیل میشن تنها پاره هایی از بعضی از این برنامه نویسی ها رو به حافظه میسپارن.

پیشنهاد من اینه که تنها یک یا حد اکثر دو برنامه نویسی به دانش آموزان در کل مدت تحصیل در مدارس سمپاد تدریس شود . برای مثال برای دوره راهنمایی تنها visual basic یا Quick basic تدریس شود تا با ورود دانش آموزان به دوره دبیرستان دچار دوگانگی نشوند.

اگر شما فارغ التحصیل سمپاد هستید لطفا ذکر کنید در دوره تحصیل شما در درس کامپیوتر چه مباحثی (visual basic , quick basic , etc) تدریس می شده و  لطفا ذکر کنید آیا از آن روش راضی بوده اید یا خیر و همچنین اگر نظری درباره این پیشنهاد من در جهت تصحیح آن دارید لطفا آن را هم ذکر کنید.

اعتراض

من اعتراض دارم

چرا باید تر و خشک با هم بسوزن؟

چرا باید به خاطر مشکلاتی که بعضی افراد … تو مدارس غیر انتفاعی پیش آوردن ما باید از داشتن دبیرای مرد محروم باشیم

خوب آخه بعضی درسا رو معمولا دبیرای مرد از پسشون بر میان

چرا باید شیراز اولین شهری باشه که با تفکیک جنسیتی دبیرا موافقت کنه؟

چرا بهترین معلما اگه بازنشسته شده باشن نمیتونن بیان تو مدارس ما درس بدن ؟

چرا نمیشه این وضعیت درست بشه؟

مثلا فرزانگانی هستیم  مثلا قراره ما ها جزو بهترینای کشوری باشیم بعد دبیرستانای غیر انتفاعی از همه چیزایی که ما آرزوشونو داریم به راحتی بهرمندن.

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مصاحبه با دکتر اژه ای – سال ۱۳۹۰

از حال دکتر اژه‌ای جویا می شوم. می‌گوید استاد دانشگاه روانشناسی است. به دانشگاه زنگ می زنم. با سر دفترشون صحبت می‌کنم و ساعت 10 صبح باهاشون قرار گذاشتم. با یکی از دوستان برای مصاحبه با ایشون میریم زیر پل گیشا. بعد از سر و کله زدن با مسئول حراست دانشگاه و نگهبان در به سمت دفتر دکتر حرکت می کنیم. انتظار دفتری بزرگ رو داشتیم اما . . . و حتی فهمیدم که دیروز با ایشون صحبت کرده بودم نه با سردفتر.
فردی که زمانی سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان با اون همه افتخارات رو رهبری می کرد حالا در دفتری بسیار کوچک اما با اندیشه هایی وسیع سکنی گزیده است…
در مورد سمپاد قبل از انقلاب و نحوه شکلگیری اون لطفاً توضیح دهید:
این فرزند ناخواسته آموزش‌‌ و‌ پرورشه. قبل از انقلاب، آموزش و پرورش علاقه‌ای به این فرزند نداشت. (تلفن زنگ میزند…) ببینید این فرزند ناخواسته بود. بلافاصله هم که انقلاب میشه، دولت موقت سازمان رو ادغام میکنه. همه خریدهایی هم که براش کرده‌بودن میدن به دانشگاه صنعتی شریف. خیلی هم زیاد بوده چون اون‌موقع آنقدر چیزاش شاهکار بوده که دانشگاه صنعتی براش سرودست میشکونده. بعد از انقلاب دلشون میخواست که یه کارایی بکنن. ولی نه براساس یه روش و متد بلکه هیئتی. مثلاً بچه‌های پابرهنه و… خب، پابرهنه‌ای که هوش داشته باشه باید یه‌جا بره و کسی که هوش نداشته‌باشه یه‌جای دیگه.
نحوه آغاز و شکل‌گیری سمپاد چه جوری بود؟
ما در سال 64 (من اینها رو گفتم جاهای دیگه، من اون موقع معاون نخست‌وزیر بودم) یه گزارشی به دستمون رسید که شما در مورد این مسئله‌ی استعدادهای درخشان و اینا یه کاری بکنین. ما در سال 65 یه جلسهای با معاون آقای اکرمی (وزیر آموزش و پرورش) و آقای خانی گذاشتیم. قرار شد که یه تجدیدنظری در نحوه پذیرش بکنیم. پذیرش دانش‌آموز از 240 هزار دانش‌آموز شهر تهران درحالیکه 40 درصدشون جنوبی بودن. مثلاً 9 نفر از اونجا قبول میشدن. ما اومدیم گفتیم اینا رو از هم جدا میکنیم. اومدن تو فرزانگان و اینا، معمولاً به‌عنوان دزد و اینا بیرونشون میکردن. علامه حلی هم یه بلایی سرشون میآورد. یعنی اینا اصلاً نمیکشیدن تو این دو تا مدرسه. خیلی جون‌سخت باید می‌بودند که حالا از منطقه 19 پامیشدن میاومدن اینجا و متلکهای بچه‌های علامه حلی رو هم تحمل کنن. خیلی باید پوست‌کلفت باشن. بعد اومدیم دیدیم خودشون یه علامه حلی و فرزانگان زدن تو منطقه 14 و گفتیم که چیه همینطوری گزینش کردین؟ دیگه قهر کردیم باهاشون. سال 66 همین بچه‌های فارغالتحصیل یه نمایشگاهی گذاشته بودن منم رفتم بازدید کردم. منم نمیشناختن اینا. ما یه راننده خوشتیپی هم داشتیم. ما پیاده شدیم دیدیم یکی از بچه‌ها داره میگه آقای دکتر اژه‌ای با یه آخونده داره میآد. (میخندد) ما هم به روی خودمون نیاوردیم. اومدیم و یه کارگاهی بود. این جایی که الان تو راهنمایی 1 سالنه، این بچه‌ها خودشون با حوشکاری و اینا سوله زده بودن و در هم نداشت. برزنت آویزون کرده بودن که سرما نخورن. یه ارتفاع پارکینگی هم داشت. من یادمه شیب یه طرفش، عمامه‌م گیر میکرد، میخواستم بیام تو. ارتفاعش اینقده کم بود. چند تا پایه درست کرده‌بودن و جوش داده‌بودن و… کیف هم میکردن خود بچه‌ها. بعد خلاصه، ما دو مرتبه جرقه زد تو ذهنمون و به نخست وزیر گفتیم که باید یه کاری کرد. گفت پیشینه رو باید ببینیم رفتیم اونجا دیدیم ثبت شرکت شده‌است و پیشینه رو درآوردیم و هیئت اسناد و سال 66 اونجا رو احیا کردیم. دانش‌آموزای پسرونه یه سریشون اومدن علامه حلی و دخترونه هم که فرزانگان بود. اون دو تا مدرسه ای هم که تو منطقه 14 بود همینجور موندن واسه خودشون. هیچی هم نشدن. چون گزینشش درست نبود. ما برای اولین بار اومدیم مناطق جنوبی رو جدا کردیم. از سال 67. اینه که اول از همه اومدیم مناطق جنوب رو جداکردم. مناطق 15، 16، 17، 18، 19، 20 رو گفتیم با هم رقابت کنن و 14 منطقه دیگه هم جدا. هیچ سهمیه‌ای هم از علامه حلی و فرزانگان کم نکردیم. همون تعداد کلاس که میگرفتیم براشون گرفتیم. فوقش هر سال 9 نفر از اون 6 تا منطقه میگرفتیم که این 9 تا رو هم از همونا انتخاب کردیم. از اونجا که دو تا گرفتیم، یعنی دو تا 48 نفر ازشون گرفتیم. بعد از اونا اسلامشهر و 15 و 18 رو دادیم به اسلامشهر و اونجا هم دو تا مدرسه گرفتیم. بعد دیگه همینطور اطراف منطقه هم اضافه شد. قبلاً تو سال 67 و اینا فارغ‌التحصیل‌های ورودی‌های قبلی میاومدن یک هفته بچه‌ها رو میبردن و یه اردو تو مدرسه میذاشتن، کلاس و برنامه و… . چون ما هم پول نداشتیم. خرپولامون هم علامه حلی و فرزانگان بودن که یه‌ذره پول داشتن. که ما بعد از دو سال که به بچه‌ها اجازه‌ی اجرا داده‌بودیم وقتی دیدیم که 2 نفر، 3 نفر در کنکور ما با این یه هفته مصاحبه جاشون رو عوض میکنن بعد گفتیم که نباشه. این بود که مسئله‌ی مصاحبه حذف شد. بعد مسئلهی بعدی دومرحله‌ای بودن آزمونها بود. به‌خاطر اینکه تو مناطق محروم بچه‌ها کسی تست با این کار نمیکرد. ما تقریباً یه آموزش یکسان میخواستیم. کلی نشستیم و متن نوشتیم که توی کرمان و همدان این متن رو بخونن و سوالا رو جواب بدن تا یاد بگیرن. نمره منفی رو تو مرحله اول حذف کردیم تا بچه‌ها اضراب امتحان نگیرن. بعداً برای تهران دو مرحله تا سه مرحله‌ای کردیم چون آزمون دچار مشکل میشد. سوالا طوری بود که از این مثلاً 196 هزار داوطلبی که داشتیم بالاترین نمره از 20، 16.5 بود. یعنی 195 هزار معدل 19 شرکت کردند اگر کسی هم 18-17 میگرفت شک میکردیم و تستش میکردیم که مثلاً سوالا رو دزدیده. این که میگفتن سوالا تکراریه و سوالا لو رفته و اینا، خب من بالا نشسته بودم و میدیدم توی منحنی 10 نفر مثلاً 16 گرفتن.گزینش بعد از انقلاب که 62 ایها بودن بچه ها برای خودشون حال وهوایی داشتن به این سادگی ها با ما کنار نمی آمدن. یعنی کله‌شقی‌هایی داشتن. من هیچوقت آزرده نمیشدم وقتی بچه‌ها بدوبیراه میگفتن. شاید هم فکرمیکردن من کار بدی کردم.
امکانات هم هیچی نداشتیم. یعنی وقتی توسعه شهرستانها رو شروع میکردیم اول از همه علامه حلی و فرزانگان مخالفت کردند. میگفتن که یک ده آباد به از چند شهر خراب. گفتیم “ما چند شهر آباد درست میکنیم. چرا شما انقدر بخیلید؟” که خیلی هم تحقیرآمیز شهرستانی‌ها رو نگاه میکردند. ما به چندتاشون که این فکر رو نداشن گفتیم که بیاین دوره آموزش کارسوق ریاضی و فیزیک و اینا بذارید. کارسوق ریاضی رو تو اصفهان گذاشتن اصفهانی‌ها بهتر از علامه حلیها دراومدن. چون خود اینها برگزار کردن نمیتونستن بگن پارتی‌بازی شده (میخندد). که تقریباً طلایی‌های المپیادمون از همینها بودن (تلفن زنگ میزند… !). بعد به‌طور کلی کارسوقها شروع شد. خدا رحمت کنه مرحوم رضا صادقی رو، از کارسوق خرم‌آباد که برمیگشتن، اتوبوسشون تصادف کرد. به بچه‌ها قبولونده‌بودیم که مناطق محروم رو شما باید بسازین. مناطق محروم بی‌استعداد نیستند، بی‌امکاناتند. این طرح رو هم من سال 62 که وزیر بودم تو سیستان بلوچستان زدم که شما بیاین مدارس خوب تو استان‌ها تشکیل بدید. و من تنها هوویی که توی ایران دارم همون مدرسهایه که توی زاهدان خودم درست کردم. پیشنهاد دادم که یه مدرسه شبانه‌روزی درست کنید و معلم پروازی براشون بذارید. سوالهایی که مدرسه کمال و اینا به بچه‌ها میدن، به اونا هم بدین. من مخالف سهمیه بودم. چرا سهمیه میدین؟ بیاید خود دانشآموز رو ببرین بالا، قبول میشه. اولش خیلی با ما بداخلاقی کردن. اما اون موقع دولت قبول کرد.
به‌هرحال ببینید ما تلاشمون این بود که رفع محرومیت کنیم نه حق بدیم به هرکسی که چون حالا زابلی، بیا تهران. امکان رشد بهش بدیم. شهرستان مزایایی داره که تهرون نداره. تهرون سرگرمیهاش زیاده. بچه‌ها نمیرسن به درس زیاد. شهرستانها سرگرمی ندارن (خنده) میرن درس میخونن (خنده). امیدی هم ندارن. الان مثلاً تأمین حداقلی در خونه‌های تهرانیها انگیزه شدیدی برای درسخوندن به‌وجود نمی‌آره. از این جهت شاید یکی از دلایلی که شهرستانها با همه محدودیتهاشون موفق‌اند همین پشتکارشونه. بههرحال من فکر میکنم این شیوه باعث شد که ما یک گسترش مغزی داشتهباشیم. ما براساس دو در هزار جامعه دانشآموز میگرفتیم. که یه مقداری بعد اضافه کردیم. به‌خاطر فشاری که بود. منتهی معقول اضافه کردیم. یعنی تجریش و مراکزی که افتتاح شد رو حساب و کتاب بود. به‌خاطر اینکه شما خودتون میدونید، به‌هرحال اسید هم یه ذره آب واردش کنید اثرش رو از دست میده. خب، همیشه علامه حلی و مراکز سمپاد به‌خاطر همین پایه قوی و بنیه قوی و معلمان خوب و دلسوزشون موفق بودن. بعضیا باز هم نمک‌نشناسی میکردن. مثلاً توی مشهد یه دبیری داشتیم که خیلی به بچه‌ها رسید. که دو بار المپیادیها که اومدن، اصلاً اسمی ازش نبردن. گفتن خودمون بودیم و خدای خودمون و از این حرفها. اونم قهر کرد و دیگه تو مشهد تو اون رشته المپیادی درس نداد. صرفاً استعداد نیست، یه آدم دلسوز هم میخواد.
این کل تاریخچه هست و واقعاً ما سعی کردیم مثل دانشگاه آزاد تو هرجایی شعبه نزنیم. تو خوارزمی بچه‌های اسلامشهر خیلی موفق میشدن چون انگیزه‌دار بودن، تو مسابقاتی که برگزار میشد جزو 10 نفر اول سمپاد میشدن. ما هم سعی میکردیم و یه سری برنامه‌ها میذاشتیم. اولین مجموعهای هستیم که برای کار پژوهشی پول پیشپرداخت میدادیم.
فرق علامه حلی الان با 15-10 سال پیش چیه؟
اون سالهای قبل امکانات کمتر بود. من میگم حالا هم اگه این شهرستانها همچین محدودیتی داشته‌باشه، مثل همون 15 سال قبل خواهدبود. که وقتی شما تو یه فضای جدید قرارمیگیرید (مثل حالا که موبایل دارین) دیگه نمیشه گفت از تلفن‌های عمومی استفاده کنین. چون موبایل یه چیزیه که جای خودشو باز کرده.
روند تضعیف سمپاد
ببنید! اصلاً سازمان از 79 تضعیفش شروع شد. ما مخالف قانون تجمیع نبودیم. ما میگفتیم اگه کار رو با قاعده انجامبدیم هیچطوری نمیشه. سال 80، آقای مظفر (وزیر آموزشوپرورش) نمیخواست سر بر تن این سازمان باشه و تمام عملکردش اینو نشون میده؛ چه از وقتی که مدیر کل سازمان آموزش و پرورش استان تهران بود، تا بعد که وزیر شد. 83 تقریباً دوره من تموم شده‌بود. تو هیئت امنا بحث کردن. یکی از دوستان (که فوت هم کرد) اصرار داشت که این نباشه بهتره و این تکراریه و خلاقیت نداره. ولی هیئت امنا به جمع‌بندی نرسیده‌بود. تا اسفند قرارشد ما موقتاً باشیم که در 84 که هیئت امنا در اردیبهشت دو مرتبه ما رو برای هیئت امنا انتخاب کردن، که میشد تا 88. فرقی بین این سالها نبود. یعنی مثلاً هم آقای مظفر، هم آقای فرشیدی و هم آقای علی‌احمدی مثل هم بودند. منتها یه مقداری فشارها بیشتر شدهبود. از یه‌طرف میخواستن توسعه بدن. همین توسعهای که الان دارن میدن رو من قبول ندارم. از یه طرف میگفتن که این آقای اژه‌ای وزیر آموزش و پرورشه، وزیر زیردستشه. از این تحریکا میکردن و نامه مینوشتن. وزیر واقعی اژه‌ای است. ما هم میگفتیم چه بخشنامه و آیین‌نامهای بوده که ما رعایت نکردیم؟ ما هرچی بوده آوردیم شورای عالی آموزش‌وپرورش. بخشنامه بوده، مصوبه بوده، خودتون نوشتین منتهی وقتی شما تأیید کردین ما کوتاه نیومدیم.
ما قانون رو اعمال میکردیم. اعمال قانون هم فرقی نمیکرد. یعنی مثلاً من برادرم که رئیس دبیرستان شهید اژه‌ایه، بچه‌ش تو ورودی راهنمایی رد شد. همه سوالا رو هم داشت. هیچوقت به خودش اجازه نمیداد بگه “داداش چرا بچه من رد شد؟” همه میدونستن. همه فامیل ما تو اصفهان میدونستن. کسی که تمام سوالا رو اون باز میکنه. من خودم بچه‌هام که تو کنکور شرکت میکردن در مورد کنکور تو خونه صحبت نمیکردم که نفهمن شیوه امسال ما چیه. اگه من قرار بود اینا رو با پارتی‌بازی بیارم همون اول نفرین میشدم. اصلاً نمیشه تو این سیستم.
تقریباً وضعی که بود من میتونم بگم از 79 شروع شد. تشدیدش حدوداً با آقای فرشیدی بود. بعدش هم محور، تعویض من شد. یعنی اومدن به من پیشنهاد کردن که شما بیا رئیس سازمان استثنایی بشو (آقای علی‌احمدی پیشنهاد کرد). ما یکی دیگه رو جای تو میذاریم. من گفتم شما من رو برکنار کنین. من اگه یه بچه علامه حلی ازم بپرسه خب شما میخواستی کار کنی، چرا همین‌جا کار نکردی؟ من جوابشو ندارم بدم. من که سر پست و معاونت و وزارت جنگ و دعوا ندارم. من خودم رفتم به‌پای آقای خامنه‌ای افتادم که من نمیخوام وزیر آموزش‌وپرورش بشم. اینا رو هیچکس نمیدونه. من دنبال وزارت نبودم که. اینجا برام از صد تا وزارتخونه هم مهمتر بود. چون مروارید پرورش میدادیم، مغز پرورش میدادیم. این بود که از سال 87 هم، اینجا مدیرگروهی روانشناسی رو پذیرفتم. درس گرفتم. قبلاً دوسه واحد بیشتر نمیگرفتم. قشنگ اومدم فول، مثل یه استاد تمام‌وقت درس‌گرفتم و دیگه تو ماههای آذر و دی رفتم التماس کردم بیاین یکی رو بذارین سرجای من. من خودم میذارمش رو گردنم میبرم اتاقش. منو نجات بدین. به هرکی هم پیشنهاد میکردن نمیپذیرفت. حتی من یادمه از زمان آقای فرشیدی، با همین جمالی باشگاه مذاکره میکردن که بیا بگیر. این آقای بوربور به من میگفت 8-7 نفر اومدن به ما گفتن به ما پیشنهاد شده بریم سازمان استعدادهای درخشان گفتیم دیوانه‌ایم؟ نابود میشیم. (خنده) اینا میتونستن تا اردیبهشت صبر کنن، 5-4 روز بعد یه هیئت امنای صوری بذارن، بعد بگن به‌علت عدم صلاحیت تمدید نمیشه. ولی این کار رو نکردن. این بود که شب تاسوعا یه فکس زدن که شما برکنار شدین. منم به راننده گفتم کلید ماشین رو بذار و برو. بعدم با بچه‌ها رفتم خونه. شنبه‌ش هم که خواستم بیام دانشکده با یه وانت اومدم. (خنده) برای من فرقی نمیکرد. سه‌شنبه تاسوعا بود، چهارشنبه عاشورا. پنجشنبه و جمعه هم تعطیل بود. شنبه یه خبری دراومد. تابناک گذاشت. تا عصر 23 هزار بازدید داشت. بعد اون خداحافظ سمپاد رو نوشتم. اون شب خیلی هم دلم گرفته‌بود. خیلی هم سعی کردم خودم رو کنترل کنم. اون شعری هم که از حافظ نوشتم واقعاً تفأل زدم. که اون 270 هزار بازدید داشت. ما خودمون رو NODET گذاشتیم. بعد هم روزنامه اطلاعات و جمهوری چاپ کردن. حتی برای کنکور 87 اومدن مصاحبه گرفتن. اشکالاتی گرفتن. پخش‌نکردن. دیگه به‌هرحال این اتفاق افتاد و بعدشم تهمت زدن که این آقای اژه‌ای چیزای سازمان رو دزدیده. منتها خب با تهمت چیزی به دست نمیآرن. بعد هم که خب سال 88، بچه‌ها تظاهرات داشتن. خب ما خیلی تلاش کردیم که به جنجال و درگیری منجر نشه. من خودم پاریس بودم. از اونجا مرتب با بچه‌ها در تماس بودم که آقای امیرخانی و ناصرزاده نذارن اتفاقی بیفته. اطلاعات هم احتمالاً زیر سر من میدید. ولی ما اصلاً احتیاجی به این کارا نداریم. دلیلی نداره. بنابراین از زمان آقای اکرمی تا حالا به‌جز دوران آقای نجفی که کاری به کار ما نداشت (نه این که حمایت کنه، کاری به کارمون نداشت) دوران سختی رو گذروندیم تو این 22 سال.
ما نزدیک 10 هزار میلیارد تومن داریم خرج آموزش عمومی کشور میکنیم. من نظرم اینه که تنها نقطه درخشان بخش دولتی سمپاده که نزدیک 90-80 درصد افتخارات جهانی آموزش و پرورش رو داره. اصلاً بعضی اوقات یکی به من زنگ میزد شما چی میگید سمپاد بهترین مدرسه‌ست؟ ما یه مدرسه میشناسیم به‌اسم علامه حلی بهتر از سمپاده (خنده).
برزگترین فاجعه همین واگذاری کنکور به استانهاست. امیدوارم یه روز سر عقل بیان و این آخرین سنگر رو که آزمون متمرکز هست رو از دست ندن. البته من زیاد مطمئن نیستم. چون کسایی که تو کار هستن، پشتشون مدارس غیرانتفاعیه و منافعشون در شبکه‌ای که دارنه. ما در سمپاد درآمدی نداشتیم هرچی از کنکورمون درمیاومد میدادیم به مدارس ضعیف‌تر سمپاد. کنکور ما با 2500 تومن برگزار میشد. یک سوم به آموزش‌وپرورش میدادیم، یک سوم هم برای خدمات ماشینی میدادیم، یک سوم رو هم به اجرای ستاد میدادیم. تازه تو این یک سوم خودمون کلی زیاد می‌اومد میدادیم به مدارس جدیدمون، برای آزمایشگاه و اینا. بلافاصله تو سال 88 اومدن ثبت‌نام رو 3 برابر کردن. چیزی هم گیر کسی نیومد. ما اگه همین کنکورمون رو هم از دست بدیم، حداکثر میشیم مثل مدارس فرهنگ و نمونه‌دولتی.
اگه برمیگشتین به گذشته، چه‌کاری انجام میدادین و یا چهکاری رو انجام نمیدادین؟
من هنوز معتقدم که کار ما درست بوده. حالا گاهی اوقات اشتباهاتی بوده، اما کلیات رو درست اومدیم و اگر هم بخوام برگردم عقب، باز هم همین‌کارها رو انجام خواهمداد.
ما یه سری کلمه میگیم اولین چیزی که به ذهنتون میرسه بگین
انقلاب: انقلاب به ما هویت و حیات داد، یعنی‌ شما ممکنه شگفت زده بشین در مقابل پول امارات و دبی و اینا،ولی‌ اینا یکسانه یعنی‌ توی ایران ما هر کاری می‌کنیم، خراب می‌کنیم، درست می‌کنیم و اینا میگیم ما برای یعنی‌ بعد قرن‌ها یعنی‌ بعد از صفویه و بعد از حالا زندیه، ما تصمیم میگیریم و انقلاب این رو به ما داده، انشا‌الله به کشورهای دیگه یه اسلامی هم بده که بتونیم یه قدرتی مجددا بشیم در مقابله با زور
– سمپاد: سمپاد بخشی‌ از آموزشه عمومی کشور که اگر بهش عنایت بیشتری بشه در روز‌های سختی‌ دانشی،مدد رسانه ایرانه
– سمپادی: سمپادی بچه‌ایِ که به عشق ایران سعی‌ می‌کنه اون نوع آموزشی‌ رو ببینه که برای وطنش مفید هست،این سمپادی عزیز هس
– کناره گیری: کاریست که جز در وقتی‌ که به نفعِ اون موضوع مورد علاقه باشه بهتره صورت نگیره
– محمد علی‌ نجفی:یکی‌ از معدود وزرایی که در طول بعد از انقلاب تونست یه ساختاری به نظام آموزش عمومی کشور بده و بعدش دیگه ما شاهد تحولی نبودیم
– حسینِ مظفر: آقای مظفر که بهرحال رابطه مثبتی با سمپاد نداشت،ریشه هاش هم من نتونستم بفهمم
– محمود فرشیدی: تنها وزیری که بعد از اون نامه من زنگ زد و عذر خواهی‌ کرد،گفت که من اشتباه کردم

تعطیلات تابستان خود را چگونه بگذرانیم؟ (مخصوص دانش آموزان)

تجربیات نسبتا دقیق من از مشاهدات خودم و دیگران برای دانش‌آموزها : جلوجلو خوندن درس‌ها کلا فایده خاصی نداره. چون به هرحال سرکلاس می‌رین مثل بقیه و مجبورین به درس گوش بدین. خب همون موقع یادبگیرید. فرق دانش آموزان اول و آخر در مراکز سمپاد، معمولا در میزان مطالعه شونه. دانش آموز زرنگ درس رو که سرکلاس یاد گرفت و رفت خونه تمرین حل کرد و تست زد، هم به زوایای مختلف اون درس تسلط پیدا می‌کنه و هم درس از یادش نمی‌ره اما دانش آموزی که هم تابستون یاد گرفته باشه و هم سرکلاس مدرسه، اگر تمرین حل نکنه و تست نزنه، هم تسلطی به درس نخواهد داشت و هم زود یادش می‌ره و از کسی که تابستون کلاس نرفته هم عقب می‌افته.

– کلاس زبان حتما حتما برید. اگر انگلیسیتون فوله، برید فرانسه و اسپانیایی و حتی بهتر از همه عربی یاد بگیرید. تابستون حتما کلاس زبان هاتون رو جوری تنظیم کنید که ساعات زیادی برید کلاس و ترم‌ها رو زود زود تموم کنید.
– کلاس ورزش رفتن کمک زیادی به شما می‌کنه. هم توی جسم آدم تاثیر داره و هم مغز و روحش. ترجیحا کلاس‌های رزمی شرکت کنید چون کاربردی تره. شنا هم گزینه خیلی خوبیه.
– کلاس موسیقی هم بستگی داره به خودتون. اگر برید یاد بگیرید هم یک هنر خوب یاد گرفتید و هم کلاس داره و پزش خوبه.
– اگر به چیز خاصی علاقه دارید مثلا نقاشی یا برنامه نویسی، بهتره برید دنبالش و یاد بگیرید. فردا پس فردا هی غصه می‌خورید که چرا دنبال علایقتون نرفتید.
المپیاد اگر جدی هستید، گزینه خوبی هست برای تلاش کردن در تابستان.

از تابستون و درس خوندن

آیا اژه ای بد بود؟ مقصر کیه؟

چند نکته به ذهنم می‌رسه در مورد آقای اژه‌ای و سمپاد که لازم می‌بینم بنویسم.

۱. مدیریت ۲۰ ساله یک نفر در یک جا، هم خوب است و هم بد و به نظرم بدی‌هایش خیلی بیشتر است. وقتی کسی ۲۰ سال یک جایی مدیریت کند تمام زیروبم آنجا را می‌شناسد. مدیریت در آنجا پایدار و با یک روش مشخص است و دیگر افراد و دستگاه‌ها شناخت ثابتی از آنجا دارند. در عوض حکومت ۲۰ ساله یک نفر در یک سازمان، می‌تونه باعث کشته شدن خلاقیت و تنوع در سازمان بشه. چون فکر یک نفر محدوده و ثابت بودن مدیر باعث می‌شه سایرمدیران سازمان هم عمر زیادی داشته باشند در سمت خودشون و عملا تنوع و ثبات و پویایی دچار مشکل می‌شه. البته لزوما صددرصد اینطوری نیست اما خب امکانش هم کم نیست. اینکه سمپاد چگونه بوده قضاوتش کمی سخته چون خیلی از ما‌ها از دیدگاه دانش آموز و فارغ التحصیل نگاه می‌کنیم و دیدی نسبت به داخل سازمان نداریم.

۲. تا جایی که ما می‌دانیم شیوه اداره سازمان خیلی زیاد به شیوه نظاممند دولتی نبوده و تا حدودی کدخدامنشانه و رفاقتی بوده. مثلا اینکه صاحب امتیاز نشرسمپاد آقای اژه‌ای بودند (و هستند) و نه سازمان. سایت قدیمی سمپاد (nodet. net) هم تحت مالکیت شخصی آقای اژه‌ای بوده و هست در صورتی که اصولا همه چیز باید تحت مالکیت سازمان باشد. بنابه شنیده‌ها سازمان بازرسی کل کشور، گیرهای زیادی به سازمان داده بود که به حق بوده‌اند و مقدمه اصلی برکناری آقای اژه‌ای بودند.

۳. آقای اژه‌ای فردی تحصیل کرده و خارج دیده بودند. این خودش خیلی نکته مثبتیه. تخصص روان‌شناسی هم برای سمپاد بد نیست. ارتباطشون با نهادهای علمی خوب بوده ومقالات و کارهای پژوهشی نسبتا خوبی انجام داده‌اند.

۴. سوابق و مسئولیت‌های قبلیشون در سطح بالایی بوده و تجربه خوبی داند.

۵. مهم‌ترین ویژگی ایشون نفوذ بالایی بود که در نهادهای مختلف داشتند مخصوصا نهاد رهبری. همین الان هم نماینده ولی فقیه در امور دانشجویان ایرانی اروپا و آمریکا هستند. همین نفوذ در مصون داشتن سمپاد از حملات مخالفان نقش زیادی داشته. تاجایی که شنیدیم چندباری هم دستور مستقیم رهبری رو برای امور مختلف در مورد سمپاد گرفتن.

۶. آقای اژه‌ای پیگیر اصلی گسترش مدارس سمپاد در شهرهای مختلف کشور بودند. البته اصرار ایشون بر گسترش تعداد شهرهای تحت پوشش بود و نه تعداد مدارس در یک شهر.

۷. شاید نظر شما این باشه که خب مدرسه که این همه فارغ التحصیل قدیمی داره. چرا یکی از اون‌ها رو رئیس سمپاد نمی‌گذارن؟ خب اینکار برخلاف فکر شما خیلی آسون نیست. عملا غیرممکنه. چون رئیس سمپاد باید کسی باشه به نوعی با دولت ارتباط داشته باشه. مشاوری، مدیری چیزی باشه. دوم اینکه تجربه لازم رو هم داشته باشه. اینجوری نیست که یک کارمندی که تازه ۲ ساله استخدام شده رو بیان رئیس سمپاد بگذارن. پس تفکرات این شکلی رو کنار بگذارید.

۸. اینکه سمپاد رفت زیرنظر آموزش پرورش و ضعیف شد و از کنترل خارج شد، صددرصد تقصیر مدیران جدید سازمان نیست. این یک کار منطقیه که سازمان‌های مرتبط به آموزش برن زیر نظر وزارت آمپر یا آموزش عالی. تعیین مدیر سازمان توسط آموزش پرورش هم نسبتا منطقیه چون به هرحال سازمان شناخت مستقیم از همه مسئولین شهر‌ها نداره. چه دلیلی هست یک معاونت مستقیم زیرنظر رئیس جمهور باشه؟ شاید بگید چون مهمه و آینده کشوره و…. اما خب شما از دیدگاه خودتون نگاه می‌کنید. همه لزوما اینطوری فکر نمی‌کنند. تا حدود زیادی هم حق دارند چون لزوما همه سمپادی بهترین نیستند. صادقانه بگم سمپاد اون قدر‌ها هم که به نظر می‌رسه چیز خاصی نیست هرچند برای یک سمپادی واقعا خاصه.

۹. خیلی چیز‌ها دست سازمان نیست. مثلا سیاست‌های آموزشی کشور دست اون‌ها نیست. این چیز‌ها رو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب می‌کنه و همه باید تبعیت کنند و معمولا جایی رو مستثنی نمی‌کنند. همه باید این کتاب‌ها و رشته‌ها رو بخونند و همین واحد‌ها رو پاس کنند. انتظار کارهای عجیب غریب مثل جابه جا کردن واحدهای درسی بین سال‌های مختلف تحصیلی رو نداشته باشید. حقیقتا نمی‌شه.

۱۰. بازهم خیلی چیز‌ها دست سازمان نیست. مثلا اینجوری نیست که شما هر معلمی دلت خواست بیاری مدرسه درس بده. هرکس رو خواستی معاون کنی. طبق قانون تمام این‌ها ضوابط داره. مثلا معلم باید در استخدام آموزش پرورش باشه. این‌ها هم از عوارض زیرنظر آموزش پرورش بودنه. البته آموزش پرورش هم می‌تونه با تدوین آیین نامه‌هایی، خیلی چیز‌ها رو در مورد سمپاد تغییر بده اما اینکار رو زیاد انجام نمی‌دن. چون یکپارچگی ساختار کم می‌شه و مدیریت سخت‌تر و… توی این گیرودار مدرسه‌های تهران تونستند جون سالم به در ببرن و شهرستانی‌ها مجبورن زیر بار حرف زور برن.

۱۱. در آینده قراره چه اتفاقی بیافته؟ این مورد بستگی به کلی چیز مختلف داره. مثلا ممکنه همین فردا وزیر آموزش پرورش عوض بشه بعد وزیر جدید تصمیم بگیره کلی اختیارات به سمپاد بده. اگر بخواهید دنبال قانونی چیزی باشید باید توی چیزهایی سند ملی آموزش پرورش، برنامه پنجم توسعه، نقشه علمی کشور و یا مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی باشید.

۱۲. ما می‌توانیم کاری بکنیم؟ سوال سختیه! هم آره و هم نه. بیشتر نه!

این‌ها صرفا مطالب مختصری بودند در مورد سمپاد. در حد اطلاعات عمومی نوشته شده و احتمال خطا و اشتباهش خیلی زیاده. اگر شما نظر دیگه‌ای دارید می‌تونید بگید.

دست در دست هم!

داشتم ادبیات می‌خواندم برای امتحان نهایی (!) به متن زیر برخوردم:

سلطان سنجر را در آن وقت که به دست غزان (نام قبیله‌ای) گرفتار شده بود، پرسیدند: علت چه بود که ملکی بدین وسعت که تورا بود، چنین مختل شد؟ گفت: کارهای بزرگ به مردم خرد فرمودم و کارهای خرد به مردم بزرگ!، که مردم خرد کارهای بزرگ را نتوانستد کرد ومردم بزرگ از کارهای خرد عار داشتندو در پی نرفتند. هر دو کار تباه شد و نقصان به ملک رسید و کار لشکری و کشوری روی به فساد آورد. «تذکرهٔ دولتشاه سمرقندی»

شاید به نوعی وضع امروز کشور بی‌شباهت به ملک آن دوران سلطان سنجر نباشد. نمی‌خواهم سیاسیش کنم. مقصود و منظور احوال کنونی کشور نیست. (ما را به این کار‌ها چه کار؟!) منظور سمپاد است. آری سمپاد! این فرزند یتیمی که قریب به بیست و هفت سال قامت کشید و بزرگ و بزرگ‌تر شد، حالا با از دست دادن پدرش دارد تباه می‌شود.

به تو می‌نویسم‌ای دوست سمپادی که چشم امیدم به توست. این روز‌ها هر کس تا می‌تواند سعی می‌کند به سمپاد و سمپادی ضربه بزند. سمپادی که خیلی‌ها برایش، برای بقایش، برای قد کشیدنش همچون مادری مهربان، همچون پدری مهربان خواب و خوراک نداشتند وزحمت کشیدند. کسانی که بعضی‌هاشان را می‌شناسیم و بعضی دیگرشان گمشدگان تاریخ سمپاداند. شاید بگویی این‌ها را می‌دانم اما حتی اگر بدانی، بدان که از یاد برده‌ای! شاید بگویی تکراریست اما حتی اگر تکراری باشد، تکرارش ضروریست!

این همه گفتم و سرتان و چشمتان را درد آوردم که بگویم برادر سمپادی، خواهر سمپادی، سمپاد دارد نابود می‌شود و اکنون این وظیفهٔ ماست که بایستیم، بایستسم و بگوییم سمپاد آنقدر‌ها هم که می‌اندیشید بی‌کس و کار نیست. در دو سه سال گذشته سه بار مدیرش را عوض کردند و سخن از حذف و ادغامش می‌زنند. این اواخر که گستاخی را به ‌‌نهایت رسانده‌اند و مدیریتش را به کسی می‌سپارند که اندک تجربه‌ای در امر آموزش (پرورشش پیش کش!) ندارد. آری رییس جدیدش مدیر مسئول مجله زن روز و مسئول بسیج خواهران کشور و عضو شورای فرهنگی – اجتماعی زنان است. توهین از این آشکار‌تر؟! شاید اکنون ارتباط بند اول این متن را دریافته باشی! با چنین مدیری آیا انگیزه‌ای برای کار کردن اندک مدیران دلسوز و توانمند باقی می‌ماند؟!

چندی پیش با خبر شدم که تاسیس مدرسهٔ جدید سمپاد در یکی از شهرهای استانم لغو شده است. تلاش پنج، شش سالهٔ نمایندهٔ سمپاد در استان و آمد و شد‌های پی در پیش به اینجا و آنجا، بی‌نتیجه ماند و تصمیم یک روزهٔ وزیر همه را به باد داد. آری چنین مردانی با کار‌شناسی یک شبه‌شان زحمت سال‌های متوالی افرادی دلسوز و زحمتکش را به باد می‌دهند. چنان که می‌خواهند درخت تناور سمپاد را از ریشه بخشکانند. آیا با خود فکر نمی‌کنند، پس این سی سال که سمپاد مرتبا «گسترش یافت، آیا هیچ مدیر دیگری به اندازهٔ ماکار‌شناس نبود که اجازهٔ چنین گسترشی را داد؟! آیا با خود فکر نمی‌کنند اگر سمپاد منحل شود، جور روبوکاپ و المپیاد ایران در مسابقات جهانی را چه کسی می‌خواهدبه دوش بکشد؟! (همگی می‌دانید که قریب به ۹۵% مدال‌های ایران در المپیادهای جهانی حاصل تلاش دانش آموزان و مدیران و دبیرا ن سمپادیست!) آیا با خود نمی‌اندیشند پس آخر چه کسی دانش آموزان را برای تحصیل در دانشگاه‌های تراز اول کشور آماده می‌کند؟! اگر سمپاد نباشد چه کسی این استعداد‌ها را می‌پروراند؟!

امشب داشتم مجله خبری را می‌دیدم. یکی از گزارش‌هایشان در باب نظام جدید آموزش بود! معاون وزیر سخن از حذف یکسالهٔ مدارس سمپاد زد! بیچاره این خانم مدیرکه قرار است تنها یک سال در جای بزرگانی چون اژه‌ای بنشیند. با این تفاوت که باید به جای سازندگی نابود کند! به هر حال سمپاد دارد از بین می‌رود و اکنون وظیفهٔ ماست که تا جایی که از دستمان بر می‌آید تلاش خودمان را بکنیم تا لااقل زحمت بزرگ مردانی چون اژه‌ای از بین نرود. این تلاش نتیجه بدهد یا ندهد، وظیفهٔ ماست که لااقل نگذاریم سمپاد بی‌سر و صدا نابود شود. مدتی دیگر امتحانات شروع می‌شود و شاید از آن پس نتوان بچه‌ها را جمع کرد و حتی معلوم نیست سال دیگر، یکدیگر را در مدارس ببینیم و سر کلاس‌های المپیاد بنشینیم و در تدارک نمایشگاه باشیم و با هم بتوانیم در‌‌ همان مدرسه چیپس و پفک بخوریم یا نه؟!. پس باید هرچه سریع‌تر دست به کار شویم. آری دست در دست هم! هرچند اینبار بحث خیلی جدی‌تر است اما، در گذشته هم کم نبوده‌اند روزهای سختی که سمپاد از آن‌ها جان سالم به در برده است.

چند پیشنهاد دارم:

۱. شاید ساده‌ترین کار ممکن، بمباران پیامکی مجلهٔ خبری باشد. هر چند ممکن است خودشان را به کوچهٔ علی چپ بزنند، اما شاید ارسال ده پانزده هزار پیامک مجابشان کند تا صدای ما را منتقل کنند.

۲. تعیین تاریخی برای تجمع سراسری مقابل اداره کل‌های (آموزش و پرورش!) سراسر کشور. پیشنهاد تاریخ نمی‌دهم شاید بهتر باشد دوستان تهرانی این تاریخ را تعیین کنند.

۳. پیگیری از طریق مدیران مدارس و نمایندگان استان‌ها. به این صورت که مسولان بلندپایه به مدارس دعوت شوند و….

۴. اعتصاب دانش آموزان، دبیرا ن، دانشجویان و اساتید سمپادی که باتوجه به فصل امتحانات بسیار سخت است!

۵….