نویسنده: صبا

چه روزایی که بر ما نمی گذرد…

س…ش…س…ش…س…ش…

مثه نوزادا که میگن روزای اول براشون رادیو رو بذارین بین دو موج تا بخوابن(یه جور حس آرامش!).اینم یه چیزی شبیه اونه!تکرار حروف ÷شت هم:

س…ش..س…ش…س…..

هیچ به دورو برت نگاه کردی؟چی داره اتفاق میفته؟این همه آدم،همه در گیر کار خودشون،خیلی دقیق که بخوای توصیفشون کنی باید بگی روبهرو رو نگاه میکنن و چون به اندازه ی سن شون منهای 2 سال تجربه ی راه رفتن دارن به طور غریزی و بدون اینکه مسیرشونو واقعا ببینن دارن میرن.هر کی تو یه جهتی.حضور فیزیکی دارن اما حضور ذهنی و درونی  نه!گهگاهی تو این همهمه و شلوغی چندتایی به هم می خورن.اونوقت یا جفتشون می ÷رن و یه لحظه به ذهنشون به مکان فیزیکیشون connect میشه و بعد با یه ببخشید فوری رد میشن.یااینکه یکیشون(یا حتی هر دو)اونقد گیجن که  ذهنشون بر میگرده اما مثه کسایی که یهو از خواب عمیق بیدارشون کنی نمیفهمن کجان یا چی شده واسه همین فقط با یه نگاه فوری از محیط فیزیکی disconnectمیشن!خیلی به ندرتم پیش میاد که دونفری رو یه گوشه ببینی که در اثر برخورد ه شانس آشنایی و حرف زدن پیدا کردن و یه در جدید وا شده براشون(آخ که چقد خوش به حالشون!)!بعضی وقتا حتی از این برخوردا یکی می افته!

اونوقت تو(تو مثالی!)این گوشه ایستادی و تماشا میکنی!همه رو میبینی.قبل-بعد-حین برخورد…

س…ش…س…ش…س…ش…

شبیه انفعالی یا فقط دوتا دریچه ی چشم که از توش آدما رو میبینه!میدونی دقیقا این شلوغی و هرج و مرج مثه مدلیه که از گاز نشون میدن(تو این فیلمای آموزشی اول راهنمایی)بعد بهش گرما میدن و انرژی جنبشی گاز در حجم ثابت بالا میره!آدما مثه مولکول ها ی(شایدمن اتم ها)گازن که با سرعت از جلوی تو ِ ثابت رد میشن!

داده های ورودی به مغزت در واحد زمان با یه ضریب نجومی داره زیاد میشه!

س..ش…س…ش….س…ش…س…ش…

دوباره مثل معتادا آروم میشی و نگاه میکنی!(مثل مواد میمونه واست!!!)و دوباره این سیکل تکرار میشه!داده ها با سرعت نجومیشون در واحد زمان افزایش پیدا میکنن و دوباره….

چی داره بهمون میگذره؟هیچ فکر کردی؟ماهایی که یه روزایی واسه باهم بودن زار میزدیم،چه مون شده؟مگه ما همون آدما نیستیم؟

چرا باید این قانون لعنتی همیشه صادق باشه که هرچی آدما سنشون زیاد میشه مثه حباب از عمق به سطح  میان؟!دقیقا مثه حباب داخلشون پر از خالی میشه و این خالی هی بزرگ و بزرگ تر میشه و بعد میترکه بعد….ترکیدن یعنی تو به سطح رسیدی!

چرات و چقدر(!)که فرصتامون واسه دیدن و بیداری کمه!وقتی میترکی واسه علاج درد واسه خودت دل مشغولی ایجاد میکنی!خودتو با مسائل سطح اونقدر درگیر نشون میدی که حتی خودتم یه وقتایی باور میکنی!از اون بدتر تظاهرته!تظاهر به خوشبختی و رضایت به خاطر داشتن ابزار این سطح لعنتی که خودتو باهاشون مشغول کردی!

این فقط یه دید بود!شاید یه دید انفعالی فقط واسه اینکه فکر کنیم.همه مون…فقط یک دقیقه!که:

واقعا چی داره بهمون میگذره؟

یا بذار بهتربگم:
هیچ دقت کردی؟!جدیدا چه روزایی که بهمون نمیگذره…

——————–

پ.ن:پی نوشت که نیست یه سری خواهشه!می خواستم بگم که فکر میکنم یه کم اینجا شلوغ پلوغه!یعنی نیاز به یه سر و سامان وبازنگریه خوب داره!درسته گروه نوشته ها!اما نیما(که نیست البته!)وآقای محمد مطهریمن فکر کنم اینجا یه کم مدیریت میخوادا!خوشحالم که آدما هی دارن بیشتر میشن اما محتوا و نوشته ها هی داره تحلیل میره و محدود میشه به….!(آدما بهتون بر نخوره ها این ذر مورد خود منم صدق میکنه!.یعنی سمت و سوی فکری مون واسه یه گروه نوشه از چیزی که بود داره تغییر میکنه.به صورت گروهیشاید حتی!به هر حال خیلی به قانونه!)نمی دونم این حتی تو کامنتا هم مشخصه!ببخشیدم که اینجا گفتم.چون دسترسی دیگه ای نداشتم!یه فکر بکنید(یا حتی بکنیم!!!)لطفا!

زندگی

سلام سلام.من…اممم…خوب من صبا ام وکلا نیازی به معرفی نداره دیگه!خوشحالم که بعد دوسال دوباره سعی میکنم  که تو سمپادیا بنویسم.اینجا هم آدمایی اند که میشناسم و ]» کسایی که قراره آشنا شیم.به هر حال!من که نیاز به معرفی ندارم اما دوست دارم که دوست پیدا میکنم.خوب خوب!

بریم سر نوشتن.نه؟!

تعریف:زندگی مثه یه کاغذه.شایدم یه دفتر.نمیدونم.نمی خوام حرف تکراری و کلیشه ای بزنم.نه!اشتباه نکن!خوب این تیکه رو مجبور شدم چون لازمش دارم و واقعا هست….

 یه نظر:اشتباه چیز عجیبیه.مثه زندگی.مثه حس.مثه من.مثه تمام چیزایی که برای کشفشون هیجان زده میشم.اما با یه تفاوت.با این تفاوت که خود  عمل اشتباه هیجان انگیز نیست.در واقع چیزی که جالبه،خود اشتباه به معنی واقعی کلمه و همچنین effect های اونه!

کاملاسعی میکنم که واضح حرف بزنم.واسه همین بذار از اولش بگم:
#ببین مسیر زندگی آدم،اون موقعیت هایی که توشی،کلا *محیط-که خودش تعریف داره-میشه اون دفتره یا اون صفحه ی کاغذ.درون تو هم نقش یه جامدادی رو داره که پر از انواع نوشت افزاره.(مثه جامدادی پگاه)از طرفی کاربر خودتی.پس اون دستی که قراره از توی این جامدادی یه ابزار رو انتخاب کنه تا باهاش بنویسه تویی. حالا# تو چیو انتخاب می کنی؟با چی مینویسی؟!انتخاب با توئه.دستتو نمی بندم.

#اگه مدادو انتخاب میکنی معلومه دوراندیشی هم داری.محافظه کاری.راهیو میری که برگشتش خیلی سخت نباشه.یه جورایی میانه رویی.فکر جالبیه.اگه سود نکنی حداقل این اطمینان رو داری که ضررهم نمی کنی.خوبه!خودتو با مداد روی این صفحه حک میکنی.مینویسی و مینویسی…”آخ…اشکالی نداره.پاک کن رو بردار.گرافیته.به راحتی از رو کاغذ پاک میشه!”آره گرافیته!پاکم میشه. به نظر تمیز هم میاد.البته به جنس پاک کنت هم خیلی بستگی داره.این تویی که انتخاب میکنی.یه پاک کن نرم؟پاک کن معمولی؟یه وقتایی هم مجبوری.پاک کن دیگه ای نداری. پاک میکنیو دفترت سیاه میشه.یه جورایی میمالونیش بهم!میبینی عوامل زیادن!موقعیت،امکانات،دیدگاه،قوه ی تفکر و انتخاب.اما حتی با همین مداد هم وقتی نگاه میکنی،حتی با بهترین پاک کن و خوب پاک کردن،ردش افتاده.آره روش می نویسی و یادت هیچکسی هم نمی مونه که اینجا قبلا چی نوشته شده بود اما این کاغذ این رد رو روی خودش حفظ میکنه!

خودکار برمیداری.یه وقتایی خودکارا نرم و روون اند و وقتی میذاری رو کاغذ خودشون میرن.خودکارایی هم هستن که نیاز به فشار بیشتری برای حک دارن.بعضی هاشونم هستن که-مثه بیک هایی که دبستان که بودیم جمع شد-بوی تریاک میدن.میری…مینویسی…نه!بازم اشتباه.این دفعه دوتا راه داری.هرچی جلو میری راهها بیشتر و انتخاب سختتر و شرایط تنگتر میشه برات.یا بی حوصله ای یا شایدم برات فرقی نمی کنه.پس فوری خطش میزنی.خط زدنم خودش چندجوره.بستگی به مهارتت تو خط زدن داره!می تونی از این پاک کن های خودکار استفاده کنی.اما تجربه نشون داده در اکثر موارد کاغذ رو پاره میکنه.این یعنی نیاز به مهارت در استفاده!اما انتخاب دیگه ات لاکه!یه لاک سفید که به ظاهر پاک میکنه.در واقع یه پوشش که روی اون اشتباهو میگیره و کسی نمی بینه اون اشتباه چی بوده.اما جاش همیشه هست.هرکی این کاغذو نگاه کنه جای لاک هارو میبینه و این یه معنی بیشتر نداره:ارتکاب به اشتباه موقع نوشتن!(تازه اگه طرف زیرک باشه میره از پشت صفحه نگاه میکنه و اشتباهتم میخونه.

تازه،یه وقتایی جوهر خودکار پخشم میشه،یا حتی ممکنه پس بده.اونوقته که…

روان نویس…خودنویس…قلم درشت…

میبینی؟!آدما راه واسه حک کردن خودشون زیاد دارن.تو امتداد این کاغذ هم از خیلی هاش استفاده میکنن.البته از شروع نوشتن که خوب قاعدتا نمی تونن از همه چی استفاده کنن.درست مثه اینکه تو وقتی دبستانی،اولش فقط اجازه داری با مداد بنویسی.کم کم بهت اجازه میدن اتود هم دست بگیری.بعد خودکار و بعد…وقتی به راهنمایی و دبیرستان میرسی دیگه It’s on youکه با چی بنویسی.چطوری بنویسی یا اصلا چیو بنویسی.

اما اگه دقت کنی یه چیزایی تو همه اش ثابته.این کاغذ و در پی اش نوشتن.اشتباه،تلاش تو برای تصحیح و ردی که از اون اشتباه می مونه!زندگی همه اش اینه.

حالا این تویی که انتخابگری.با چی مینویسی؟چیو مینویسی؟دست خطت چه جوریه؟شاید این خیلی شخصیه اما چیا رو غلط مینویسی؟چرا غلط مینویسی؟املاشونو بلد نیستی؟از عجله و اینکه به سرعت بنویسی تا عقب نمونی؟یا فقط خسته ای؟با چی پاک میکنی؟چه جوری پاک میکنی؟و از همه ی اینا مهم تر اینه که این دست خط رو به کی میدی بخونه؟!اصلا تو جامدادیت رو نگاه کردی ببینی چی داری،چی کم داری،چی میخوای؟!

اینا همه اش واسه اینه که فکر کنی.شاید یه وقتایی لازمه که هی stopبزنی و یه نگاه به ورقه ات بندازی.

هی،تو اصلا وقتی به ورقه ات نگاه میکنی لذت میبری؟!

حالا جدافکر کن.تا اینجا که هیچی!اما از این به بعد:

با چی می نویسی؟!

________________

*۱.هر چیزی غیر از جرم مورد نظر و هرچیزی که داخلشه یا ما داخل اون تعریف میکنیم،محیط جرم مورد نظرمون محسوب میشه!

۲.فرض مساله شروعش باحکم با#وراهنمایی برای حل مساله با# بوده جهت تفکیک و ساده سازی مساله!

پ.ن:اینا نظر شخصیه منه و خوبه این ابهام برطرف شه که نه قضاوت داره نه توهین نه تحمیل و نه هیچ چیز دیگه.فقط دیدگاه من به زندگی و effect اشتباه روی اونه!اگه هنوزم ابهامی وجود داره باید اضافه که مخاطب این متن فقط خودم بودم و روی سخن به شخص خاصی نبود!(نیازی به توضیح نبود اما توضیحش هم بد نبود!)