نویسنده: حسین

عدم انتقاد پذیری

بسمه تعالی

چرا اکثر مردم انتقاد پذیر نیستند؟ چرا درصد زیادی از آن ها توصیه های و نکوهش ها را که نام انتقاد بر آن گذارده شده است را به منزله ی توهین و تحقیر قلمداد می کنند؟
شاید علتش این باشد که افراد در زندگی خود کمتر نقد می شوند و در نتیجه هنگامی که توصیه ای به آن ها می شود به نوعی دچار شک شده و این فکر در سر آنان می افتد که یعنی من کارم را درست انجام نمی دهم؟ و یا وقتی با مانعی بر سر راه خود روبه رو می شوند سریعا عکس العمل نشان می دهند. مثال بارزش این است که مثلا خانواده یک می خواهند به دیدار خانواده دو بروند ولی وقتی به درب منزل خانواده دو می رسند و زنگ می زنند آقای خانواده دو از پشت گوشی می گوید که اگر امکان دارد وقتی دیگر بیایید و یا اصلا پشت تلفن و قبل از این که بروند برای این که ببینند خانواده دو درمنزل هستند یا با آن ها تماس می گیرند ولی با پیام “لطفا بعدا بیایید” و یا از این دست حرف ها رو به رو می شوند که در اکثر موارد به کدورت می انجامد.
یا مثلا همین رابطه مزخرف رودروایسی که مشکل ساز ترین موضوع در ایجاد تیرگی و کدورت بین انسان هاست افراد را وادار می کند که کاری را که مایل نیستند انجام دهند را انجام دهند.
ولی به طور کل علت تمام این موارد غرور بی جای انسان و خودبینی است. یعنی فرد احساس می کند با شنیدن پاسخ نه از وی کسر شان خواهد شد. یعنی فرد خود را بالاتر از فرد مقابل می بیند. ولی اگر عکس قضیه را در نظر بگیریم این چنین نیست یعنی مطمئنا اگر من خودم را کمتر از فرد مقابل بدانم با شنیدن پاسخ خیر از سوی وی ناراحتی کمتر و زودگذری خواهم داشت.
در واقع مرز میان این دو در تواضع و غرور بیجا نمایان می شود. اگر فرد متواضعی را در نظر بگیریم وقتی از کسی که از وی از هر نظری (یعنی از هر دیدگاهی مثل علم , ثروت و …) در سطح پایین تری قرارد دارد درخواستی می کند و پاسخ “نه” می شود شاید ناراحت شود ولی تواضع می کند و سعی می کند خود را کنترل کند.
به همین دلیل است که بزرگان دین ما را به تواضع دعوت می کنند و خداوند نیز از بنده ای که تکبر بیجا می ورزد خشمگین خواهد بود و از وی بیزاری می جوید.
ولی وقتی کسی در مقابل ما تکبر می کند ما نیزباید در برابر وی تکبر کنیم که در چنین مواردی خداوند ما را به تکبر کردن در برابر کسی که در برابر بندگان خدا تکبر می کند سفارش می کند. این هم یک نکته اخلاقی و اجتماعی بود که امروز برای شما آماده کردم.

موفق باشید.

مردم و علم

به نام خدا

قصد کردم مطلبی بنویسم که بر خلاف مطالب قبلی کوتاه تر باشد چون اصولا کمتر کسی این متون را می خواند و خاطرات نیز تا ابد پر طرفدار ترین موضوع مطالب بلاگ ها و جهان سایبری خواهد بود..

علم به طور روز افزون در حال رشد و توسعه است. به طوری که طبق گفته ی کارشناسان در طی بیست سال اخیر دو برابر شده یعنی علم تولید شده تا قبل از دهه هشتاد میلادی برابر است با آن چه که در طی بیست سال رخ داده. و بر این اساس این سرعت روز به روز شتاب بیشتری میگیرد. چیزی شبیه همان قانون معروف مور که می گوید قدرت پردازنده ها هر دو سال یکبار دو برابر می شود.

اما رابطه مردم با علم چگونه است؟ چه میزان سطح آگاهی از علم در مردم وجود دارد؟ نیاز به علم در میان مردم چقدر احساس می شود؟

پاسخ این است که آگاهی مردم نسبت به علم در حدی است که علوم  برای آن ها جالب توجه باشد. یعنی متوجه شوند که چه کاربردی در انجام فعالیت های روزمره دارد. از این رو است که استقبال خوبی از فناوری نانو و یا کشت سلول های بنیادین می شود در حالی که عملا هیچ حرفی از راه اندازی شتاب دهنده ی بزرگ ذرات هادرونی در ژنو نمی شود. علت این امر این است که هر فردی در مورد این که علم چه طور می تواند کاری کند که شیشه لک نگیرد و یا دوربین هایی ساخته شود که در رگ های بدن حرکت کند کنجکاو می شود. همچنین در این مورد که بتوان برای فرد قلبی ساخت و یا بخشی از بافت های بدن که ترمیم نمیشوند را ترمیم کرد (همانند نورون ها) نیز افراد کنجاو می شوند که دانشمدان چه کاری انجام می دهند؟ ولی اصلا مردم جذب این موضوع نمی شوند که اول لحظات شکل گیری جهان در ژنو شبیه سازی شده است. یا شبیه سازی خورشید توسط قوی ترین فناوری و تجهیزات لیزری جهان در کالیفرنیا اگر اشتباه نکرده باشم کمتر جذابیتی برای مردم عامه ایجاد می کند.

در اینجا راهی وجود ندارد جز این که افراد آگاه در این زمینه همچون دانشمندان و کارشناسان با نوشتن کتاب های ساده مردم را جذب علم کنند. تعداد کمی از مردم پس از آشنایی مقدماتی با سطح پیشرفته تری از علوم (مثل ریاضیات) به آن ها علاقه مند می شوند.

خب دیگر مطلب را ادامه نمی دهم چون طی  سه مطلب اخیر متوجه شدم که نه تنها استقبال کمی از این گونه مطالب می شود بلکه سعی در کوبیدن نویسنده هم در بین برخی افراد وجود دارد. به همین علت هم سرعت رشد فرهنگ و نگرش صحیح در جامعه ما بسیار پایین است. البته دیدید که مطلب چندان هم کوتاه نشد. خب این هم عادت منه دیگه.

موفق باشید.

باشگاه صدتایی …

به نام خدا

اکثر مردم از دانش آموزان سمپاد این طرز تفکر رو دارند که آن ها بچه هایی منزوی و اغلب کسانی هستند سر و کارشان فقط با درس است. حال به نظر شما این مطلب صحیح است یا غلط ؟ من فکر می کنم هیچ کدام. عده ای هستند که فقط و فقط به فکر نمره ی کارنامه هستند و بس. گروهی دیگر پا را فراتر گذاشته و صرفا به خاطر شرکت در المپیاد مطالعاتی خارج از کتاب درسی به گونه ای متفاوت از دروس دبیرستان را دنبال می کنند. اما به نظر من این کافی نیست بلکه باید نه یک سمپادی بلکه هر دانش آموزی در هر جایی و هر فردی در جامعه مطالعاتی در زمینه های مختلف هرچند کم داشته باشد. در پایین یکی از این روش های مطالعه را به شما معرفی می کنم :

لیست های صد تایی :

سعی کنید برای خود یک زمان بندی مناسب در نظر بگیرید. حساب کنید به طور متوسط روزی چند صفحه کتاب می توانید مطالعه کنید. اگر به طور میانگین روزی بیست صفحه کتاب مطالعه کنید در یک هفته140 صفحه و در دو هفته 280 صفحه کتاب مطالعه کرده اید که با توجه به کتابی که مطالعه می کنید ممکن است کتاب تمام شود. آن وقت با یک حساب سرانگشتی اگر بگوییم 6 ماه مطالعه کنید می شود 12 کتاب که این میزان مطالعه در حداقل سرعت است که سرعت شما به مرور زمان افزایش یافته و این عدد به 24 کتاب در 6 ماه تغییر می کند.

چه کتابی مطالعه کنیم ؟

اکثر افراد این سوال را دارند که باید چه کتابی مطالعه کنند و یا چه موضوعی انتخاب کنند. بسیار ساده ابتدا باید موضوع مورد علاقه خود را (فلسفه , رمان , تاریخ , ادبیات و…) را انتخاب کنید (پیشنهاد می کنم که از کتاب های فیزیک و ریاضی پرهیز کنید چون این کتاب ها در ایران برای تدریس در یک یا دو نیم سال ارائه می شوند). در این مرحله اگر انگلیسی زبان و یا فرانسوی زبان و… بودید می توانستید از یکی از لیست های صد تایی که در خارج از کشور نوشته شده اند مراجعه کنید و کتاب هایتان را از روی آن لیست انتخاب کرده و مطالعه کنید. ولی در ایران به جز یک لیست رمان که توسط رضا امیرخانی نوشته شده لیست دیگری در دست نیست. پس شما به یک کرم کتاب مراجعه کرده و از وی بخواهید تعدادی از بهترین کتاب هایی را که در زمینه ی مورد علاقه شما خوانده است را به شما معرفی کند و سپس مطالعه را آغاز کنید. اگر توانستید این کار را تمام کنید یعنی تمام صد کتاب را خواندید عضو باشگاه صد تایی ها خواهید بود (این یکی هم در ایران وجود ندارد و جاهای دیگر وجود دارد اون هم به طور وافر!). افراد زیادی شروع می کنند ولی پایان نمی رسانند. حال شاید بگویید که : “با حال داری مگه؟ ما با این همه دردسر و کار و وطایف وقت این کار ها رو نداریم!” . در جواب شما باید بگویم که آیا می دانید رهبر انقلاب بیشتر از هزار رمان خوانده است؟(پ.م 1) یعنی اگر هر رمان 200 صفحه باشد به طور متوسط 200000 (دویست هزار) صفحه کتاب رو ایشون فقط در زمینه رمان مطالعه کرده! البته درسته که رهبر یک جامعه در همه زمینه ها حداقل باید یک پیش زمینه داشته ولی خوب منظورم این بود که مشغله رهبر بیشتری یا شما ؟!….

موفق باشید.

منطق یا …

به نام خدا

پس از مبعث پامبر اکرم (ص) هر شب تلویزیون سریال طنزی با موضوع اجتماعی را پخش می کرد. در همان اولین قسمت ها این موضوع در خلال گفت و گو ها  سریال مطرح شد که چرا احساس و هر آن چه که مرتبط به آن است جای روابط منطقی را گرفته است؟ آن موقع این سوال در ذهنم مطرح شد که واقعا چرا این اتفاق افتاده است؟  چرا سیر انجام رویداد های مختلف در جامعه ما به گونه ای نامتوازن انجام می گیرد؟

این موضوع از روابط خانوادگی گرفته تا سطوح بالای اجتماعی و سیاسی وجود دارد. کدورت ها در خانواده ها از اختلافات بسیار جزئی آغاز می شوند. در مغیاس گسترده نیز همینطور ولی آبرومندانه تر. یا این که چرا افراد ترجیح می دهند احساسات خود را ابراز کنند تا این که بخواهند منطقی فکر کنند. یکبار به پیرایشگاه رفته بودم صاحب مغازه داشت با فردی صحبت می کرد. مدام می گفت که اگه من رئیس جمهور بودم فلان کار رو می کردم و … در حالی که به طور منطقی باید در نظر گرفت که یک فرد در راس (هر فردی باشد من از جناح خاصی حمایت نمی کنم چون به موضوع ما ربطی ندارد) وظایف زیادی دارد که باید آن ها را به طور موازی انجام دهد. یا مثلا فردی از یکی از کار های فرد دیگری ناراحت شده کل اخلاقیات وی را زیر سوال برده و حتی چیز هایی نیز از خودش بر آن افزوده تحویل فرد دیگری می دهد که اصولا آن فرد نیز طبق سیستم فعلی روانی انسان ها یک پیش زمینه بد و خراب از وی بدست می آورد.

یا مثلا در همین بلاگ سمپاد. اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند. ولی من به شخصه ترجیح می دهم که کمتر از این دست متون بنویسم ولی به طرز عجیبی وسوسه می شود که آن ها را بخوانم. اکثر نوشته ها جزو گروه دردودل و زندگی و از این دست هستند که اگر بی ضرر باشند سود آن چنانی هم ندارند. بیشتر مردم هم ترجیح می دهند کتاب نخوانند یا رمان و کتاب داشتان بخوانند و یا نهایتا” روزنامه .

در واقع مسئله این است که طرز تفکر انسان احساسی است. البته من نمی خواهم بگویم که باید مثل یک روبات تفکر الگوریتمی داشت بلکه عقیده دارم در توازن این دو عامل (عقل و احساسات) در ترازوی تصمیم گیری کفه ی عقل باید سنگین تر باشد.

شاید این تقریبا در موارد انجام کار همان سیاست قورباغه را قورت بده باشد ! یک مورد مقایسه ساده مثلا در مورد نماز :

غیر منطقی :

اذان می گویند. فرد با خود می گوید که حالا کلی وقت هست نماز هم که در نمی ره.

منطقی:

اذان می گویند. فرد با خود می گوید که احتمال دارد که فراموش کنم و یا کاری پیش بیاید و همچنین اضطرابی برای انجام ندادن تکلیف شرعی نخواهم داشت.

فرد اول نگران از انجام ندادن تکلیف شرعی و فرد دوم آسوده خاطر است.

اکثر نوشته ها و نقطه نطرات برگرفته از احساسات است. این نوشته ها هیچ اطلاعاتی مفید یا غیر مفید در اختیار خواننده نمی گذارند ولی با این حال یک چنین متونی طرفداران زیادی دارند.

موفق باشید.

چرا قهرمان سازی می کنیم؟

به نام خدا

اگر کسی از شما بپرسد که بزرگترین دانشمند ایرانی عصر حاضر چه کسی است چه پاسخی می دهید؟ پروفسور حسابی یا غلامحسین مصاحب و … . افرادی از این دست معمولا از سوی افراد مختلف معرفی می شوند.  نام و تصویر این افراد پشت جلد کتب دبیرستان چاپ می شود . در حالی که افرادی همین الآن زنده هستند که مقامی بس رفیع تر از دانشمندان پشت کتابی دارند. قصد ندارم که مثب بعضی از افراد تنها نیش کنایه خود را برای شما بنویسم ( کاری در سایبر بسیار مرسوم شده) ولی باید واقع گرا بود.

متاسفانه این تعاریف و تماجید در این جا پایان نمی یابد بلکه داستانی مسخره به نام انیشتین و دکتر حسابی بر سر سفره ی هفت سین می سازند. وقتی همین ماجرای همین سین در یکی از ویگاه ها خواندم تصویری از انیشتین و دکتر حسابی نیز مشاهده کردم و بعدا باورم نمیشد که چگونه طعمه ی داستان سازی ها و قهرمان سازی های بی مورد شدم. چند روز بعد از آن به صفحه ی ریاضیدان آمریکای کورت گودل در ویکی پدیا سر زدم و تصویر انیشتین و گودل را مشاهده کردم و تقریبا یک هفته بعد این افتضاح در همه ی سایت ها منتشر شد. یا این که انیشتین استاد دکتر حسابی در پرینستون بوده که کذب محض است. در واقع موسسه مطالعات پرینستون یک دانشگاه نیست بلکه جای است که یک پروفسور به همراه چند پروفسور زیر دست خود روی موضوعات مختلف پژوهش می کنند و رابطه ی استاد و شاگردی آن چنانی هم وجود ندارد! یا این که گفته می شود وی نظریه بی نهایت بودن ذرات را ارائه و فیزیک را متحول کرده است. اگر یک چنین نظریه ای وجود داشته باشد باید حداقل مقاله ای در رابطه با آن از دکتر حسابی به چاپ رسیده باشد. در حالی که از وی فقط چند مقاله بجا مانده با ارجاعات بسیار کم. در حالی که یک نظریه بنیادین باید حداقل چیجاه ارجاع مستند و  معتبر داشته باشد. من قصد توهین به کسی را ندارم ولی باید دکتر حسابی را بخاطر دانشگاه تهران و موسسه هواشناسی و ده ها بنیاد آموزشی و علمی کشور ستود ولی نباید یک بت بزرگ از آن بسازیم آن قدر بلند که دیگر نتوانیم افراد توانایی را ببینیم که در همین زمان ما در زمینه خود فعال ترین هستند.

کامران وفا , مریم میرزاخانی , علی یزدانی و …. افرادی هستند که در علم سرآمد هستند ولی کمتر نامی در اجتماع از آن ها برده می شود. چرا مهدی آذر یزدی بعد از یک عمر زندگی توی یک خانه ساده وقتی فوت می کند تمرش را می سازند؟ کامران وفا که حدود 230 مقاله در علم دارد و جزو مغز های برتر علم فیزیک است و خود شاگرد ویتن است که بحق بزرگترین فیزیکدانان عصر حاضر است و یا مریم میرزاخانی فارغ التحصیل فرزانگان و کسی که جزو ده مغز جوان برتر از سوی نشریه پاپیولار ساینس انتخاب شد و چندی پیش جایزه بلامنتال را کسب فردی است که در زمینه هندسه هذلولی و ارگودیک مقام علمی والایی دارد و از بازماندگان سانحه اتوبوس دانشگاه صنعتی شریف در دهه 70 نیز هست و دو مدال المپیاد جهانی ریاضی در زمان دبیرستان کسب کرده و یا علی یزدانی که توانسته وسیله بسازد که ذرات را تا نزدیکی صفر مطلق سرد کند و سپس آن ها را بررسی کند که به خاطر آن جایزه گرفته ارزش چاپ تصویر پشت کتاب را ندارند؟ تصمیم با خودتان