دسته: زندگی

تحفه (After School Version)

ما آدما(1)، بنا به مناسبت های مختلف ممکنه هدیه هایی از دیگران بگیریم.. این هدیه ها می تونن دید طرف مقابل رو نسبت به ما نشون بدن.. (2)
حالا اگه از دیگران انتظار هدیه ای مثل “لبخند” داشته باشیم، چه جور آدمایی هستیم؟!

پ.ن:
1-“ما آدما” :دی چه خودمو تحویل گرفتما!
2- نه در موارد خاص و آدمای خاص! یه اصلا از اون طرف دیدی یکی واسه میز کار یا میز تحریرت وسایل می خره یا هی برات رمانهای عجیب غریب می خره و اعصابتو خورد می کنه؟!!

زندگی

سلام سلام.من…اممم…خوب من صبا ام وکلا نیازی به معرفی نداره دیگه!خوشحالم که بعد دوسال دوباره سعی میکنم  که تو سمپادیا بنویسم.اینجا هم آدمایی اند که میشناسم و ]» کسایی که قراره آشنا شیم.به هر حال!من که نیاز به معرفی ندارم اما دوست دارم که دوست پیدا میکنم.خوب خوب!

بریم سر نوشتن.نه؟!

تعریف:زندگی مثه یه کاغذه.شایدم یه دفتر.نمیدونم.نمی خوام حرف تکراری و کلیشه ای بزنم.نه!اشتباه نکن!خوب این تیکه رو مجبور شدم چون لازمش دارم و واقعا هست….

 یه نظر:اشتباه چیز عجیبیه.مثه زندگی.مثه حس.مثه من.مثه تمام چیزایی که برای کشفشون هیجان زده میشم.اما با یه تفاوت.با این تفاوت که خود  عمل اشتباه هیجان انگیز نیست.در واقع چیزی که جالبه،خود اشتباه به معنی واقعی کلمه و همچنین effect های اونه!

کاملاسعی میکنم که واضح حرف بزنم.واسه همین بذار از اولش بگم:
#ببین مسیر زندگی آدم،اون موقعیت هایی که توشی،کلا *محیط-که خودش تعریف داره-میشه اون دفتره یا اون صفحه ی کاغذ.درون تو هم نقش یه جامدادی رو داره که پر از انواع نوشت افزاره.(مثه جامدادی پگاه)از طرفی کاربر خودتی.پس اون دستی که قراره از توی این جامدادی یه ابزار رو انتخاب کنه تا باهاش بنویسه تویی. حالا# تو چیو انتخاب می کنی؟با چی مینویسی؟!انتخاب با توئه.دستتو نمی بندم.

#اگه مدادو انتخاب میکنی معلومه دوراندیشی هم داری.محافظه کاری.راهیو میری که برگشتش خیلی سخت نباشه.یه جورایی میانه رویی.فکر جالبیه.اگه سود نکنی حداقل این اطمینان رو داری که ضررهم نمی کنی.خوبه!خودتو با مداد روی این صفحه حک میکنی.مینویسی و مینویسی…”آخ…اشکالی نداره.پاک کن رو بردار.گرافیته.به راحتی از رو کاغذ پاک میشه!”آره گرافیته!پاکم میشه. به نظر تمیز هم میاد.البته به جنس پاک کنت هم خیلی بستگی داره.این تویی که انتخاب میکنی.یه پاک کن نرم؟پاک کن معمولی؟یه وقتایی هم مجبوری.پاک کن دیگه ای نداری. پاک میکنیو دفترت سیاه میشه.یه جورایی میمالونیش بهم!میبینی عوامل زیادن!موقعیت،امکانات،دیدگاه،قوه ی تفکر و انتخاب.اما حتی با همین مداد هم وقتی نگاه میکنی،حتی با بهترین پاک کن و خوب پاک کردن،ردش افتاده.آره روش می نویسی و یادت هیچکسی هم نمی مونه که اینجا قبلا چی نوشته شده بود اما این کاغذ این رد رو روی خودش حفظ میکنه!

خودکار برمیداری.یه وقتایی خودکارا نرم و روون اند و وقتی میذاری رو کاغذ خودشون میرن.خودکارایی هم هستن که نیاز به فشار بیشتری برای حک دارن.بعضی هاشونم هستن که-مثه بیک هایی که دبستان که بودیم جمع شد-بوی تریاک میدن.میری…مینویسی…نه!بازم اشتباه.این دفعه دوتا راه داری.هرچی جلو میری راهها بیشتر و انتخاب سختتر و شرایط تنگتر میشه برات.یا بی حوصله ای یا شایدم برات فرقی نمی کنه.پس فوری خطش میزنی.خط زدنم خودش چندجوره.بستگی به مهارتت تو خط زدن داره!می تونی از این پاک کن های خودکار استفاده کنی.اما تجربه نشون داده در اکثر موارد کاغذ رو پاره میکنه.این یعنی نیاز به مهارت در استفاده!اما انتخاب دیگه ات لاکه!یه لاک سفید که به ظاهر پاک میکنه.در واقع یه پوشش که روی اون اشتباهو میگیره و کسی نمی بینه اون اشتباه چی بوده.اما جاش همیشه هست.هرکی این کاغذو نگاه کنه جای لاک هارو میبینه و این یه معنی بیشتر نداره:ارتکاب به اشتباه موقع نوشتن!(تازه اگه طرف زیرک باشه میره از پشت صفحه نگاه میکنه و اشتباهتم میخونه.

تازه،یه وقتایی جوهر خودکار پخشم میشه،یا حتی ممکنه پس بده.اونوقته که…

روان نویس…خودنویس…قلم درشت…

میبینی؟!آدما راه واسه حک کردن خودشون زیاد دارن.تو امتداد این کاغذ هم از خیلی هاش استفاده میکنن.البته از شروع نوشتن که خوب قاعدتا نمی تونن از همه چی استفاده کنن.درست مثه اینکه تو وقتی دبستانی،اولش فقط اجازه داری با مداد بنویسی.کم کم بهت اجازه میدن اتود هم دست بگیری.بعد خودکار و بعد…وقتی به راهنمایی و دبیرستان میرسی دیگه It’s on youکه با چی بنویسی.چطوری بنویسی یا اصلا چیو بنویسی.

اما اگه دقت کنی یه چیزایی تو همه اش ثابته.این کاغذ و در پی اش نوشتن.اشتباه،تلاش تو برای تصحیح و ردی که از اون اشتباه می مونه!زندگی همه اش اینه.

حالا این تویی که انتخابگری.با چی مینویسی؟چیو مینویسی؟دست خطت چه جوریه؟شاید این خیلی شخصیه اما چیا رو غلط مینویسی؟چرا غلط مینویسی؟املاشونو بلد نیستی؟از عجله و اینکه به سرعت بنویسی تا عقب نمونی؟یا فقط خسته ای؟با چی پاک میکنی؟چه جوری پاک میکنی؟و از همه ی اینا مهم تر اینه که این دست خط رو به کی میدی بخونه؟!اصلا تو جامدادیت رو نگاه کردی ببینی چی داری،چی کم داری،چی میخوای؟!

اینا همه اش واسه اینه که فکر کنی.شاید یه وقتایی لازمه که هی stopبزنی و یه نگاه به ورقه ات بندازی.

هی،تو اصلا وقتی به ورقه ات نگاه میکنی لذت میبری؟!

حالا جدافکر کن.تا اینجا که هیچی!اما از این به بعد:

با چی می نویسی؟!

________________

*۱.هر چیزی غیر از جرم مورد نظر و هرچیزی که داخلشه یا ما داخل اون تعریف میکنیم،محیط جرم مورد نظرمون محسوب میشه!

۲.فرض مساله شروعش باحکم با#وراهنمایی برای حل مساله با# بوده جهت تفکیک و ساده سازی مساله!

پ.ن:اینا نظر شخصیه منه و خوبه این ابهام برطرف شه که نه قضاوت داره نه توهین نه تحمیل و نه هیچ چیز دیگه.فقط دیدگاه من به زندگی و effect اشتباه روی اونه!اگه هنوزم ابهامی وجود داره باید اضافه که مخاطب این متن فقط خودم بودم و روی سخن به شخص خاصی نبود!(نیازی به توضیح نبود اما توضیحش هم بد نبود!)

تولد بی شکوه

امروز داشتیم از دانشگاه در می اومدیم.. قبل از این که بیایم بیرون لازمه بگم رفته بودیم تربیت بدنی که اونسر دانشگاه هستش.. می خواستیم از دانشگاه در بیایم که دیدیم کنار در یه اتوبوس هست و بقیه دارن سوار می شن. ما هم فکر کردیم می ره توی شهر و با پنج/شش نفر دوستان ریختیم توی اتوبوس. بعد از پنج دقیقه با تعجب دیدیم اتوبوس توی شهر نمی رفته! پیاده که شدیم دیدیم جلوی مسجددانشگاه که بالاتر از تربیت بدنی و استخرش هم هست واستادیم!! (شاید خوب بوده روز آخر ماه رمضون رو می رفتیم مسجد!)
{البته وقتی از اتوبوس پیاده شدیم به شدت خندیدیم! اینقدر که به نماز اول نرسیدیم :دی}

امروز نهم ِدومین تیرماه سال نوآوری و شکوفایی است!
لازم نیست من تاریخ اعلام کنم؛ من حسرت تابستون رو ندارم.
نمی خوام شکوه کنم، غم ها رو تازه کنم
نمی شه تازه نبود، تراوت را نستود
نمی خوام خسته باشم
نمی شه خوب نشه زود!
برای تغییر رویه نگاه می کنم به تقویم. توی دهم، یازدهم، دوازدهم تیر اسم کسی رو نمی بینم؛ تولدش رو تبریک می گم!!

در جستجومي تابستان از دست رفته

بسمه الله

سلام سلام
بنده يك فقره فارغ التحصيل سازمان پرورش سمپاديها هستم و يكسالي هست بعد هفت سال فارغ ال تحصيل اين نهاد گشته ام و يك سالي هست براي هفت سال وارد هزار توي دن*! گشته ام.اميددارم كه مرا به دوستي و همكاري بپذيرا باشيد(دوبار بخوانيد براي تاكيد).
در هر حال
براي اغاز، اكنون كه تابستان را به ته رسانديم گفتم تا تنور آن داغ است مطلبي را براي اين موضوع بدين مضمون بچسبانيم:

اااااااااااا…ها هاهای…خمیازه!…تابستان هم طومارش درهم پیچیده شد(جمله مجهول)…دراین مدت دو و نیم ماه لنگ  روی پا و استراحت مطلق ، نقاهت ، بستری و غیره، زندگی بر سه اصل خواب کتاب کباب میچرخید و البت با متخلفاتی که گاهی بر این اصول میچربید.در توضیح اصول عارضم … خواب که نکته و ابهام قابل بازگویی نداره غیر اینکه خواب شبانه از سوم دبیرستان به اینور به 5 ساعت تقلیل یافته و هر شبب به بالین که میرویم تا بخواابيم با خود عهد میکینم که امشب دگر 8 ساعت میخوابم و فردایش 8 لیوان آبم روش و کو ساعت بیواوژیک بد عادت شده شنوا!؟8 لیوان آب پایه بودم که رمضون شد شرمنده!
این ناکافی خواب ها و ورجه ورجه های بی خود و دغدغه هزار کارنکرده و هزار شاید و اما و کورتیزول است که مطاعقب ان شیرفلکه اش باز شده است و باز مانده و سیستم ایمنی بدن ما را شسته است برده است لبه طاقچه.سایر جوارح همچون لبه ناخن ها ، دور چشم ، لب ها و سایر سطوح در حال تجزیه به عناصر سازنده اش هستند…البت . نا شکری نکنیم.شکر.سلامتی نعمتی بی همتاست و از این رو میدانیم که به خطر انداختن آن مسبب آن میشود که در قیامت قرن ها ما گیر رسیدگی به شکایات بدن خود باشم و ملت طرف حساب با ما علاف ما می مانند!…بگذریم.

طی این تابستان سوالی بنیادی از بنده است که باید بگذارند در شتابنده سرن تا جوابش به درآید!…این سوال که استراحت چون است؟!…عوالم نوجووانی را که نمی شود با حساب و کتاب دانشت و ساب هورمونی بودنش آن را از دایره بررسی بدرمیکند…از اکنون به این ور که ریش و محاسنمان سفید گشته و سایه مان سنگین شده و دانشجو مملکت هستیم و برو بیا و هر و کر با خلق چه؟!اکنون استراحت چون است؟یعنی شامل چه کارهای درست در زمان های درست میشود؟اگر کارهای دوست داشتنی میباشد ، بنده کارهای دوست داشتنیمان مث اسب از مزغ و بدن کار میکشد.این میان تنها کار دوشت داشتنی که انرژی بر چندانی هم نبود نزدن موهای کله مبارک بود تا جایی که جا داشت گذاشتیمش که بدرآید تا ما را جلوی مردم عقل به چشم فرهیخته تر از پیش بدرآرد!البت با مدل های مو مد شده ، این نیز به سنگ خورد.خواب؟خوابمان نمی برد.گردش و مسافرت؟پایه ام وولی به خطرش نمی ارزد!در این شهر نقاط گردش گریش برای ما کتابفروشی و پیاده رو هاست که در ایم میان کتابفروشی های دوستداشتنییم را خراب کردن!از پیتزا هم بدم می آید.نقاشی پقاشیمان هم که میگیرد،خراب که بشود میرود رو اعصاب نداشته مان و میخواهیم تابلوهرو بدرانیم…یه گوشه هم که می نشینیم که هیچ نکنیم به اسم استراحت مطلق چنان عذاب وجدان دردی میگیریم که وسطش پا می شویم فریاد که منو دار بزنین !من کشتمش!!…

ما که میدانیم درس و مدرسه که استارتش بخورد فیلمان استراحتش و خستگیش عود میکند و برای یک روز خالی سر و کله میشکاند…پس اکنون چرا در استراحتمان استراحت نمیشود؟…باشد.این نیز بگذرد…کسی هم نگفت چون بود؟.اشکال ندارد.میرم استراحت مطلق یه گوشه بمیرم!……….من کشتمش!
——-

*=دانشگاه!

خشکسالی قبل از بیست و یازدهم

قلمم
با خشکی مغز خودش باز مرا می خواند
تنگی ذهن مرا، خوب که نیست، می داند
قلمم قدر شناس است، من این می دانم
چه کنم ،من نشناسم، که این می داند ؟
خیلی وقت بود که حرفی از قلمم نشده بود. خیلی وقت بود که آبیاری نشده بود. کم کم داشت خشک می شد.
اتفاقا خیلی وقت بود عادت کرده بودم بشنوم امروز بیست و [چندم] شهریور است! برا همین فکر می کردم حالا باید تاریخ بیست و دهم یا یازدهم باشه. یه لحظه خیلی حالم گرفته شد وقتی فهمیدم بیست و چندم تموم شده! شهریور تموم شد.
خوشبختانه الان مجبور نیستم برم دانشگاه؛ ولی دوستام، که جاهای دیگه ای بودن، رفتن و از حرف های اونا فهمیدم شهریور تموم شده. چه حیف که تموم شده و چقدر خوب که فهمیدم!
من دوست دارم تابستون رو از اول شروع کنم؛ از تیر! البته تیری که توش کنکور و بی خبری از دنیا نباشه. پس، فردا که بیست و یازدهم شهریور هست رو پیش خودم یکم تیر در نظر می گیرم؛ یکم تیر!
باشد که ارزش وقت بدانم و از دگرسو زندگی ارج نهم!

درس جدید

کشف می کنی. برایت تازه است ، لذت می بری و تازه می شوی و ازش استفاده می کنی ، درش غرق می شوی ، دست و پا می زنی و بیشتر پایین می روی [ البت هنوز لذت می بری از کشفت ] انقدر پایین می روی که سرت به سنگ تهش می خورد ، هوش میاد تو کله ات [ برعکس هوش از سرت می پرد ].بیرون می آیی نفرت زده می شوی و در خودت جمع می شوی ، به چیزی پناه می بری بر اساس سلیقه و توانایی ات [ زخم و خون ، نسکافه و کافئین ، سیگار و دود ، آهنگ و فریاد ، … ]
حس می کنی باید درس بگیری ؛ کمی  بزرگ می شوی .
درس جدید…

کشف می کنی. برایت تازه است ، لذت می بری و تازه می شوی…

——————–

دور باطل نیست !