کارگاه 88

کارگاه علوم فرزانگان هر سال در اواخر بهمن ماه برگزار می شود . این کارگاه مخصوص دانش آموزان پایه ی دوم است اما اولی ها هم می توانند  {شاید هم مجبورند !} پروژه داشته باشند . تمام کار های کارگاه بر عهده ی دانش آموزان است به همین دلیل از تابستان بچه ها شروع به کار می کنند . از مهم ترین کارهایی که قبل از کارگاه باید انجام شود درآمد زایی برای کارگاه است ! امسال کارگاه 88 از 18 تا 21 بهمن ماه برگزار شد ولی متاسفانه بازدید عمومی نداشتیم .

جمعه (16/11/88) ساعت 9 صبح رفتم مدرسه . بغل آبنما تعداد زیادی آجر بود و بچه ها یک صف از بغل آبنما تا جلوی آمفی تئاتر درست کرده بودند و آجر ها رو دست به دست می بردند آن جا !

چون قرار بود یک ماز بسازیم ، که هم حیاط مثل همیشه نباشد و هم بازدید کننده ها سرگرم بشوند . جا به جا کردن 1200 تا آجر خیلی خسته کننده بود ، اما بعد از دو ساعت یکی از بچه ها یک فرغون (!!!) پیدا کرد که باعث شد سرعتمون خیلی زیاد شود ، البته مشکلاتی هم داشت ! که بزرگترینش بیکار ماندن عده ی زیادی از بچه ها بود {از معایب انقلاب صنعتی و اتوماسیون !} . نزدیک های ساعت 1 دو سه نفر لطف کردند و رفتند چند بسته چیپس و پفک و ماست موسیر و بیسکوییت خریدند و بقیه را از مرگ بر اثر گرسنگی نجات دادند . بالاخره ساعت 2 ماز کامل شد و ما هم شاد و خوش حال شدیم .

تصمیم گرفتیم که دور همه ی آجر ها را با گچ بکشیم که اگر فردا دوستان اولی ماز را خراب کردند (!) راحت درستش کنیم ، دقیقا بعد از این که این کار به پایان رسید ، برف بارید !!! به قول یکی از بچه ها آسمان با کارگاه فرزانگان قرار داد دارد و هر سال بعد از زیبا سازی باید فرزانگان را مستفیض کند ! افرادی هم که داشتند طرح گچی لوگو را وسط حیاط می کشیدند کار را تعطیل کردند چون بی فایده بود و اگر برف زیاد می شد همه ی طرح ها پاک می شدند .{در نتیجه صبح کارگاه هنوز لوگو می کشیدیم !}  شنبه آخرین روزی بود که بچه ها می توانستند پروژه های خود را کامل کنند و کلاس های درسی یا برگزار نمی شدند یا تعداد کمی سر کلاس بودند . یکشنبه روز سمینار ها بود . زنگ اول سمینار های دانش آموزان بود و زنگ های بعدی سمینار های افرادی بود که با کلی تلاش از آن ها دعوت کرده بودیم ! به نظر من جالب ترینشان سمینار ” تفاوت کامپیوتر و چغندر ” بود که آقای دکتر رزازی آن برگزار کردند و در مورد OCR  بود .

تمام یکشنبه بعد از ظهر اولی ها داشتند غرفه هایشان را آماده می کردند . باز هم در حق کامپیوتری ها ظلم شد و سه سایت را به پروژه های نور دادند !!! ما هم مجبور شدیم در کوچک ترین و دور افتاده ترین (!) سایت پروژه ی خود را ارائه دهیم ! { اولی هایی که پروژه ی کامپیوتر داشتند به قول یکی از معلم ها وسط خیابان (= فضای بین سایت ها !!) غرقه داشتند ! } من ساعت 5 از مدرسه رفتم و 10 شب که برگشتم دیگر اولی ها را بیرون کرده بودند و یک مدرسه بود و 50 -60 تا دوم :دی !! مقدار زیادی کار برای انجام دادن مانده بود و ما فقط 10 ساعت تا افتتاحیه زمان داشتیم . چند تا از سوم ها و پیش ها هم برای کمک مانده بودند . هوا خیلی سرد بود و بیشتر کارهای باقی مانده باید در حیاط انجام می شدند . ساعت 1 بالاخره پوسترمان و سردر غرفه ها آماده شدند و بعدش کشیدن لوگو در وسط حیاط شروع شد .

تمام بچه هایی که در حیاط بودند یک پتو دور خودشان پیچیده بودند ، فقط آن هایی که داشتند با رنگ کار می کردند یخ زدند ! ساعت 3 نصفه شب یکی از معاونان که مدرسه مانده بودند به طرز عجیبی شروع به پخش کردن چیپس (!) بین بچه ها کردند. یکی از بچه ها هم برای بقیه سوپ پخت ! (صبح هم برای همه عدسی پخت .) ساعت 5 صبح برای بیدار کردن افراد خواب از همه ی بلندگو های مدرسه سرود ملی هایمان را پخش کردیم . {بیچاره همسایه ها … } از ساعت 6:30 بچه هایی که شب نمانده بودند کم کم می رسیدند و کمی کمک کردند . غرفه ها تقریبا آماده بودند ولی ساعت 7 هنوز رنگ کردن لوگو تمام نشده بود و این خیلی نگران کننده بود … بالاخره ساعت 7:30 لوگو رنگ شد و بچه ها بعد از خوردن صبحانه در حیاط برای افتتاحیه جمع شدند .

ساعت 8 شمارش معکوس از 88 شروع شد و بالاخره کارگاه 88 شروع شد !!{هورااااااا} بعد از آن هم حلقه زدیم و بعد منتظر بازدید کننده ها بودیم . روز اول مدرسه هایی که دعوت کرده بودیم آمدند . آقای غفاری رییس جدید سازمان هم آمدند …

روز دوم بچه های فرزانگان 2 و 3 را آوردند که با ابراز احساسات شدید بچه ها در وسط حیاط همراه بود . {چون بالاخره 3 سال راهنمایی هم مدرسه ای بودیم … }

فرزانگان قم و کرج هم در یکی از این روز ها آمدند ! خیلی جالب بود که آدم افرادی را که در فروم می شناخت به صورت واقعی می دید :دی

روز چهارشنبه که آخرین روز کارگاه هم بود تعداد زیادی از فارغ التحصیل ها آمدند . سوم ها و پیش ها می خواستند برای ما اختتامیه برگزار کنند و تعداد زیادی بادکنک را پر از کاغذ رنگی کرده بودند و آن ها را با کاموا به هم وصل کرده بودند و از روی آبنما تا وسط حیاط {دور لوگو} قرار داده بودند . می خواستند کاموا ها را آتش بزنند تا بادکنک ها یکی یکی بترکند ولی هر کاری می کردند آتش روی کاموا حرکت نمی کرد ! آخر سر هم با دست همه ی بادکنک ها را ترکاندیم :دی و بعد هم مدتی حلقه زدیم و کارگاه 88 به پایان رسید ….. کارگاهمان مبارک ! :دی

49 نظر

پاسخ دادن به نیما مضروب لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *