نویسنده: ivan

نزد ایرانیان است و بس

سلام.

یونسکو اعلام کرده پارسی زبونا شوخ‌ترین مردم زنده در حال حاضر جوامع بشری در آنها هستند و در تنوع ناسزا یعد از فرانسه دوم هستند ……. آِی !

مجهول مرو، باغول مرو / زنهار سفر با قافله کن3

سلام خوبین؟! الان کجاست؟! ببخشید الان کیه؟ جمعه اخر سال… می‌خاین هفته بعد ارسال بدم بشه جمعه اول سال… واقعن دم تکون خوردن کنتور اعداد سال‌ها چه بلاهت بازاری هوا می‌شه… ژاپن درحد مهتاب بالانس زمینش تکون خورد و خاک بر سر شد همه دوول پیشرفته با دم پیتونی خود گردو می‌شکستن که گرفتیمش!! ما‌ها… دانشگا می‌زنیم یکماه تعععععطیل! سازمان‌ها و ادرات هفته‌ها تعطیل… ملت می‌چَین تو ماشینو می‌رن گند بزنن به هرچی محیط زیستو خلقته!… فقط جان هرکی دوس داریم موقع فحش دادن به مملکتو و حکومتو و دین و ایمون بعنوان ذکر علل عدم پیشرفت و وضعیت نابسمان هرچی! یاد این شاسمخ بازییامونم باشیمو و انتظار زیادی نداشتیه باشیم با این روحیه مفتخوری نفتی و شنگولبازیا این موقعیی! هر چی کاشتیم درو می‌کنیم. خود کرده را تدبیر نیست.. وضعیت مون هر چی هس تو هر چی! طبیعیه و خروجی سبک زندکی ایرانیزه الانمونه.

بگذزریم. الان برو تو کوچه مشتتو بعنوان میکروفون بگیر زیر فک هر کی بگو اول سال چه احساسی دای و چی کار باید بکنیم؟ چه پیامی داره این زنده شدن و تغییر زمین مرده؟ بعد دیالوگای همیشگی. خاست که عمیق‌تر و عرفانی‌تر! بگه می‌گه ما هم باید خودمونو نو کنیمو و تغییر ایجاد کنیم… بله. احسنت و البته. خب چه چجوری؟… هوم… حتمن کتابای تغییر شخصیت در سه سوت. موفقیت و چه و چه بیشتر بخریم بخونیم… ببخشید. مذخرفه مایحتواش بنظرم.

تغییر بنظرم دی فازیکه! یه فاز ایجاد لیستی از اعمال سلبی. و یه فازی با ایجاد لیستی از اعمال ایجابی. وقسمت اول و اساسی تغییر یعنی به این لیست رسیدن. حالا دو تا کار میمونه. ایجاد لیست یعنی با توجه و تعمق و وقت گذاشتن و کاغذ سیاه کردن بطور محسوس و درگیر کردن مخی و روحی اعمال و خلقهای منفی رو پیدا کنیم. بعدم مرحله دوم ایجاد لیست اعمال و خلقلیات لازم، مثبت‌تر و فرهیخته‌تر و متعالی تره. کلید واسه ایجاد هر دو لیست، داستن معیاره… با روحیه نسبی گرا و مسامحه گر هیچوقت مترو معیاری در نمی‌یاد و همه همینی که هستیم هستیم فوقش ادا و اطواری واسه نشون دادن گرایش به قشر و گونه‌ای از اقشار زیست کرده در تاریخ بشریت! وفقط پی علایق خام خودمون که اونم دیکته و القایی هس قققطططعع به یقین!!.. (مثهال باکتریال: شعار اون بانک کذا! به رویاهات فکر کن… رویاشم دیکته کرده… ماشین ابری!… چقد بانکا حال بهم زنن…)

بشخصه وسط این بلبشوییه اخر سالی… دارم به رفتار سالم نگاه می‌کنم… بد‌ترین بی‌اخلاقیایی که کردم… چرا؟ قضیه چی بود؟ آخه چرا؟!… موعد تغییر الان نیست. کار یک شبه نیس می‌دونم… ولی بهانه اخر سال بهانه مرور هس… مدت‌ها سر اینکه تغییر اخلاق چجوریه می‌جستم… تغییر فکر می‌خاد… در کل… حاصل شد که تغییر اخلاق و سبک رفتاری نیازنمند علمه. علمی اساسی و عمیق. این خیلی خوب بود چون راسته کار ما بود. و هر چیی که از مطالعه و تعمقی چند بگذره واسه ما سهلل وصول‌تر بود… و تو استقبال ما بیشتر… منتها علمه چی بود؟ اینم جستیم… انسان‌شناسی…. برای ادم هم دو رده زندگی داریم. غریزی و متعالی. غریزی رو تو فیزیولوژی و بیولوژی خوندم.. ریشه نظریات غربی را هم شروع به درک کردن کردم. داروینیسنم اجنماعی. حیوان ناطق و چه چه… موند رده متعالی. بسیار سخت بود واسم که منطبق با روحیاتم متنی ارضا کننده پیدا کنم… البته اول دغدغم خود زندگی بود و هدفش و چیستی خود ادمیزاد (که دم دس‌ترین موش ازمایشگاهی در این زمنیه خودم باشم!) تا اخلاق جاری در زندگی. و خدا هم که از این به در و دیوار خوردنای من و تقلا‌ها و کلنجارهای شبانه روزیم در استانه ورود به فاز جدی زندگی خوشش اومده بود و دلش سوخته بود… و از گوشه‌ای برون کرد… کوکب هدایت… علامه جفری رو رسوند: زندگی ایده ال و‌اید ال زندگی. هدف و فسلفه زندگی.. حیات معقول…. وجدان… شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی انسان…

…. با این حال… خداجون… زنهار از این بیابان…. زین راه بی‌‌‌نهایت… که با همه زور زدنام… صد منزل است در بدایت…

دوستان نادیده‌ام… سال نوتون.. مبارک…

قصه نخور….دولت بزرگه!

كه نخبگان كنكوري رو تسهيلات ميديم.اخبار بود.مصاحبه. رويايي كه بواقعيت پيوست.فاجعه كه رخ داد.و فلواقع شهاب سنگي بود كه بر روي آبله گون ماه خورد. همين ماه ، كه كنام ما باشد. تسهيلات: 130تومن مقرري ماهانه نخبگان كنكوري كه مسهلي باشد براي … حقيقتن نمدانم چه چيز را تسهيل ميدهد.پروژه برداشتن را؟انگيزش تحصيلي؟ هزينه اياب ذهاب به يوني؟ضربه مغزي نشدن؟…چي بود؟ها.فرار مغزي نشدن! بي دغدغه جيف دنيا درس خواندن را ؟ از خود حفره مارياناي كنكور كه هيچ ! از بس عادلانس سالهاست نفرات نخبه از دو سه كلان شهر برون نرود. هشتگرد؟بجنورد؟ملاير؟ و چند صد شهر ديگه ؟ يكدانه هم هالي وار آمد در اسمان ستاره هاي تهران و دوستان يهويي درامد! چنان شك ترديد چش گنده و تنگ كردن در اوردن كه اصن بيا دوباره امتحان بده !!! بچه روستا را چه به رتبه آوردن!!…هزار فحش ناموس بطرف (كه نماينده قشري ميليوني بچه كنوكوري همين كنام بود )ميدادن توهينش كمتر بود. حالا هم بچه هاي بي بضاعت(!) كلانشهر را خرج سه روزشان را ميدهند كه نخبه بمانند!… بماند…مفت خوري مردم از فروش نفت به نخبگان كشيد؟ نخبه دانش دارد يا بينش؟ كه بنظرم ، بينش است كه نفت را سم ميداند …چه براي يك نفر چه براي ميليون. يك ميليون پول بجيب تمام متوليدن خطه ايران . نفت در جنوبش دارد.مي فروشند . نوزاد مرز روسيه را هم تامين ميكنن. استفاده از روح و عقل و تخيل و ابداع و جهان مه و خورشيد براي روزي حلال هم به كاتالوگ كشك هاي سنتي در ايران بپوست. كه رفاه دار بشوند وقتي خرس گنده شدن! (جوان رعنا سابق!) رفاه…بماند…مردم ايران در سرمايه ريختن تو حلق شركت هرمي در كنار روسيه جزو تاپ هاست. كه نشون دهنده و دستگاه آشكارساز حرص مريض وار جوانان ايران در كسب ماني در سه سوت است. قدرت ابداع و فكر را كه با نظام هيپكامپ محور پلمپ ميكنيم.يه مقرري بخور و نمير را هم از نوزاد تا نخبه را هم ميدهيم. ماهواره و فيلم و سريال و فرهنگ و وجنات و سكنات مريضوار و ايرانيزه طبقه اشراف ايران (بعد زهري كه سال88 ريختن) هم كه اين مقدار را براي خوشبختي و رفاه و سعادت توده مردم و جونان اصن كافي نمي داند . لذا بزرگترين و حياتي ترين نقش دولت ايران روزي رسان بودن است. كه ماله نه اين دولت است و رفقاي قبلي. مطالبات مردميست! از زمان تارخ باستان اين كنام. يك دستگاه فكري است . زندگي ايرانيزه يك معادله است كه متغير ها و ضرايب باستاني و تاريخي دارد … بماند…موج برخورد اين گوله خاكبرسري به مثابه شهاب سنگ بر سطح، كسي و جايي را نمي لرزاند. خوچحال هم ميشويم! آنطور كه…وقتي مشتاقانه چشم به آسمان داريم كه از ميان شهاب ها ،‌ در يك بارش شهابي(!) آذرگوي بينيم!!

نگرش: شرايط غيرطبيعي طبيعي

اينا… يك ارايه متمركزه(و البته مجمل) از شرح نگرش و توجه در برخورد با پديده ها و شرايط غيرطبيعي چه بعنوان ناظر از بيرون چه بعنوان قهرمان ماجرا! براي عدم قفل كردن و ماندن در هوشياري و گرفتن زمان براي بررسي پيدا كردن راه چاره يا صبوري تا پايان آزمايش!

يعني چي حالا اين پديده و شرايط غير طبيعي ؟ وضعيت هاي افراطي و تفريطي .وضعيت هاي مادي خب تابلوترين و باشيوع ترينشه ظاهر ادما و داشته هاشونه و كيفيتي كه از زندگي ما ميبينيم.يا خودمون توش قرار داريم.. وضعيت هيكل مثلن: از چاقي مفرط(اوبيس بودن) ! تا لاغري مفرط . يا وضعيت پول و ماني و مايه :از فقارت (همون فقيري) تا خرپولي . و غير مادي مث حب و بغض ها : كه البت حب و بغض ها بنظرم بايد تو دو كلاس قرار بگيره.كلاس اول بازم داده هاي حسي و مادي مث هويج راهبره و موثره. كلاس دوم منشا از فضاهاي تجريدي و انتزاعي و عميق تر دارن و كه البته بدست اومدن اين چنين حب و بغض هايي پيچيد ه تر و سختر و نادتره.بويژه براي توده مردم و جوونا .لذا بيشتر تو رنج افراد خبره (همه خبره ها نخبن (شايد گزار داشته باشن)ولي همه نخبه ها خبره نيستن- قضيه معادل روانشناسيش ميشه اينكه توانگرا بودن يا موفق بودن) است. بگذريم.
خب كه چي؟ به گواه تاريخ چندساله خودم، خودتون، خودشون و استناد به گردش روزگار و فراز و فروداش كه بر سر زندگي ها مي ياد ، ايجاد شرايطي خارج از حالت تعادل مي كنه و براي چندوقتي فرد رو به بالا يا پايين خط تعادل شرايط زندگيش مي بره.
چه جور ميشه كه ما و يا ديگران تو اون وضعيت سر ميكنيم؟ تغييرات چيه؟ چه جوري ” ادامه” ميديم.
براي نمايشش.هر لحظه از وضعيت يعني يك نقطه . با گذشت زمان اين نقطه تبديل بخط افقي ميشه (مث رسمي كه دستگاه هاي لرزه نگار ميكنن) .بالا و پايين عمودي اين خط ميشه وضعيت هاي افراط و تفريطي. خب اونجاها جاي خوبي نيست.جايي نيست كه ايده ال و هدف و لذت و نياز هاي رونده در خط تعادل تامين بشه. لذا فكر بودن تو اون موقعيت ترس آوره. فكر فقير شدن . مريض شدن . بي كس شدن. كاهش آسايش و آرامش و… لذا كسايي رو هم كه تو اون شرايط ميبينيم حس ترحم مياره . يا حس هاي مبهم و ناخوشايند ديگه.

 

چه جور ميشه كه ما و يا ديگران تو اون وضعيت سر ميكنيم؟ تغييرات چيه؟ چه جوري ” ادامه” ميديم
بنظرم نكته تو تغيير آستانه هاست . با رفتن خط وضعيت به وضعيت هاي غيرتعادلي ، آستانه ها توسط پردازش ذهن فرد از شرايط جديد تغيير مي كنه .(كه اين تغيير آستانه ها واسه ناظرين و اطافيان نامحسوسه تا مادامه تغيير رفتار) جالبيش به اينكه بنظرم ، بخش اعظم و اصلي اين تغيير در استانه ها، غيرارادي و ناخودآگاهه . مثلن با از دست دادن يك نفر ، در ذهن ما گزاره هايي در ذهن ما در رابطه با اون شخص از هست به “نيست” تبديل ميشه. نوازشي ديگه نيست. گفتگويي نيست .همراهي و گردشي نيست و … و اين باعث تغيير توقعاتي در ما ميشه. يعني آستانه ها تغيير مي كنه. اين تغيير استانه براي ايجاد تعادله.تعادلي جديد . با شرايط غير طبيعي جديد.لذا ادامه ممكن ميشه.
تفكر و رعايت عقلانيت)چيز ديگه اي به اين نمي رسه و اصالت عقلانيتو نداره.بنظرم زودگذر و پوكه .مث تلقيني كه روانشناسي عامه پسند تبليغ ميكنه) باعث ايجاد گزاره هاي عقلاني ميشه و اينم منتج به تغيير در ناخوداگاه و خوداگاه ما ميشه. در رفتار و روابط. هر چه اين تفكر عميق تر ، اصيل تر و جامع تر باشه ،شرايط تعادلي كه واسه زندگيمون ايجاد ميكنه داراي كمترين بار ممكن در موقعه تغيير ه. كه البته مقدم بر اين ،‌ وضعيت و نوع زندگي برپا شده از عقلانيت اصيل قطعا در ايمن ترين مكان ها نسبت به ساير وضعيت هاست. محتويات ذهن بايد توسط عقل بالغ و كامل بررسي بشه . با تصحيح و تغيير محتويات، رفتار تغيير و شرايط و خط تعادلي در مكاني مستقل و ايمن تر و باز هم بصورت مستقل رسم ميشه (مستقل از مغناطيس ادمها و مكانها ). بهترين موقعه آغاز اين رسم مستقل بنظرم همين سن و ساله.

مجهول مرو، باغول مرو / زنهار سفر با قافله كن2

كف دستتان را به صورت افقي دراورده در موازات كمر خود نگه داريد … خب زماني كه بنده اين قدي بودم بشدت انتزاعي بودم. تخيل رنگ نور صدا و تصوير ركن بود و چرتكه ، انتگرال و خط كش فرع. كلا در قالبي نمي گنجيديم. خبط و خطايمان دست خودمان بود و مريدي نداشتيم (!!). آقاي مهندس و دكتر وارد ميشوند نداشتيم. ميدونم. غيب گفتم! منظور عوالم نوجواني بود. كه واسه همه همينه. لازم برچسب تيزهوشم بخوري تا عذرت موجه باشه واسه شلنگ تخته انداختن و اجراي طرح ادواري جنون ادواري! خب بله اين مطلب عموميت داره! بعد از سنين تين ايجري و موفق شدن نيروهاي خدوم وزرارت نفت در مهار سكوهاي غدد هورموني و پايان رفتارهاي ساب هورموني نوبت به رفتارهاي ساب كورتيكال مي رسه.
در سيكل زندگي گونه ايراني بشر در حين گذار از مرحله نوجووني به جووني از تخيل به عقل مصادف ميشه با پديده يا بهتر بگم ، عارضه كنكور.
كنكور مبتني بر محفوظات و سرعت عمله. درحالي كه دانسته ها بايد در دو مرحله ياد داده بشه. (سطح دوم تركيب و تحليل ، نقد و بسط داده هايي كه در مرحله اول از بر شده يا فهميده شده. خروجي مرحله دوم علم عمليه (فاعلشم عالم با عمل!). حلال مشكلات و دوا درد و بدختي، بي فرهنگي، تصادفات جاده اي، شاسمخي، نقدينگي، بد حجابي، فقر، لاقيدي ، تورم و ‌…) اين دو سطح دو جور پرسيدن ميخواد و وقتي ارايه و اموزشي براي سطح دو نباشه لذا پرسشي هم نيست و لذا كنكور اين تيپي، حس ختام بساير درخوريه براي يك سيستم اموزشي مبتني بر تئوري هاي آموزش و تربيت همسن فسيل هاي دايناسورهاي ساحل درياي تتيس .
جايي براي خلاقيت و پروسه هاي عقلاني و حتي هوش نداره. تنها كاركرد مفيدش بنظرم لزوم برنامه ريزيه واسش.برنامه ريزي يه كار عقلانيه. چرتكه زدن و سواد و شناخت ميخاد.عيب هاي خودشو بفهمه. عيب هاي عاداتشو بفهمه. يه جور نقد انتقادي به خود و درس خوندنش و كار و برنامش. توجه كردنو ياد بگيره. اينا خوبه. تنها جايي كه بچه ايراني رو مجبور به عقل گرايي حالا با درجاتي خفيفي كه واسه كنكور مي طلبه، مي كنه. وادار به چشيدن تجريه اي از دنياي فعاليتهاي تدبيري (نه التذاذي).
روش هاي برنامه ريزي چي ايست؟ ساعت زدن نيست ميدونم همينو حداقل. داروينسمش اين جوري ميشه كه در سطح باكتريال يادداشت كردنه. چه كاري چه موقعي. اما مرحله كليدي تعيين اهداف و سپس اولويت بندي با توجه به ارزش گذاري كه اهداف بلندمدت و كوتاه مدت مي گه. بعد مكتوب اينا مي ره تو يه باكس چهارخونه. به ترتيب حياتي بودن و اولويت كارامونو تو اين چهارتا خونه ميذاريم. با نگاه كردن مندرجات تو خونه هاي جدول ميشه با يه نگاه فهميد چه كاري ارزش خون دل خوردن داره. چه كاري بايد اول از همه در بهترين زمان روز در بهترين موقع دل و دماغ داشتن انجام بشه. براي آگاهي از چند و چون اين مدل برنامه ريزي رجوع شود به مجموعه مهارت هاي زندگي ويژه دانشجويان نوشته دكتر فتي و موتابي.انتشارات دانژه.
البته فكر كنم كتاب “هفت عادت مردان موثر” استفان كاوي هم اين برنامه ريزي رو توضيح داده بود (البت خيلي وقت پيش خوندمش اما ميون همه اين كتابهاي موفقيت عامه پسند سه سوتي از همه بهتر و توهم و تخيلش كمتر بود)
براي آشنايي با درجه اي از ارزش گذاري رفتارها و كارامونم كتاب 31روش ارزش گزاري نوشته دكتر سيدني سايمون.انتشارات قطره هم خوبه.

و ” شش مدال ارزش ” نوشته ادرواد دي بونو ، انتشارات سروش

سالگرد كنكور همه مبارك.(به ياد كنكور خودم…يك دقيقه سكوت…اوه! مسي الان گل زد!!)

مجهول مرو، باغول مرو / زنهار سفر با قافله كن

الان تعطيلاته ما تو تعطيلاتيم همه چيز خوبه ما چقدر خوشبختيم. ايران 135 روز تطيلي داره. دانشجوها تابستون ، ميان ترم و يك ماه موقع عيد و …؛ دانش آموزان هم  تابستون ، عيد و …

تحقيقات نشون داده كه هر دو هفته تعطيلات چند نمره IQ مي افته. EQ كه ولش هنوز ملت نمي فهمن چي هست كه رشدش بدن. خود دکتر استرنبرگ و شركا 15 سال نيست فهميدن چه برسه توده مردم ايران. تو كتاب نسل X مي گه كه  ايران يكي از غم بادترين جووناس. البته كه جهالت غصه مي ياره ولي حالا ديگه انصافا در اعمال سطحي و خوشي زودگذر هر كاري ( يه طيف كاري از فعاليت هاي سازنده تا غلط اضافه ) اگر بخوان ميشه كرد.

چهل و خورده ای از دانشجو ها تجربه شرابخواري دارند (همون غلط اضافه) موزيك و ترانه ها ماهواره و … به نظر اين كمترين ، جهالت و تعطيلات زياد غم بادي مياره . آمريكا 25 روز تعطيلي رسمي داره. دانشگاه هاشونم به اين ريلكسي و با بيژامه راه راهي نيستن كه هفته دوم سوم اسفند دانشجوهاشون  رو راه بندازن برن ولايت ( يعني اونا قبل از كريسمس از اين سيستم ها نمي بندن ) اگر ده روز تطيلي داشته باشن اين قدر برنامه ريزي شده هست كه بيا و ببين. البته مقايسه اشتباهه و بایست بومي سازي بشه ولي در همين حدشم تابلوعه. فرانسوی ها كه به خوش گذرون بودن مشهورن 40 روز تعطيلي رسمي دارن. اين تو اروپا حداكثره. عذرشونم موجه هست (به علت شهرتشون به خوش گذرونی ). اصلا خوندن در جستجوي زمان از دست رفته چند روز ميخواد؟ حق دارن پس. ولش كن اگر همينجور مثال بزنيم …

در تمام مدت اين تعطيلات موتور ، چرخ و گيربكس ايران لاي باقاليه. به هر روي ايران تو مقادير تعطيلات عالم دومه. احتمال ميدم واسه دانشگاه هاش به صورت غيررسمي اول باشه. بالاخره بايد بين چيزاي خوب خوب كه از كاركردن به دست مي ياد و به شادی گذروندن اوقات و استراحت يكي رو انتخاب كرد. فعلا گزينه دوم انتخابه بنا بر اصل خلايق هرچه لايق!
گزينه دوم جذابه. جذابيت واسه بعد انساني خطرناكه. كشش به جذابيت از روي مِيله؛ ميل براي رسيدن به  لذت. فعاليتهاي التذاذي براي لذت است. اين مقادير تعطيلات هم برای فعاليت هاي التذاذيه  كه واسه بعد عقلاني و انساني آدم خطرناك و سركوب كنندست. بخش اعظم فعاليت ها و توجهات مردم ايران فعاليت هاي التذاذيه. مستند به امار مصرف مواد ارايشي ، عمل دماغ ، مصرف انرژي، مصرف گرايي و تجمل. فراگيري مطالب زرد ، عرفان ، مكاتب دسته چندم خارجي و نوظهور ، شبكه هاي هرمي ، مكاتب موفقيت سه سوتي ، آرامش و خنده و… . در مقابل آمار قليل  مطالعه ، فراگيري توانمندي هاي فردي و اجتماعي ، حل مسئله ، خودسازي ها و خودشناسي ها ، پايين بودن المان هاي فرهنگي ، عدم قدرت قرايتي عميق و درك متعادلي از منابع ديني و …
زياد شد. همه اينا واسه اينكه ما مردم ايران عيب هاي خودمونو نمي بينيم. عادت كرديم به احسنت ، شيره و به به ! همه چيز هم  پاي دولته ؛ از دولته. ريشه همه مشكلات تو دولت و پول نفته ، يا از آسمون حاضر و آماده.

خودانتقادي لازمه پيشرفته. چيزي كه نماينده ها نمي گن. رييس جمهورا نمي گن؛  چون راي از دست مي دن.  چون رسانه هاي بيگانه تو بوق مي كنن. پس بايد تعريف و چاپلوسي مردم رو بکنند . اما عقلانيت لازمه پيشرفته. رسيدن به خود انتقادي خروجي تفكر عقلانيه.

زياد شد.يه تيكه كوچول ديگه مونده آخر هفته ميذارم. تا آن دم ، تطيلات خوش بگذره!